خاطرات حضور در درب اشرف به همراه خانواده ها – قسمت اول

در بدو پیاده شدن از ماشین در محل استقرار خانواده ها با انبوه پدران و مادران و سایر نفرات نسبتا کم سن و سال که بنظر می رسید خواهر و برادران اعضای فرقه تروریستی مجاهدین حاضر در قرار عراق جدید (اشرف) باشند مواجه شدم. همه شان با شور و شوق وصف ناپذیری تدارک ناهار ما نفرات تازه آمده را می دیدند. چندین خانم بسیار مسن زحمت آشپزی را متقبل شده بودند در مراودات بعدی از خود آنها شنیدم که قسم یاد می کردند تا به آغوش کشیدن عزیزانشان در جلوی درب اصلی اشرف خواهند ماند و ترفندهای مسخره سازمان از جمله به جلوی دوربین بردن بچه هایشان برای مصاحبه های تشریفاتی چند دقیقه ای را نمی پذیرند و به ازای غلط های اضافی سازمان مصمم تر فشارهای خودشان را با بیان درد دل هایشان با عزیزشان از طریق بلند گوها را افزایش خواهند داد. آنها می گفتند بلندگوهای ما فقط گوش سران جنایتکار سازمان را کر کرده وگرنه گوش بچه های ما را براساس آخرین اخبار نفرات فرار کرده نوازش میدهد. آنها به عناوین مختلف اخبار منتشره از بلندگوها را به هم منتقل میکنند تا در فرصت مناسب راههای خروج از سازمان را بکار گیرند. یکی از این مادران که مادر پیمان و اهل کرمانشاه بود با لهجه شیرین کردی فارسی می گفت این چگونه امکانپذیر است که یکدفعه نماینده سازمان به نیروهای حفاظت عراقیها اعلام میدارند که نفر درخواست شده حاضر به ملاقات نیست به والله قسم ما با این بیسوادی میدانیم. مگر سازمان اصلا حضور ما را به فرزندانمان اطلاع میدهد تا او بتواند تصمیمی بگیرد ضمن اینکه تازه اگر هم بگوید مگر بچه ما اختیارش دست خودش است که با اراده شخصی به ملاقاتمان بیاید. بهرحال کاملا مشخص بود که خانواده های حاضر از تنظیم رابطه سازمان بهم ریخته اند و شاید این نیروی خود جوش تصمیمات موثرتری را درخصوص افشاگری های بیشتر علیه سازمان بکار بندد. چقدر با صفا بود وقتی یکی از خانواده ها میکروفون را بدست می گرفت و با دلبندش از سر مهربانی ابتدا سخن میگفت عاجزانه از مسئولین سازمان می خواست انسانیت را بها دهند و آنگاه که می دید واکنشی از سوی مجاهدین پیدا نمی شود با همان خلوص سران آن فرقه را لعن و نفرین می نمود که بنظرم سوای بیشمار جنایت و خیانتهایی که سازمان و نفرات شاخص آن انجام داده اند فقط این نفرینها بر تن وجان آنان خواهد نشست چرا که هر کاری هم در این دنیا و هم در آن دنیا بی حساب نخواهد ماند. وقتی آمبولانسی از درب اصلی بیرون می رفت همه خانواده ها نگران سرکی می کشیدند تا نکند عزیز خود را زخمی و بیمار درآن ماشین بیابند و از آن سوی رجوی قلدر در نشست های ویدئو کنفرانس داد و فغان میکرد که: اینها ساکنان اشرف را مریض و از خروخ آمبولانس خودداری میکنند. و یا زمانیکه برای تعبیه لوله آب سرویس بهداشتی جلوی درب کانال بسیار کم عرض توسط یکی از نفرات جوان اقدام میشد باز داد و فغانش در همان نشستهای کذایی بلند میشد که: اینها حتی به آسفالت قرارگاه اشرف هم رحم نمی کنند و سپس مظلوم نمایی و………

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا