تبلیغ بنفع خشونت، شاخ و برگی بیشتر ازاین دارد

علیرضاخالوکاکایی که از رویش یافتگان نسبتا جدید رجوی است درتوجیه، تعریف وتمجید از خودسوزی هایی که بدستور سازمان مجاهدین خلق وبرای آزادی مریم رجوی اززندان فرانسه انجام گرفت، دست بقلم برده واین قربانیان رجوی را تاحد قدیسان بالا برده ودراصل خشونت و سابوتاژ را بنحو بارزی تبلیغ نموده، درنوشته اش که در رسانه های رجوی منتشر شده، چنین آورده است:
” نمیتوانم به خواهر مجاهد ندا حسنی فکر نکنم و به مادرش فروغ که او را در اشرف دیده بودم… آه! چقدر به قهرمانی و شجاعت ندا می‌بالید، می‌گفت: «شعله‌های دختر من امضای آزادی بود»، یا: «من به دخترم بسیار افتخار می‌کنم؛ به آنچه که کرد و راهی که رفت افتخار می‌کنم. »

آیا رها شدن مریم اززندان که باتهام پولشوئی و… دستگیر شده بود، ارزش اینهمه فداکاری – یا بعبارت دیگر ابراز حماقت- را داشت؟!
دست به خود سوزی زدن- ولو اختیاری – که دراین مورد چنین نبوده- بخاطر فشار آوردن به دادگاه فرانسه که نتواند رای خود را برعلیه زنی بعنوان روسپی سیاسی که پرونده ی مالی و… هم داشت، چه ربطی به امضای آزادی داشت؟
چرا دختر این خانم مورد توجه علیرضا بجای مبارزه برای برچیدن بساط خودکامگی ودیکتاتوری رجوی، با فدا کردن خودبه جری تر کردن آن پرداخت؟!
آیا باندرجوی، مردم را- که استثنائاهیچ غیر خودی هم درمیانشان نبود- نمیکشت وحالا زندانی نمیکند ویا خواهی گفت که زندان داریم تا زندان و شکنجه ها به دو دسته ی خوب وبد تقسیم شده اند ومال رجوی ازنوع تطهیر شده وخوبش است؟!
علتش روشن است:
او قربانی دستگاه مغز شویی رجوی شده بود والبته ازاین زاویه ی دید، قابل ترحم است!
خالو کاکایی به سخنانش چنین ادامه میدهد:
” اکنون ندا، در کنار صـدیقه، در مزار سـمبلییکش در اشرف، هنوز این شهر آرمانی را پاس می‌دارد”.
کجای کاری عزیز!
حالا دراشرف مزار واقعی هم وجود ندارد وعراقی ها آنجا را درهم کوبیده تا لکه ی ننگی برای تاریخ خود باقی نگذارند وتو غرق درعالم اوهام به سراغ قبر سمبلیک رفته ای؟!
سپس:
…”آه! نمیتوانم نمیتوانم به رئیس جمهور برگزیدة مقاومت، مریم رجوی نیندیشم. به او که نمی‌دانم در تنهایی سلولش… نمی‌توانم به این نیندیشم وقتی خبر اولین خودسوزی را به او دادند چه حالی داشت و در قلب حساسش چه می‌‌گذشت؟”.
آه مادرش برایش بمیرد – و خودت هم اگر خواستی بمیر- بخاطر تحمل این سلولی که ازنظر مسعود رجوی، شبیه هتل است!
دلواپس نباش برادر!
او اینقدر قسی القلب است که کک اش هم نگزید ودرستتر اینکه، با مشاهده ی یکی ازثمرات موفق دستگاه مغزشوئی وکنترل افکارشوهرآنچنانی خود، حتما با خیال راحتتر سربه بالشت خواب گذاشت!
ونیز:
” و رهبر مقاومت مسعود رجوی که آگاهانه و شکیب و ارانه لب از سخن فروبسته و به سختی دندان بر جگر فشرده بود و خدا می‌داند چه توفان مهیبی از احساسات سرکش را بر شانه هایش تاب آورده بود…”.
آگاهانه ازاین بابت مورد تایید میتواند باشد که از سر ترس وعدم جوابگویی به عملکردهای خائنانه ی خود، در سوراخ موشی قائم شده بود وقدرت عرض اندام و حتی بیان واژه ای را نداشت!!
با توجه به شخصیت مسعود رجوی، ظن غالب این است که اوهم – البته بطور یواشکی- با دمش گردو میشکست و آثار موفق نسل کشی اش را دراین خود سوزی ها مشاهده کرده وچه بسا که اوهم دمی برآسوده بود باین خاطر که با وجود این قربانیان تهی از شخصیت شده ی خود، ممکن است، روزی، روزگاری دری به تخته بخورد واوبتواند از سوراخ موش اش خارج شده وبه عربده کشی های معمول خود بپردازد!
نوید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا