35 سال بعد از وعده سرنگونی 6 ماهه رجوی

35 سال پیش مسعود رجوی دراوج بلاهت سیاسی و پرت افتادگی مفرط اجتماعی ازتوده های مردم والبته سرمست ازجاه طلبی سیاسی در30خرداد سال 60 بقول خودش فرمان اعلام مبارزه مسلحانه با هدف سرنگونی کوتاه مدت نظام جمهوری اسلامی ایران را صادرکرد. رجوی همانند دیگر رهبران فرقه های مخرب تنها  رسیدن به وبدست آوردن حاکمیت فکر می کرد استراتژی 6 ماهه را برای سرنگونی وعده داد.نتیجه این رویای کودکانه رجوی درگام اول ترور بیش از12000 مردم عادی و قربانی کردن بسیاری از اعضای سازمان خود بود.درهمان سالها تحلیل گران سیاسی این اقدام رجوی را ناشی ازخود بزرگ بینی وعدم درک شرایط اجتماعی ومیزان حمایت مردم ازنظام نوپای انقلاب می دانستند.فضای سیاسی ملتهب ناشی ازسرنگونی دیکتاتوری شاه،تجاوزنظامی گسترده دشمن بعثی به میهن وعدم آمادگی بنیه نظامی کشوررجوی را برآن داشت تا این توهم احمقانه را درسر بپروراند که شرایط برای محقق کردن کسب قدرت فراهم شده است.
مسعود رجوی تنها بازمانده از کادر رهبری سازمان مجاهدین خلق بود که بدلیل همکاری با ساواک (سازمان اطلاعات وامنیت شاه) در دستگیری و شکاراعضای سازمان وفعالیت های برادرش کاظم که از گماشتگان ساواک در خارج ازایران بود با درخواست ارتشبد نصیری رئیس وقت ساواک ازاعدام نجات وبه حبس ابد محکوم شده بود. رجوی جزء اولین دسته از زندانیانی بود که به یمن خون شهدای انقلاب اززندان آزاد شد. وی به سرعت ازشرایط خاص فضای سیاسی جامعه استفاده نموده وبه بازسازی، تقویت وجذب نیروهای جدید اقدام کرد. وی با سوء استفاده از ناپختگی سیاسی و صداقت نسل جوان جامعه وبا طرح شعارهای پرجذبه و فریبنده ازجمله آزادی،عدالت اجتماعی،حمایت ازحقوق کارگران ودهقانان،حقوق برابر مرد و زن و ازهمه مهم تراسلام راستین وحکومت عدل علی (ع) موفق شد طیف گسترده ای از جوانان را جذب شعارهای فریبنده خود کند.جوانانی که درآن مقطع متناسب با سن و اقتضای جوانی ملاک انتخابشان احساس و شور و نه منطق و شعور بود.رجوی همانند دیگر رهبران فرقه ها ابتدا با نیرنگ وفریب برای بدست آوردن قدرت تلاش کرد با توسل به شیوه های مختلف اهداف خود را توجیه کند و یکی از شیوه های او همسویی با انقلاب و رهبری آن بود و تا آنجا پیش رفت که امام خمینی را پدرمعنوی و رهبرضد امپریالیستی خود نامید و اعلام کرد که با تمام نیروها وسلاح گوش به فرمان ودرخدمت انقلاب ورهبر آن است ولی درپنهان با جمع آوری سلاح وتشکیل میلیشیای نظامی و زدوبند های پنهانی وتبادل اطلاعات با قدرت های خارجی بدنبال مطرح کردن خود و بدست اوردن فرصت برای کسب قدرت بود.سال 60 که کشور درتب جنگ تجاوزکارانه صدام می سوخت وتمامی قوای نظامی ونیروهای کارآمد مردمی درصحنه جنگ و نوار مرزی مشغول دفع تجاوز دشمن عراقی بودند با این تحلیل و تصور احمقانه که صحنه و فضای داخل کشور مهیای یک جنگ داخلی است با صدور یک اطلاعیه نظامی دستورعملیات نظامی به نیروهایش را صادرکرد. ازفردای 30 خرداد موج انفجارات مهیب و ترورهای کورجامعه را فراگرفت وعملا بدین ترتیب به نفع دشمن صحنه جنگ داخلی توسط رجوی گشوده شد. رجوی درتبین استراتژی خود اعلام کرد که با ضربه زدن به راس نظام وبی آینده کردن آن و متعاقب آن ترور نیروهای بدنه و حامی انقلاب درمدت 6 ماه نظام جمهوری اسلامی را سرنگون و خود قدرت را بدست خواهد گرفت. توهم احمقانه وذات قدرت طلبانه او حتی اجازه نداد که سازماندهی مناسبی برای انتقال و مخفی نمودن نیروهایش داشته باشد.علیرغم اینکه درگام نخست ترورهای کور رجوی قربانی هایی ازمردم عادی وکوچه وبازار و حامیان انقلاب گرفت ولی دلیل گستردگی حمایت های مردمی وحضورهمه جانبه مردم درصحنه تعادل قوا بر ضد رجوی برگشت بطوریکه مجبورشد درشکل غیرمتعارف ازصحنه گریخته وبا فراربه فرانسه عملا نیروهای وفادارش را که فریب نیرنگ های اورا خورده بودند درصحنه تنها بگذارد.
رفتن به عراق وتشکیل یک جبهه نظامی با دشمن متجاوز به خاک میهن ادامه و اوج تکامل این خیانت ها بود فردی که اهداف خود را مبارزه برای آزادی و منافع خلق اعلام کرده بود درکسوت ارتش پیاده نظام دشمن دستش به خون جوانان همین خلق که گناهی جز دفاع از سرزمین پدری و دفع تجاوز دشمن نداشتند آلوده شد و بدین ترتیب مورد لعن ونفرین خلق قرارگرفت.درادامه وطی این سالیان زنجیر دروغ و خیانت های او در اشکال مختلف ادامه داشت از همکاری اطلاعاتی و نظامی با صدام گرفته تا  دادن گرای مناطق مسکونی شهرهای جنوبی کشور برای موشک باران تا کمین و دستگیری سربازان ایرانی در نوار مرزی و شرکت درشکنجه آنها برای گرفتن اطلاعات درکنار نیروهای امنیتی عراق و… ولی نقطه عطف خیانت رجوی درقبال نیروهای خودش بود نیروهایی که از بهترین سالهای عمر و گذران زندگی  و از جمله عشق وعواطف به خانواده خود گذشته و در سراب رجوی گرفتار شده بودند.بسیاری از این نیروها که  به مرور متوجه خیانت های رجوی درحق خلق و خود شده و درخواست جدایی داشتند توسط رجوی درشکنجه گاه های او به اسارت گرفته شده و درگام بعد سراز زندان مخوف و بدنام ابوغریب درآوردند.نیروهایی که تنها جرمشان انتخاب مسیرآزادانه زندگی وحق تعیین سرنوشت خود بود ولی رجوی همین را هم برنمی تافت. به راستی چرا؟ سرنگونی صدام،خلع سلاح رجوی وازسرگیری روابط سیاسی بین دولت ایران ودولت جدید عراق هرعقل سلیمی را برآن می داشت که بپذیرد دوران حضور رجوی درعراق بسرآمده ودیگرهیچ توجیه سیاسی ونظامی برای ادامه این حضور نیست ولی رجوی برای جلوگیری ازافشای سالیان خیانت وجنایت خود و فروپاشی فرقه جهنمی اش همچنان ازجدایی نیروها جلوگیری می کند.هنوز به رغم سالیان طولانی پدران ومادران پیر و خواهر و برادران داغدار درحسرت دیدار با عزیزان اسیرشان لحظه شماری می کنند. بعد ازسرنگونی صدام رجوی با وساطت اربابان خارجی به دامن اربابان منطقه ای گریخت مریم رجوی با اکثریت رهبران فرقه به فرانسه گریخت وصحنه مبارزه و سرنگونی را برای مشتی بخت برگشته وسرگردان در وادی سوزان لیبرتی وعراق تنها گذاشتند. جالب اینجاست که درمنطق رجوی هنوز وعده 6 ماهه سرنگونی به قوت خود لاینحل باقی است بدون اینکه خودرا ملزم به پاسخگویی به این سئوال کند که براستی این 6ماه کی فرا می رسد؟! مضحک تراینجاست که فسیل های پراکنده درپاریس هرساله درگرامیداشت 30خرداد تعدادی توریست های عربی،آفریقایی،لهستانی و… را با هزینه های گزاف بدور مریم رجوی جمع می کنند با این تفاوت که نه برای محقق کردن سرنگونی 6ماهه بلکه تناول کیک وساندیس وسفرهای توریستی سالیانه ازجیب اربابان منطقه ایی وآمریکایی…ولی این حربه های نخ نما دیگرسرانجامی ندارد زیرا رسوایی وخیانت های رجوی ازحد گذشته است وبا کیک وساندیس ودلارهای آمریکایی رفع و رجوع نمی شود.  

علی اکرمی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا