هر سال در ماه محرم، صدای یا حسین از دل ملت ایران، پیامی از آزادی، حقطلبی و ایستادگی در برابر ظلم را زنده میکند. اما در میان صداهای حقجویانه، گاهی طنین تحریف هم شنیده میشود؛ تحریفی که حقیقت عاشورا را به ابزاری برای توجیه قدرتطلبی تبدیل میکند. یکی از نمونههای روشن این سوءاستفاده، “درس فدا” […]
هر سال در ماه محرم، صدای یا حسین از دل ملت ایران، پیامی از آزادی، حقطلبی و ایستادگی در برابر ظلم را زنده میکند. اما در میان صداهای حقجویانه، گاهی طنین تحریف هم شنیده میشود؛ تحریفی که حقیقت عاشورا را به ابزاری برای توجیه قدرتطلبی تبدیل میکند. یکی از نمونههای روشن این سوءاستفاده، “درس فدا” از زبان مسعود رجوی بود که در سالهای گذشته مطرح کرده است.
رجوی در سلسله نشست هایی با عنوان “درس فدا. راز بقا” می کوشید مفاهیم عاشورایی مانند فدا، خون، شهادت و بقا را در قالبی فرقهای بازتعریف کند تا به حیات تشکیلاتی و رهبری خود مشروعیت ببخشد. اما واقعیت این است که این درس نه درک معنوی از عاشورا، بلکه دروسی از کنترل، اطاعت کور و فریب عاطفی است.
۱. فدا از دیدگاه عاشورا، نه از نگاه رجوی
در فرهنگ عاشورا، فدا یعنی ازخودگذشتگی آگاهانه برای حق. امام حسین(ع) در برابر ظلم ایستاد تا انسان آزاد بماند، نه آنکه کسی اسیر ایمان به شخصی شود.
اما در نگاه رجوی، فدا به ابزار اطاعت تبدیل شد؛ او از اعضای سازمان میخواست “خود را فدای رهبری کنند” نه فدای مردم یا حقیقت! در جلسات درونسازمانی، مفهوم “فدا برای راه امام حسین” عملاً به “فدا برای رجوی” تغییر یافت. اعضا باید بدون چون وچرا از او اطاعت میکردند و نابودی شخصیت فردی، نشانه ایمان تلقی میشد.
او از فدای حسین(ع) سخن گفت، اما هدفش بقای قدرت خودش بود.
۲. تحریف خون و شهادت؛ ابزار ماندگاری یک رهبر فراری
وضعیت رجوی سالهاست در خفا و ابهام است، اما با زبان خون و شهادت، تلاش میکند خود را “زنده و حاضر” جلوه دهد. او در “درس فدا” میگوید: راز بقا در فداست، اما واقعیت آن است که بقا برای او یعنی بقاء قدرت.
او از اعضا میخواست با مرگ خود، نام تشکیلات رجوی را زنده نگه دارند؛ اما خودش هیچگاه مسئولیت شکستها و فاجعههای انسانی را بر عهده نگرفت.
در منطق او، مرگ اعضا سرمایه تبلیغاتی بود، نه فقدانی انسانی.
در مقابل، امام حسین(ع) وقتی یارانش در کربلا شهید میشدند، با اندوه و اشک یادشان میکرد؛ نه با محاسبه سیاسی. حسین(ع) برای آزادی انسانها قیام کرد، رجوی انسانها را قربانی بقای خود کرد.
۳. از ایمان تا اسارت ذهنی
در سخنان رجوی، ایمان جای خود را به وفاداری به رهبر میدهد. او در “درس فدا” مدعی بود که اعضا باید برای بقای “پیام و انقلاب” جان بدهند، اما این پیام جز تداوم یک فرقه بسته و منزوی نیست.
به همین دلیل در تشکیلات او، اعضا باید حتی از خانواده، عشق، فرزند و تفکر مستقل بگذرند.
در حالی که عاشورا درس انتخاب است، رجوی آن را به ابزار اسارت ذهنی بدل کرد.
امام حسین(ع) از مردم کوفه خواست با شناخت تصمیم بگیرند؛ رجوی از پیروانش خواست بدون شناخت، تسلیم شوند.
۴. تناقض در عمل؛ از شعار فدا تا فرار از میدان
رجوی از فدا دم میزند، اما در همه لحظههای سرنوشتساز تاریخ تشکیلاتش، خود غایب بوده است:
در عملیات فروغ جاویدان، اعضا را به کام مرگ فرستاد، اما خودش در پناهگاه بود.
در زمان سقوط صدام، ناپدید شد و اعضا در اردوگاه اشرف قربانی شدند.
امروز هم از پاریس و آلبانی پیام میدهد، در حالی که اعضاء با بحران روحی و بنبست تشکیلاتی روبهرو هستند.
اگر فدا یعنی جاندادن در راه آرمان، چرا رجوی همیشه دیگران را فدای خود کرده است؟
این تناقض، بزرگترین نشانه انحراف فکری در “درس فدا” است.
۵. راز بقا یا راز فریب؟
رجوی راز بقا را در خون و فدا میبیند، اما حقیقت این است که بقاء او حاصل کنترل ذهن، دروغ و تکرار شعارهاست.
تشکیلات رجوی با عشق و ایمان زنده نیست؛ با ترس، انزوا و فریب دوام آورده است.
او برای فرزندان جوان ایران پیامی ندارد جز تکرار نفرت و دشمنی.
در برابر چنین تحریفهایی، یاد عاشورا تنها زمانی زنده میماند که مردم آگاهانه و آزادانه بیندیشند و نگذارند ایمانشان به ابزار سیاست و قدرت بدل شود.
جمعبندی:
مسعود رجوی با درس فدا کوشید خود را در قامت رهبری آرمانی نشان دهد، اما آنچه آفرید، فرقهای بسته، بیرحم و جدا از واقعیت بود.
درس حسین(ع) فدا برای آزادی انسان است؛
درس رجوی فدا برای بقای رهبر.
یکی در راه حقیقت جان داد،
دیگری از حقیقت فرار کرد.
درس فدای حسین یعنی انتخاب آزاد، نه اطاعت کورکورانه.
بیاییم معنای واقعی عاشورا را از زیر غبار تحریفها بیرون بیاوریم.
سالاری

