جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سیزدهم 22 اسفند 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سیزدهم

امیر یغمایی در قسمت قبل خاطراتش از دیدار با مریم رجوی می گوید: بعد از شام، مریم مرا به اتاقی برد و هدیه‌ای به من داد؛ یک زنجیر طلایی با پلاکی که کلمه “الله” روی آن حکاکی شده بود. ظاهراً این یک سنت بود که مریم به تمام کودکان مجاهدین چنین هدیه‌ای می‌داد. تعطیلات به […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت دوازدهم 21 اسفند 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت دوازدهم

امیر یغمایی در قسمت قبل خاطراتش از تابستان ۹۶ در پاریس گفت. برخی روزها به یکی از مراکز اصلی مجاهدین در «سرژی سنت کریستف» می‌رفتیم. این مرکز به نام «صد» (به معنای ۱۰۰ در فارسی) شناخته می‌شد. یک روز که در دفتر مرکزی “صد” همراه پدرم بودم، خبری غیرمنتظره دریافت کردم. من به یک مهمانی […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت یازدهم 20 اسفند 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت یازدهم

امیر یغمایی در قسمت قبل درباره اسکانش در استکهلم، مطالبی بیان کرد و خاطراتی نقل کرد. تابستان سال ۱۹۹۶ آمد، تابستانی که منتظرش بودم. آن تابستان قرار بود برای اولین بار پس از بازگشت پدرم از عراق به پاریس، به دیدارش بروم و کل تابستان را با او سپری کنم. ماجرا از فرودگاه آرلاندا آغاز […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت دهم 18 اسفند 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت دهم

امیر یغمایی در قسمت قبل خاطرات خود گفت که سرانجام، صبح به استکهلم رسیدیم و به منطقه‌ای به نام هوسبی رفتیم. خانه‌ی جدید در خیابان “نوردکاپس‌گاتان” قرار داشت. برف همه‌جا را پوشانده بود و سکوتی دل‌نشین حکم‌فرما بود. پس از روزهای شلوغ و پرآشوب، برای اولین بار آرامش را حس کردم. وقتی وارد آپارتمان شدیم، […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت نهم 13 اسفند 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت نهم

امیر یغمایی در قسمت قبل خاطرات خود عنوان می کند یک شب با مهشید به فرودگاه اردن رفتیم و به یاد دارم که به یک کشور اروپایی پرواز کردیم، جایی که توقف داشتیم و شب را گذراندیم. به‌خاطر دارم که به پاریس رفتیم و از بزرگی فرودگاه و رستوران‌های متعدد آن شگفت‌زده شدم. ما هنوز […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت هشتم 12 اسفند 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت هشتم

در قسمت قبل امیر یغمایی از لحظه خداحافظی با مادر گفت. وقتی اتوبوس آمد، خداحافظی‌ها آغاز شد. مادرم مرا در آغوش گرفت، اما اشک نریخت. نمی‌دانم چرا، اما فکر می‌کنم او سعی می‌کرد ضعف نشان ندهد، چرا که به عنوان یک مبارز، نباید احساساتش را بروز می‌داد. اما حالا که به آن لحظه فکر می‌کنم، […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت هفتم 08 اسفند 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت هفتم

امیر یغمایی در قسمت قبل خاطراتش از لحظه‌ای فراموش نشدنی می گوید. شبی بود که با مادرم در خوابگاه زنان خوابیده بودم. نیمه‌شب صدای آژیر بلند شد. قبل از اینکه حتی بفهمم چه اتفاقی افتاده، مادرم مرا محکم در آغوش گرفت و شروع به دویدن کرد. او در تاریکی شب، سریع و بی‌وقفه می‌دوید. من […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت ششم 01 اسفند 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت ششم

زندگی کردن به‌عنوان یک عضو تمام‌وقت در یک سازمان، تفاوت بسیاری با کار کردن به‌عنوان یک کارمند در جامعه دارد. وقتی بزرگ‌تر شدم، پدرم برایم تعریف کرد که یک روز، فرمانده مادرم به پدرم زنگ زده و گفته بود که مادرم با او دعوا کرده و به همین دلیل تصمیم گرفته شده که آن آخر […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت پنجم 29 بهمن 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت پنجم

امیر یغمایی در قسمت قبل خاطرات خود چنین می گوید: رهبر و همسرش بدون همراهی محافظان در میان اعضا حضور پیدا می‌کردند. آن‌ها به میان جمعیت آمدند، جایی نشستند و کودکان به نوبت نزد آن‌ها رفتند. من نیز پیش مریم رجوی رفتم. وقتی مرا دید، با لبخندی بزرگ مرا شناخت. هر دوی آن‌ها یونیفورم‌های نظامی […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهارم 17 بهمن 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهارم

امیر یغمایی در قسمت قبل خاطرات می گوید تا جایی که یادم می‌آید، ما فقط اجازه داشتیم یک روز در هفته را در خانه‌هایی که برای خانواده‌ها در مناطق مسکونی اختصاص داده شده بود، سپری کنیم و آن روز، روز جمعه بود که در ایران به‌عنوان تنها روز تعطیل شناخته می‌شود. من به یاد دارم […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سوم 10 بهمن 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سوم

امیر یغمایی در قسمت قبل از خاطرات خود می گوید: از همان زمان، تصویر رهبر و همسرش جایگاهی مقدس در ذهن ما پیدا کرده بود. می‌توان گفت ما مانند یک خانواده بزرگ از اعضا و کودکان بودیم که رهبر و همسرش را به‌عنوان پدر و مادر معنوی خود می‌دیدیم. این نگاه مقدس و اطمینان‌بخش به […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت دوم 08 بهمن 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت دوم

قسمت اول از داستان کودکی امیر با عنوان “تولد پاریس – با رضایت سازمان”، در حساب کاربری او در شبکه اجتماعی ایکس منتشر شد. در این بخش او از سفر والدینش در سال 1362، به عنوان دو عضو مجاهدین خلق، از ایران به اروپا و اسکان در پاریس، جایی که او به دنیا آمد، می‌نویسد. […]

blank
blank
blank