فرقه رجوی و موضوع خانواده ها – قسمت دوم

در قسمت اول این مقاله، به تاریخ ۱۰ دی ۱۳۹۳، به تعدادی از مقالاتی که توجیه گر اقدام فرقه رجوی جهت ممانعت از دیدار خانواده ها با عزیزانشان در اردوگاه لیبرتی در عراق هستند اشاره کردم. در آن مقاله یادآور شدم که تحت هیچ بهانه ای این حق مسلم نبایستی از خانواده ها سلب گردد و تنها فرقه های مخرب کنترل ذهن، که از تکنیک های روانی برای جذب و حفظ نیرو استفاده میکنند، چنین محدودیتی برای اعضای خود بوجود می آورند.
در همین رابطه نامه ای از یکی از هواداران سازمان مجاهدین خلق در ایتالیا داشتم که البته ضمن ابراز محبت مقاله مرا به نقد کشیده بود. او که سالیان سال است از نوجوانی در ایتالیا زندگی میکند ابتدا از اینکه فارسی اش ضعیف است عذرخواهی کرده بود. بخش های مهم این نامه که با اجازه نویسنده قدری ویراستاری انشائی و املائی شده است به شرح زیر می باشد:
“بعضی انسان ها به هر دلیل مبارزه را انتخاب میکنند و در این راه از زندگی دست می کشند. آنان زندگی عادی انسان های معمولی را که سد راه مبارزه است طلاق میدهند و خود را تماما وقف اهداف متعالی شان می نمایند. این دسته انسان ها بسیار کمیاب هستند و اقلیت کوچکی را تشکیل میدهند. آنان انقلابیون پیشتازی هستند که راه مبارزه توده ها را هموار می سازند.
اما کشش ها و جاذبه های دنیای بیرونی از بین نمیروند و همچنان وجود دارند و عمل میکنند. این افراد مدام در جنگ با تمایلات غیرانقلابی درونی خود هستند و این بخش اصلی و دشوار مبارزه آنان است. این دسته افراد برای کسب موفقیت در این نوع مبارزه درونی سعی میکنند محیط خود را به گونه ای بسازند تا کمتر در معرض تمایلات دنیای عادی بیرونی باشند. لذا خود را در محیطی ایزوله و دور از جاذبه های مادی محصور میکنند و با خانواده و عاطفه های عادی گذشته قطع ارتباط می نمایند. آنان به این دلیل خانواده را دشمن تلقی میکنند که حضور خانواده کار مبارزه درونی را برایشان سخت تر میکند و از این بیم دارند که نتوانند در این رابطه موفق و سربلند بیرون بیایند.
در اینکه این افراد خانواده های اصلی اعضای سازمان هستند هیچ شکی نیست و دقیقا به همین دلیل مشکل آفرین هستند وگرنه افراد عادی که وابستگی عاطفی به آنها وجود ندارد که تهدیدی به حساب نمی آیند. خانواده ها نیازی ندارند با سلاح و تجهیزات وارد شوند. اشک یک مادر و ابراز علاقه او، که فرزند نسبت به او عمیق ترین عواطف را دارد، میتواند پاهای یک انقلابی را سست کرده و او را از راهی که میرود باز دارد. لذا خانواده در این مقطع برای ساکنان لیبرتی جدی ترین مانع بر سر راه مبارزه محسوب میشود. اعضای سازمان از بسیاری از دشواری ها و کوران ها عبور کرده اند و الان در برابر این آزمایش سهمگین قرار گرفته اند.
اتفاقی نیست که وزارت اطلاعات رژیم همه گونه امکانات را برای تسهیل کار خانواده ها فراهم می نماید و خانواده ها را برای دیدار با عزیزانشان ترغیب می کند و در واقع آنان را به جنگ افراد سازمان می فرستد. هیچ سلاحی مؤثرتر از عواطف خانوادگی برای جدا کردن فرد از مبارزه نیست. دقیقا به همین دلیل مسعود رجوی که نسبت به این تهدید آگاه است افراد سازمان را از دیدار یا هرگونه ارتباط با خانواده ها و حتی فکر کردن به آنها منع میکند و به همین دلیل در سازمان روابط زناشوئی و خانوادگی وجود ندارد چرا که اگر شرایط و محیط زندگی عادی فراهم گردد چه بسا این افراد پایشان بلغزد و دست از مبارزه بکشند.”
ابتدائا از این دوست تشکر میکنم که بدور از تهاجمات لفظی و روانی فرقه ای نظرات خود را بیان نموده اند که البته استدلال ایشان در نگاه اول خیلی منطقی و منسجم به نظر میرسد. منطق مستتر در این مطالب، که حدس میزنم از جانب فرقه برای توجیه ممانعت از دیدارهای خانوادگی در برابر اعضا و برخی هواداران نزدیک ارائه گردیده است، همان منطقی است که از جانب همه فرقه های مخرب کنترل ذهن عنوان میشود. آنان محیط خارج از فرقه را دارای جاذبه های فاسد و شیطانی معرفی میکنند و افراد خود را از آن می ترسانند. اما در این منطق جای یک عنصر خالی است که به آن می پردازم.
فرض بگیریم که وزارت اطلاعات ایران به این نقطه ضعف سازمان آگاه بوده و برای جدا کردن افراد از عنصر خانواده و عواطف خانوادگی استفاده میکند و در این راستا خانواده ها را ترغیب به مسافرت به عراق نموده و امکاناتی را هم برایشان فراهم می نماید. این فرضیه، که فرقه رجوی تلاش میکند آنرا برجسته کرده و به عنوان اصل موضوع جا بیندازد و بدین وسیله عملکرد خود را مشروع جلوه دهد، تغییری در اصل ماجرا بوجود نمی آورد.
بر اساس تعالیم ایدئولوژیک اولیه سازمان مجاهدین خلق وجه تمایز انسان با ماشین و حیوان دارا بودن دو ویژگی آگاهی و آزادی است. انسان دارای قدرت شناخت و توان انتخاب است و دقیقا به همین دلیل مسئول می باشد. انسانی که فاقد معرفت و اختیار باشد با روبات و حیوان فرقی ندارد. انسانی که قدم به راه مبارزه میگذارد با منتهای آگاهی و آزادی این کار را انجام میدهد و تا به آخر می بایست در هر مرحله بر اساس اطلاعاتی که بدست می آورد راه خود را برگزیند. انسانی که به صورت مکانیکی به دور از محیط و پیرامون خود حفظ و نگهداری شود فاقد آگاهی و اختیار خواهد بود.
سازمان مجاهدین خلق و مسعود رجوی همیشه صحنه عاشورا را الگوی خود قلمداد میکنند. در این صحنه آنچه که موج میزند معرفت و اختیار انسان هائی است که اتفاقا با کسانی که عمیق ترین عواطف را نسبت به آنها دارند وارد میدان مبارزه شده اند. در این الگو هیچ کس از دنیای عادی ایزوله نشد و به صورت مصنوعی با قطع ارتباط با دنیای بیرون در صحنه مبارزه نگاه داشته نشد و اتفاقا همه تشویق می شدند تا صحنه را ترک کنند و برای اینکه کسی در رودربایستی نماند چراغ ها را هم خاموش کردند. قرار بر این نبود که افراد با ایزوله کردنشان به مبارزه بپردازند و در مبارزه باقی بمانند بلکه قرار بود با تضادهای دنیای واقعی روبرو شوند و با شناخت کامل انتخاب نمایند.
مبارزه دارای یک هدف و یک مسیر است. هم هدف و هم مسیر رسیدن به هدف باید برای همه مبارزان روشن و مشخص باشد. زمانی که ارتباط این اعضا، حتی کسانی که در پاریس و اروپا هستند، به صورت مطلق با دنیای خارج قطع میشود و رهبر متکلم وحده بوده و همه چیز را مشخص میکند دیگر مبارزان بر اساس کدام آگاهی و شعور راه خود را آزادانه انتخاب میکنند و در مبارزه باقی می مانند و تفاوت آنان با ماشین و جانوران در چیست؟ تمامی ضوابط درونی در فرقه رجوی، از جمله ممنوعیت تردد یا استفاده از اینترنت به صورت تک نفره، محدود کننده فرد از کسب اطلاعات بیرونی است و این کار در فرقه ها صرفا برای کنترل ذهن و دیکته کردن همه چیز به فرد صورت میگیرد و عنصر انسانی آگاهی و اختیار به صورت مطلق نادیده گرفته میشود.
اینجا دقیقا همان جائی است که یک نفر به جای همه تصمیم میگیرد و این از بازرترین خصوصیات فرقه های مخرب کنترل ذهن است. مبارزه دارای ایدئولوژی، استراتژی، و خط مشی عملی است که همه اعضای مرتبط با آن مبارزه به جزئیات آن آگاه هستند. یک انقلابی و یک مبارز قبل از هر چیز باید در ارتباط با ملأ پیرامون خود قرار گیرد. اگر او نتواند در برابر عواطف مادرش پاسخگو باشد حتما یک جای کار می لنگد و حتما او نسبت به کاری که میکند در شک و تردید است که ضرورت پیدا میشود به صورت فیزیکی و به صورت ذهنی در حصر و بند نگاه داشته شود تا مبارزه را ترک نکند. یک انقلابی و مبارز که آگاهی کامل به آنچه که میکند دارد اتفاقا از دیدار با خانواده و بستگانش استقبال میکند و از آنجا که علی القاعده عنصر پیچیده تری است تلاش میکند تا آنان را نیز جذب نموده یا حداقل همسو نماید.
هیچیک از انقلابیون و مبارزین برجسته در جهان در هیچ عصری ارتباط خود با دنیای خارج را قطع نکرده اند و این دقیقا روش فرقه های کنترل ذهن مخرب است که اعضای خود را از محیط پیرامون ایزوله نموده و اطلاعات، رفتار، افکار، و عواطف آنان را تحت کنترل مطلق قرار میدهند و به این وسیله آنان را حفظ می نمایند. یک مبارز باید قبل از هر چیز نسبت به آنچه میکند و یا سازمانش انجام میدهد در آگاهی کامل باشد اما چطور است که در سازمان مجاهدین خلق سؤال کردن جرم است و همه باید بطور مطلق فرمان پذیر بوده و نسبت به آنچه میکنند هیچ پرسشی ننمایند؟
وقتی از مبارز و انقلابی صحبت میشود قاعدتا در خصوص انسان های آگاه و مختار صحبت میشود که هر گام خود را باید با آگاهی و اختیار بردارند. اما در این نوشته گوئی آنان ابزاری هستند که باید مراقب بود خراب نشوند تا عملکرد دلخواه را داشته باشند. استدلال بکار گرفته شده در این منطق دقیقا یک استدلال فرقه ایست که ارزشی برای انسان به صفت فرد قائل نیست. فرقه ها فردیت را تحت عنوان خودخواهی محکوم میکنند حال آنکه هر انسان به صفت فردی اش ارزش و اعتبار دارد. یک مبارز و انقلابی ابتدا یک انسان آگاه و آزاد است و بعد مبارزه را انتخاب میکند و در این مسیر همیشه بر اساس آگاهی و اختیار خود در مبارزه می ماند یا آنرا ترک میکند و استفاده از هر روش غیر متعارف برای حفظ فرد در مبارزه، آنهم صرفا به شیوه ای که تمایل رهبر فرقه است، محکوم می باشد.
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا