مسعود و آیین ایرانی همه ساله، با فرا رسیدن نیمه دوم مهرماه، فعالیت نمایشی مجاهدین پیرامون جشن مهرگان آغاز میشود. امسال نیز نمایشهایی از آن کلید خورد که هیچ ارتباطی هم به مهرگان نداشت. طبعاً در درون مناسبات نیز اعضای سازمان را برای منحرف شدن از مسائل مهم سیاسی، سرگرم مسابقات ورزشی خواهند کرد. اما […]
مسعود و آیین ایرانی
همه ساله، با فرا رسیدن نیمه دوم مهرماه، فعالیت نمایشی مجاهدین پیرامون جشن مهرگان آغاز میشود. امسال نیز نمایشهایی از آن کلید خورد که هیچ ارتباطی هم به مهرگان نداشت. طبعاً در درون مناسبات نیز اعضای سازمان را برای منحرف شدن از مسائل مهم سیاسی، سرگرم مسابقات ورزشی خواهند کرد. اما همه کسانی که از ابتدای انقلاب با مجاهدین بودهاند، میدانند که مسعود رجوی هیچ اعتقادی به آداب و سنن ایرانی ندارد و در هیچ سخنرانی و برنامهای که وی برگزار کرده، اثری از تمجید فرهنگ و هنر ایرانی و یا بزرگداشت بزرگان عرصهی ادب و عرفان ایرانی وجود ندارد و حتی در کشاکش نشستهای انقلاب ایدئولوژیک، صراحتاً حافظ و سعدی را مورد تحقیر قرار داد و گفت: «حافظ و سعدی به من چه؟ من امام حسین و امام علی را کار دارم» تا خود را فراتر از جایگاه ادیبان و عارفان ایرانی بگذارد و همتراز پیشوایان دینی جلوه دهد. البته بیان این جملات هدفمند بود، چرا که برای داشتن نفوذ معنوی، میبایست خود را در جایگاهی قرار میداد که در آن هیچ شکافی برای قدرت مطلقهاش ایجاد نشود و به واسطهی آن، خود را نماینده خدا بر زمین جلوه دهد. مسعود در دههی هفتاد هم صراحتاً گفته بود که چون (آیتالله) خمینی «ولایت مطلقه فقیه» شد، ما هم در برابر آن «رهبری عقیدتی» را مطرح کردیم.
سوءاستفاده از نام بزرگان
شاید این ابهام مطرح باشد که اگر رجوی خود را در جایگاهی دست نیافتنی قرار میدهد، چگونه در تمامی سالیان گذشته، از قهرمانان ملی تاریخ معاصر یعنی «ستارخان، میرزا کوچکخان، محمدتقیخان پسیان و یا دکتر مصدق و حنیفنژاد» با احترام یاد کرده و آنان را نماد مبارزه مجاهدین علیه استبداد و استعمار میخواند؟
در پاسخ باید گفت: اینگونه که به نظر میرسد نیست، چون مریم و مسعود نه بخاطر تکریم قهرمانان ملی، بلکه برای استفاده از محبوبیت آنها به نفع خودشان، آنها را برجسته میکنند، به این معنا که سازمان مجاهدین را «جهشیافته» راه آنها جلوه میدهند تا از این طریق، اهداف خود را متعالی نشان دهند. اگر به گذشته بازگردیم، میبینیم که مسعود در ابتدای انقلاب، با وجودِ داشتنِ تضاد ماهوی با آیتالله خمینی، خود را کاملاً همسو با ایشان جلوه میداد و گاه به امام تلگرام میزد تا خود را در مسیر مبارزه با امپریالیسم تحت فرمان ایشان جلوه دهد. چرا؟ چون اگر از ابتدا با بنیانگذار انقلاب مخالفت میکرد، کمتر کسی به هواداری از او تن میداد. اما وی از محبوبیت امام در بین مردم استفاده کرد تا بخش زیادی از جوانان و نوجوانان را فریب دهد و آنگاه به آرامی آنان را به مخالفت با نظام بکشاند که متأسفانه تا حد زیادی موفق شد.
تجربهای برای نسل جوان
آنچه امروز برای ما روشن است اینکه مخالفت مسعود با آیتالله خمینی برآمده از یک نوع رقابت مذهبی آمیخته به حسادت بود نه آنگونه که خودش ادعا میکرد ناشی از «ارتجاعی بودن دیدگاه امام»، چرا که در گذر زمان مشخص شد که دیدگاههای «سیاسی، منطقهای و جهانی» آیتالله خمینی، بسیار پیشرفتهتر از دیدگاهِ جریانهایی بود که با وجود ادعای مدرنیته و پیشتازی انقلاب، بلافاصله پس از فروپاشی شوروی، دچار رعب و وارفتگی سیاسی-ایدئولوژیک شدند و از آرمان خود کوتاه آمدند و به منجلاب امپریالیسم-صهیونیسم سقوط کردند. چون آنچه در منطقه فراگیر شد و به اقصی نقاط جهان سرایت کرد، «اندیشه مقاومت و ایستادگی» در برابر زیادهخواهی قدرتهای استعماری و استکباری بود که آیتالله خمینی مبلغ و مروّج آن شد و امروز قابل کتمان نیست و غرب و شرق بر آن تأکید دارند.
بالارفتن افتخارآمیز پرچم ایران در کشورهای غربی (آنهم پس از سالها ایرانهراسی و شیعهستیزی و حتی آتش زدن پرچم کشورمان)، گواه این حقیقت است که اندیشه بنیانگذار انقلاب، یک اندیشه پویا بود و به همین خاطر گسترش یافت، و شعارهای «دمکراسی و حقوقبشر» غرب که در آن دوران، بسیاری از جریانهای سیاسی را فریفته بود (و آنرا نماد تمدن غرب جلوه میدادند) و همچون پتکی بر سر «کمونیسم و سوسیالیسم» و آنگاه «انقلاب اسلامی» فرود میآمد و منجر به فروپاشی شوروی شد، امروز نقاب از چهره فروافکنده و در «غزه، لبنان، یمن، افغانستان، لیبی، سوریه، سودان، عراق و اوکراین» خودنمایی میکند و به رسوایی غرب انجامیده است.
این واقعیتها را نباید در لفّافه پیچید و پنهان نمود، و میبایست برای بالارفتن آگاهی جوانان، حقایق را هرچند برای بسیاری خوش نیاید، بدون تعارف بیان و تشریح کرد، حتی اگر سیل انگ و اتهام نثار کسانی شود که حقیقت را فریاد میزنند. یقیناً آینده باز هم بر حقانیت این گفته گواهی خواهد داد که مشرق زمین، خاستگاه تمدن بشری و اندیشههای متعالی توحیدی و عرفانی بوده و امروز هم خورشید شرق در حال طلوع است و کسی نخواهد توانست جلوی حرکت تکامل را بگیرد.
مسعود و رویای غصب جایگاه ولایت
همانطور که اشاره داشتم، مسعود نیز در آن زمان، خود را نماد آزادی و عدالت جلوه میداد و بدون اینکه برزبان بیاورد، متوهّمانه «جایگاه ولایت» را از آن خود میدانست و در خفا مشغول زمینهسازی برای مقابله و پس زدن بنیانگذار انقلاب بود. به همین علت، جنگ مسلحانه و اقدامات تروریستی را در 30 خرداد 1360 کلید زد و پس از ازدواج با مریم قجرعضدانلو در 30 خرداد 1364، خود را «رهبر عقیدتی» خواند و سرنگونی نظام را با امامت خویش پیوند داد. مسعود در تمام سخنرانیها از آیات قرآن و مفاهیم مذهبی استفاده میکرد تا این ایده را برای هواداران سازمان تلقین کند که بسیار فراتر از یک رهبر سیاسی، در جایگاه پیشوایان مذهبی قرار دارد و دستورات او با وحی الهی منطبق است:
تداعی کردن حماسه عاشورا با برخی رخدادهای خونین در پایگاههای مجاهدین، مقایسه کردنِ تلویحی خودش و مریم با امامعلی و حضرت فاطمه، ربط دادن ارتشآزادیبخش با سربازان امام زمان، منطبق کردن مخفی شدن زبونانه خودش با اختفای امام دوازدهم، ارتباط دادن برخی آیات سوره احزاب با تشکیل حرمسرا و عقد کردن زنان مجاهد… همگی نشان میدهد که مسعود تا چه حد نیازمند موضوعات مذهبی است تا خود را تنها عنصر ذیصلاح برای اصل ولایت فقیه بداند.

مسعود و رویای غصب جایگاه ولایت
، ترفندی برای اعتمادسازی
اگرچه مسعود و مریم، پس از قرار گرفتن در جایگاه «رهبری عقیدتی» بسیار پایبند شرعیات و احکام اسلامی جلوه کردند، اما باید توجه داشت که برگزاری مراسم مذهبی، متناسب با نیازهای تبلیغی مجاهدین فراز و نشیب داشته و در ابتدا بسیار محدود و غیرعلنی بوده است. برای مثال برگزاری مراسم «عیدفطر و شب قدر» و همچنین «سینهزنی در عاشورا» تا پیش از تأسیس ارتش آزادیبخش مرسوم نبود و در حد جلسات کوچک، و بدون تبلیغات برگزار میشد. اما پس از پرواز مسعود و مریم از پاریس به بغداد در خرداد 1365، و حضور در اماکن متبرکه، پرداختن به مراسمهای مذهبی جلوه دیگری به خود گرفت و بدنبال آن، برای اولین بار در خرداد 1366، مسعود و مریم با حضور در قرارگاه تازه تأسیس حنیفنژاد، نماز عیدفطر را در کنار اعضای مجاهدین برگزار کردند که مورد استقبال قرار گرفت و به شکل یک برنامه تبلیغی در تلویزیون مجاهدین انعکاس یافت.
دلیل برجسته کردن زیارتهای مسعود و مریم و برخی از مراسمهای مذهبی در قرارگاههای مجاهدین، اعتمادسازی برای خانوادهها در ایران بود که آنها با اطمینان بیشتری فرزندان -بویژه دختران- خود را به قرارگاههای مجاهدین بفرستند، و نگران مسائل شرعی و یا وجود لاابالیگری در مناسبات آنها نباشند. مسعود حتی در یکی از نشستهای خود، برای رابطه نامشروع زن و مرد، حکم اعدام صادر کرد و علت آنرا «اعتماد مردم» به مجاهدین خواند و گفت: «مردم به ما اعتماد دارند و به همین خاطر دختران خود را به نزد ما میفرستند و ما نمیخواهیم این اعتماد خدشه دار شود» (بگذریم که بعد از جنگ کویت، طلاقهای اجباری را همگانی کرد، و خانوادهها را متلاشی نمود و بسیاری از همان زنان مجاهد را به عقد خود درآورد و به حرمسرا برد).

مراسمهای مذهبی مسعود و مریم رجوی
تا پیش از جنگ کویت، آنچه از درون مناسبات مجاهدین برجستهسازی میشد، زیارت اماکن متبرکه و نیز نماز عیدفطر بود، اما پس از محاصره کامل عراق از سوی نیروهای ائتلاف، برگزاری اینگونه مراسمها ابعاد گستردهتری بهخود گرفت، بویژه پس از آنکه نشستهای «انقلاب ایدئولوژیک مریم» و «طلاقهای اجباری» همگانی شد و گریبان همه را گرفت. از این پس، پرداختن به مسائل ایدئولوژیک، بخشی از پروژه سرکوب و تبدیل آن به ابزار درهم شکستن اعتراض نیروها و جلوگیری از ریزش آنها شد. در این دوران، چون در ایران برنامههای مذهبی گسترش ویژهای پیدا کرده بود، مسعود نیز به این فکر افتاد که در مناسبات مجاهدین آنرا پیاده و در صدا و سیما تبلیغ کند و فضای مذهبی ایران را تحت پوشش قرار دهد. بهانه مسعود برای برگزاری مراسم سینهزنی این بود که عاشورا مال مجاهدین است و باید آنرا از حکومت پس بگیریم. به همین خاطر در دهه هفتاد، برگزاری مراسمهای مذهبی در قرارگاههای مجاهدین اوج گرفت.
پرواز سیمرغ در «شبهای یلدا»
همانطور که در ابتدا شرح دادم، مسعود هیچ انگیزه و علاقهای به فرهنگ و سنن ایرانی نداشت، اما در 26 مهرماه 1368 که مریم را مسئول اول مجاهدین کرد، به یک ایدهی جدید رسید که از سالهای بعد به اجرا درآمد. در دومین سالگرد این انتخاب، بزرگترین رژه زرهی در قرارگاه اشرف برگزار شد که یک تبلیغ بسیار بزرگ برای سازمان بود و دهها تن از خانوادههای مجاهدین به آن دعوت شدند و خبرنگاران زیادی هم در این برنامه حضور داشتند. اما از سالهای بعد، بویژه پس از معرفی رسمی مریم به عنوان رئیس جمهور شورای ملی مقاومت در مهرماه 1372 و انتقال او به پاریس، مسعود به این فکر افتاد که برای جذب ایرانیان خارج کشور، انتخاب او را با «جشنهای سنتی» پیوند بزند.
به این ترتیب، مسعود انتخاب مریم برای جایگاه «مسئول اول سازمان مجاهدین» و آنگاه «رئیس جمهور» را با آیین فرهنگی «مهرگان» درهم آمیخت و او را «سیمرغ رهایی» خواند تا هرچه بیشتر با فرهنگ ایرانی همخوانی داشته باشد. مهرگان تنها جشنی نبود که مریم و مسعود از آن برای فریب جوانان ایرانی استفاده کردند. مدتی بعد، سیمرغ رهایی در «شب یلدا» نیز به پرواز درآمد و این روز در مناسبات مجاهدین جایگاه ویژه پیدا کرد تا از آن نیز برای جذب ایرانیانِ خارج کشور استفاده شود.

مسعود و مریم رجوی
برخاستن ققنوس از آتش «چهارشنبهسوری»
داستان سوءاستفاده از مراسمهای مذهبی و فرهنگی به «مهرگان و یلدا» ختم نشد، چون خوی خونریز و خشونت طلب مسعود به چند جشن و پایکوبی راضی نبود و میبایست جوانان را در آتش جاهطلبی خود به کشتن دهد و از پیکرهای سوخته جوانان ایرانی، نمایش پرواز «ققنوس» را اجرا کند. به همین خاطر، دست به دامان آتش «چهارشنبه سوری» شد تا از این طریق به آشوب و کشتار دامن بزند.
پس از سقوط صدام و خروج مجاهدین از عراق، مریم که نفرت مردم ایران از تشکیلات مجاهدین را دریافته بود، با سوءاستفاده از علاقه جوانان ایرانی به آتشبازی، جشن «چهارشنبه سوری» را با کمک مزدوران خود، تبدیل به یک حرکت ضدفرهنگی و آشوبگرانه کرد و با تشویق کودکان و نوجوانان به استفاده از نارنجک دستساز و کوکتل، فضای جنگ و کشتار را جایگزین پریدن از روی بوتههای کوچک آتش کرد که محصولِ این حرکت ضدفرهنگی و ضداخلاقی، هزاران کشته و مجروح در آخرین روزهای سال بود که مردم خود را برای جشن نوروز آماده میکنند.
به این ترتیب، آیین پرحکمت چهارشنبه آخر سال که میبایست یادآور شکست تاریکی و سرمای زمستان و سرآغاز فصل روشنا و گرمای عشق باشد، مبدل به یک روز خونین و پرحادثه شده است.

مسعود و مریم رجوی در نوروز
از آیین مهرگان تا نمایش مریمگان
با این اوصاف، باید دانست که مسعود و مریم از تمامی مراسمهای مذهبی و فرهنگی، صرفاً برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکنند و هیچگونه نسبت ایدئولوژیک یا ملی به آن ندارند. و در همین راستا است که مهرماه هرسال، با برگزاری مسابقات ورزشی، مهرگان را با نام مریم پیوند میزنند تا تأثیر بیشتری در بین ایرانیان خارج کشور داشته باشد. در واقع «جشن مهرگان» در تشکیلات رجوی به مرور تبدیل به «جشن مریمگان» شده و ماهیت خود را در این تشکیلات از دست داده است.
حامد صرافپور
