مجاهدین، امریکا و تعیین سرنوشت در عراق

مجاهدین، امریکا و تعیین سرنوشت در عراق
هادی شعبانی
آمریکا در مقابل سازمان سیاست فروپاشی تدریجی را در پی گرفته است. آمریکایی ها با درک وضعیت جاری سازمان اعتقاد دارند که اینها در عراق باشند، خودشان خسته می شوند یکی یکی می روند. این سیاست اصلی آمریکاست. دنبال این نیست که مجاهدین را به ایران استرداد کند، ولی دنبال این است که نیرو بیاید بیرون و خودش برود. این را بارها فرماندهان آمریکایی به ما گفته اند.
در مقابل اصرار سازمان برای ماندن در عراق به این استراتژی کمک می کند. حتی اگر اخراجش نکند. حتی اگر به ایران استردادش نکنند، اصرار سازمان در ماندن در عراق به فروپاشی اش کمک خواهد کرد. چون دیگر شرایط ژئو پولتیک این اجازه را نمی دهد که کار و کسب سابقش را ادامه بدهد.البته یک امید کوچکی هم دارند که شاید جنگی بین آمریکا و ایران در بگیرد،که بسیار بعید می نماید، اما هر پارامتر دیگری که در عراق وجود داشته باشد به این فروپاشی کمک می کند.
در حقیقت تلاش سازمان برای ماندن در عراق ، تلاش برای متقاعد کردن نیروها و راضی کردن به ماندن در این کشور است ، اما نیرویی که در سازمان است، تا قبل از سرنگونی صدام دلش به سلاح قرص بود که یک روزی شاید راه بیفتیم برویم ایران و بجنگیم. ولی از آن موقع به بعد به بیگاری افتاده است. برایش برنامه آموزش گذاشته اند. مثلاً یکی بی سواد است می رود درس می خواند. یکی کلاس اول است می رود دوم، یکی می رود صنعتی می خواند و راه انداختن گروههای ترانه و موزیک و… یعنی به انواع مختلف کسی را بیکار نگه نمی دارند. چون بالاخره بعد از این همه سال می داند نیرویی که بیکار بماند فکر می کند. درباره آینده اش فکر می کند، ولی سازمان قدرت فکر کردن را از این فرد می گیرد و از صبح می برد تا ظهر از بعد از ظهر هم شروع می کند تا شب. شب نشست می رود و بعد می خوابد. صبح دوباره باید برود سر کلاس، که چکار کند؟ درسش را جواب بدهد و درسش را بخواند و… یعنی به انواع مختلف نیروها را مشغول کرده است. بالتبع نمی تواند یک سال این کار را بکند دو سال این کار را بکند. دیدیم که بیست سال که سلاح دستش بود هی می گفت امسال سرنگون می کنیم سال آینده سرنگون می کنیم. امسال س آ است امسال سال راهگشایی است امسال سال 2000، مریم می گفت سال 2000 دیگر سال سرنگونی است و تمام می شود.می بینیم که الان سال 2005 است. نیرو هم دیگر هیچ دلخوشی ای ندارد، برنامه ها همه اش یکنواخت است شب جمعه یک فیلم سینمایی است وسط هفته اگر باشد یک برنامه هنری ای اگر باشد. از صبح هم می رود درس می خواند ولی مدرکی نیست، من با خیلی از بچه ها صحبت می کردم می گفتم کلاس چندمی می گفت الان سوم راهنمایی ام، اول دبیرستانم، الان کامپیوتر می خوانم و… گفتم مدرک چی؟ گفت مدرک می دهند ولی هیچ اعتبار بیرونی ندارد. تا قبلش سلاح بود، انقلاب بود با این دو حربه نیرو را نگه می داشت. وقتی سلاح نباشد هی صبح تا غروب به او بگویی انقلاب. انقلاب بسترش را می خواهد. وقتی نداشته باشی صبح تا غروب بروی فقط درس بخوانی ،آنوقت این نباشد نیرو یک روز می کشد، دو روز می کشد، سه روز مسئله دار نمی شود، بالاخره روزی یک سؤالی برایش ایجاد می شود همان یک سؤال برایش کافی است. یا رادیو گوش می دهد و با دو نفر بغل دستی اش صحبت می کند، از بغل دستی اش که رفته خبر دار می شود که برای چی رفته، این سؤالات ایجاد می شود. قبلاً یک بغدادی بود، کربلایی بود، بالاخره آنها را می بردند بغداد یک دوری می زدند ، هر شش ماهی یک سالی یک بار می رفتند یا مثلاً مانوری بود، زمین می رفتند مانور می کردند می آمدند دلشان خوش بود. حالا این هم نیست. یعنی یک پوسیدگی فرسایشی در سازمان که نتوانی از در قرارگاه خودت هم بیرون بروی. این روی نیرو تأثیر می گذارد و به نظرم این اساس استراتژی آمریکا در مقابل آنها را تشکیل می دهد.
اما سازمان می خواهد آینده اش را در عراق با چه چیزی تضمین بکند؟ یکی بحران ایجاد کردن سر موضوع هسته ای و دوم امید حمله آمریکا به ایران.
فرض کنیم رفتن ایران به شورای امنیت و حمله آمریکا هم به ایران اتفاق بیفتد. باز هم در این صورت شرایط سازمان تغییری نخواهد کرد.
مردم ایران مردم عراق نیستند، یعنی به لحاظ فاصله طبقاتی، سطح سواد، آگاهی، مقاومت مردم در مقابل دشمن کیفاً فرق می کنند. یا سازمان باید کامل برود به آستین آمریکا و مزدور آمریکا شود مثل بقیه نیروهایی که در خاورمیانه بودند،که بالتبع آینده خودش را سوزانده است، مردم ایران که مردم چهل سال پیش نیستند. می فهمند. روزنامه می خوانند، ماهواره هست صبح تا غروب طرف نگاه می کند. حتی اگر سازمان برود در آستین آمریکا، باز هم فروپاشی خودش است. تازه خیلی بعیدی است که این امر صورت بگیرد. چون با یک حساب دو دوتا چهار تا نگاه کنیم آمریکا الان قدرت این را ندارد که بخواهد نیرو بفرستد. چون از یک طرف در افغانستان و از طرف دیگر در عراق زمین گیر شده و اصلاً الان شرایط طوری نیست که آمریکا نفس داشته باشد. الان درعراق گیر کرده است. از موقعی که جنگ تمام شده چندین برابر بیشتر از کشته هایش در جنگ تلفات داده است.
از طرف دیگر،سازمان به هر حال زمانی پز ضد امپریالیستی داشت. نیروها هم خیلی هایشان انگیزه ضد امپریالیستی داشتند. آیا نیروها این مسئله را فراموش کردند؟ توجیهات سازمان را پذیرفتند؟
بهیچوجه اینگونه نیست که همه دربست این همسویی را قبول داشته باشند ، بلکه همیشه در حال حمل یک تناقضی به نام همکاری سازمان با آمریکا هستند.آینده این تناقض نیزبه این فروپاشی کمک می کند.
سال 64 یک بحثی آمد در منطقه به نام بحث بورژوا زدایی. یک سری همه لباس زیاد داشتند می دادند، خودکار دو تا داشتند یک دانه اش را می دادند. در بحثهای طعمه نیز بحث ضد بورژوایی را تعریف کردند. نیروها این را می گذاشتند به حساب خصلت ضد سرمایه داری و ضد امپریالیستی سازمان و رجوی هم نان این برداشت را در روابط می خورد. ولی بعد که سرنگونی صدام پیش آمد و رابطه ای که نیروهای سازمان با آمریکایی ها برقرار کردند. برای سربازان آمریکایی برنامه استخر جور کردند که بیایند شنا کنند و دعوت های آنچنانی و مناسباتی که خودشان با آمریکایی ها داشتند و… چرا یک دفعه نیروهای آمریکایی عزیز می شوند؟ رجوی مگر در نشست قبل از حمله آمریکا توجیه نکرد که اولین بمباران قرارگاه به مثابه حرکت است؟ چه شد که ناگهان پرچم سفید بلند می شود؟ شاید یک نیرویی نتواند بیان کند، ولی این تناقض در وجودش هست. من با بچه هایی که آشنا بودم صحبت می کردم، حتی بعد از سرنگونی صدام، بحث گفتن تناقضات بود، اکثر تناقضات این بود که چرا ما روی تانکهایمان پرچم سفید زدیم، چرا داریم با آمریکایی ها رابطه برقرار می کنیم؟ چرا آمریکایی ها اینقدر عزیز شدند؟ چرا آمریکایی ها هر بار می آیند در قرارگاه می چرخند جلوی این ماشین و آن ماشین را می گیرند؟ این سؤالاتی است که هیچ وقت جواب داده نشد. چون می گفتند که شما فقط تناقضاتتان را بخوانید. منتظر جواب نباشید. شما باید بتوانید خودتان را تخلیه کنید.این تناقض را می گویم، وقتی جواب نداشته باشد،برمی گردد و دوبل می شود. منکر این نمی شوم که یک سری نیروها هستند که سفت و سخت هوادار سازمان هستند، نیروهای سازمان هستند دستشان به خون آغشته است و فکر می کنند راه برگشت ندارند، ولی برای خیلی های دیگراینجوری نیست. سازمان نمی تواند مسائل را جوابگو باشد. یک بار بحث آوردند بعد از سرنگونی صدام صبر جمیل. گفتند الان شرایطمان مثل سال 50 است یعنی هفت سال باید طول بکشد می گفت هفت سال باید صبر بکنیم.باید کار ایدئولوژیک و بحث تئوریک بکنیم و… صبر کنید. این نیرویی که خلع سلاح شده و در یک چهار دیواری محصور است صبح تا غروب تو به او بگو که تبیین جهان بخوان و مسائل ایدئولوژیک خلقت انسان و… خب این نیرو یک روز می کشد، دو روز می کشد. روز سوم برایش مسئله است. دیگر انگیزه ندارد برود در نشست. خیلی از نشست های سیاسی که ما می رفتیم و اصلی ترین اعضای سازمان می آمدند ، خیلی از بچه ها خواب بودند. جز دو سه نفر که صحبت می کردند بقیه همه خواب بودند.سازمان شاید در بیرون از خودش خیلی سر و صدا داشته باشد یا تلویزیون یا تبلیغات اروپایی اش را نگاه کنی بگویی عجب سازمانی است ، ولی داخلش که نگاه می کنی یک جنازه و یک لاشه است. فقط می خواهند با گلاب بوی تعفنش را بگیرند. یا در رابطه با آمریکایی ها دعوت کردن و برنامه ترتیب دادن و دست زدن و… که نشان بدهد که نیروهای ما سرحال هستند. این خلع سلاح هم عاملی نشده که نیروهای ما را منفعل کند و از کار بیندازد. و به خاطر همین است اصرار دارد می گوید جدا نشوید. چطور می شود تا پریروز می گفتید هر کس جداشود باید به ایران برود و حالا که آمریکا آمده می گویید ایران نروید. چطور می شود من که الان اروپا بروم طعمه نیستم ولی قبل می رفتم طعمه بودم. چطور قبلش می گفتید بروید ایران مأمور اطلاعات نبودیم ولی الان که می رویم مهره وزارت اطلاعاتیم. یعنی یک تناقضات اینجوری هست.هیچ وقت هم جواب نمی دهند. می گویند خوب شد تناقضت را گفتی. یعنی صفر صفر نبودن سازمان با نیروهایش و این که هیچ وقت هم سازمان سر خط و خطوطی که مطرح کرده به نیروها نگفته علت چیست. برای چی این کار را کرده یا حتی یک سؤال ساده را هیچ وقت مطرح نمی کند. سازمان الان خیلی تحلیلهایش را نمی آید اعلام کند یا خیلی از چیزهایی که آمریکا موضع گیری می کند اعلام نمی کند. هر چیزی که به نفع خودشان باشد، می گویند. تا دیروز ریچارد پرل تئوریسین جنگ با عراق بود، ولی بعد از سقوط صدام اول آمدند از حمایت کردند که این آدم خوبی است و… بعد از این که اینها را انداخت کنار و حاضر نشد حمایت کند و از طرفی هم استعفاء داد، گفتند این اصلاً هیچکاره بود! طرف تئوریسین جنگ در حمله آمریکا به عراق بود!
الان سازمان حالت از این ستون به آن ستون فرج را دارد. منتظرند که آمریکا مسئله عراق را حل و فصل کند و احتمال جنگ با ایران را می دهند. همان داستانی که سر صدام داشند سعی می کردند منطقه را به هم بریزند و عملیات مرزی و… انجام بدهند که جرقه جنگ بخورد و جنگ دوباره شروع شود. الان دقیقاً همان دوران است یعنی منتظر شرایط زمانی هستند و سعی می کنند که خیلی از مسائل و تحلیلها را ندهند بیرون موضع گیری نکنند بگذرند تا شاید مسئله آمریکا در عراق حل و فصل شود و سمت و سویش بدهند به ایران. الان به چه خاطر در اروپا، مرتباً بر روی مسئله هسته ای ایران و یا موارد تشنج آفرین مانور می دهند و سعی در بزرگ نمایی آن دارند ، بخاطر روشن کردن آتش جنگ!
اما همانگونه که گفتم ، نه تنها آمریکا با ایران از در جنگ وارد نمی شود ، بلکه هر روز ماندن سازمان در عراق به ضرر خودش است.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا