من هم اسیر مغزشویی تشکیلات مجاهدین خلق بودم

زندگانی زیباست ...

به تاریخ ورودم به ایران نزدیک می شوم. اکنون هر چقدر از مناسبات فرقه ای رجوی فاصله می گیرم ابعاد خیانت و جنایتش بیشتر برایم روشن می شود. این که چگونه رجوی با سیستم مغزشویی نزدیک به بیست سال من و بقیه افراد را مجبور به ماندن در تشکیلاتش کرده بود.

همیشه این سؤال در ذهنم وجود داشت اگر روزی وارد جامعه شوم می توانم به زندگی ادامه دهم؟ آیا چیزی که رجوی در مورد جامعه بیرون می گوید و آن را تشبیه به جنگل می کند. درست است یا خیر؟ آیا همه کسانی که در بیرون زندگی می کنند حسرت زندگی تشکیلاتی سازمان را می خورند؟ فرقه رجوی با مسائل و مشکلاتی که برای اعضا به وجود می آورد در واقع غل و زنجیرهایی به دست و پای افراد می زد تا به فکر خروج از تشکیلات نباشند و تشکیلات سازمان را مدینه فاضله ای برای خود تجسم کنند.

در این راستا رجوی خوب می دانست که اگر هر فرد در روز لحظه ای برای فکر کردن داشته باشد می تواند اشراف بیشتری بر عملکرد خود داشته باشد و به همین خاطر مریم رجوی برای این که این روزنه را ببندد به اعضا گفته بود که فکر کردن حرام است و مسئولین باید این قدر از اعضا کار بکشند که وقتی شب می شود مانند جنازه به خواب فرو روند و زمانی برای فکر کردن نداشته باشند. در یک کلام فکر کردن در مناسبات فرقه ای رجوی گناه محسوب می شد.

البته تصمیم گرفتن برای خارج شدن از فرقه با توجه به زنجیرهای نامرئی که به دست و پای افراد بسته بودند بسیار سخت بود. از حق تماس و ارتباط با خانواده محروم بودند و باید به چیزهایی که فرقه می گفت گوش می کردند. این مسأله تصمیم گیری را بسیار دشوار می کرد.

من نیز مانند بقیه افراد درگیر مسائلی این چنینی بودم، ولی هر فرد برای یک بار هم شده باید برای زندگی و آینده خود تصمیم بگیرد. اگر این کار را انجام ندهد مانند آبی می ماند که بعد از مدتی ساکن ماندن بدون استفاده خواهد گندید. البته برای تصمیم گیری و رهایی از فرقه رجوی این موضوع برای افراد بالا و پایین دارد. یکی می خواهد به واقعیت های بیرون از تشکیلات آگاهی پیدا کند. یکی نیز هم چنان بر دروغ های رجوی اصرار می ورزد و فکر می کند که از رجوی ها آبی گرم خواهد شد و هم چنان در تشکیلات باقی می ماند، و تشکیلات فرقه ای فرد را به نقطه ای می رساند که از خودش چیزی نداشته باشد و حتی به خودش اجازه فکر کردن نمی دهد.
برای اشراف و آگاهی دوستان باید عنوان کنم که من هم اسیر مغزشویی تشکیلات رجوی بودم ولی یک جا با خودم خلوت کردم و تصمیم گرفتم مسیر زندگی خود را در خارج از چارچوب تشیکلات امتحان و تجربه جدیدی را آزمایش کنم، و این که آیا حرف های رجوی در مورد زندگی در خارج از تشکیلات درست است یا خیر؟

وقتی هوای بیرون از تشکیلات رجوی را تنفس کردم دریافتم چگونه طی این سالیان رجوی هوای مسمومی برای تنفس به ما می داده و تماماً دروغ و سرابی بیش نبوده است. او برای حیات ننگین خود همیشه به ما دروغ گفته است و اصلاً به فکر اعضا نبوده است ، چون هیچ وقت برای نیروهایش ارزشی قائل نبود. در بیرون از تشکیلات زندگی ادامه دارد ولی نه آن گونه که رجوی ها تعریف می کردند.

به عنوان فردی که نزدیک به دو دهه در مناسبات فرقه ای رجوی گرفتار بوده است باید بگویم: زندگی در ابتدا با اندیشه هایی که رجوی در ذهنم فرو کرده بود سخت بود ولی کم کم با اشراف و آگاهی و مطالعه بیشتر دریافتم چه بیهوده قسمتی از عمرم را در مناسباتی هدر دادم که فقط دروغ و ریا کاری بود.

اکنون هر چقدر که زمان می گذرد و از مغزشویی تشکیلات رجوی فاصله می گیرم بیشتر برایم قابل درک است و بیشتر می توانم به شناخت بهتری از ماهیت فرقه ای رجوی برسم.

خدا را شکر می کنم که تصمیمی که گرفتم درست بود. اکنون در کنار خانواده و تشکیل یک زندگی جدید و ادامه دادن به تحصیل می توانم درک کنم زندگی چقدر زیباست. افرادی که هنوز در گرداب دروغ های رجوی گرفتار می باشند باید درک کنند و برای زندگی خود تصمیم بگیرند چون باقی ماندن در تشکیلاتی که اساس آن روی فریبکاری و دروغ سوار باشد نتیجه ای نخواهد داشت و امیدوارم شما هم مانند من روزی به آن نقطه برسید که بتوانید برای آینده خود تصمیم بگیرید و مطمئن باشید که زندگی زیباست.

هادی شبانی

هادی شبانی
هادی شبانی
هادی شبانی
هادی شبانی
منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا