در پادگان اشرف، شهر مریم قجر! که به قول سران فرقه در دنیا مثلا بی نظیر است مشغول کار بودیم. از زور بی کاری کارهای پوشالی به ما می دادند. چاله بکن! چاله پُر کن! که روز بگذرد. در نشست های عملیات جاری و غسل هفتگی تیغ و تیغ کشی بر پا بود طوری با ما در نشست ها رفتار می کردند که انگار صدامی سرنگون نشده خیلی از موضع بالا روی ما تیغ می کشیدند. به نقطه ای ما را رسانده بودند که با خودمان می گفتیم ای کاش ساعت های روز نگذرد و ساعت عملیات جاری فرا نرسد که در نشست شرکت کنیم. در آن زمان فشار روی ما مضاعف بود و روز به روز کینه مان نسبت به سران فرقه و بخصوص زن های شورای رهبری بیشتر و بیشتر می شد. حرفشان این بود که حق خواهر مریم را از حلقومتان بیرون می کشیم با این ترفند می خواستند کارهای نکرده و بی جربزگی رهبرشان را روی سر ما خراب کنند. یک روز صبح بعد از صبحانه زمان ابلاغ دستور کاری یومیه تنظیم رابطه فرمانده هان با افراد متفاوت بود انگار که شب خوابیده بودند و صبح تغییر ایدئولوژی داده بودند بعد از ظهر همان روز در نشست عملیات جاری موس، موس، می کردند منظور (ناز کردن) برای من و مابقی باور کردنی نبود دنبال این بودیم که چه اتفاقی افتاده. فتیله کار را پایین کشیدند زن های شورای رهبری به محل کار افراد سرکشی می کردند با افراد بگو بخند می کردند یک روز به آشپزخانه جهت کار مراجعه کردم تعداد زیادی از افراد تحت امر آشپزخانه بودند پخت غذا را تدارک می دیدند با یکی از دوستانم که هم محفل بودیم فرصتی بدست آوردم و از آن سئوال کردم قرار است برنامه جمعی برگزار شود در جواب گفت مگر نمی دانی خانواده ها برای دیدار دارند به اشرف می آیند. به او گفتم خانواده ها!! کدام خانواده ها!! گفت خانواده های من و تو و سایرین به او گفتم پس بگو این چند روز چقدر با ما مهربان شدند. به محوطه بنگالها نگاه می کردم زن های شورای رهبری مثل مرغ پر کنده از این بنگال به آن بنگال می پریدند صحنه خنده داری را از خودشان به جا گذاشته بودند. نشست عملیات جاری را منتفی کردند به جای آن نشست تضادها را با افراد برگزار کردند هر چیز یا وسیله ای درخواست می کردیم همان روز به در خواستمان جواب می دادند. دو سه روز بعد با خبر شدیم که خانواده ها به اشرف رسیده اند و آنها را در روابط مستقر کرده بودند در این رابطه سیستم زنهای شورای رهبری بهم ریخته بود فقط قربون صدقه افراد می رفتند که مبادا کسی با خانواده خود راهی شود. اسامی افرادی که خانواده به ملاقات آنها آمده بود را خواندند از جمله من، همگی سوار ماشین شدیم و ما را به روابط اشرف بردند سران فرقه برنامه خودشان را از قبل تنظیم کرده بودند خانواده ها را قرق کرده بودند طوری که نمی گذاشتند حرفی بین هم رد و بدل کنیم بعد از یکی دو ساعت پایان ملاقات را اعلام کردند خانواده ها رفتند و ما به مقر بازگشتیم خانواده ها تاثیر به سزایی در روحیه افراد گذاشته بودند یک سری افراد در مقر بصورت محفلی به هم دیگر می گفتند که ای کاش خانواده ما به ملاقات ما بیاید. ارتباطی که چندین سال قطع بود مجددا وصل شد. این موضوع میز سازمان را چپه کرد در نشست های کله خوری علنا می گفتند که فکر نکنید خانواده دست از سر اشرف بر می دارد این رفت و آمدها تا زمانی که اشرف پا بر جاست ادامه دارد. این موضوع را رهبری فرقه و سرانش خوب گرفته بودند. از سال 82 تا به الان فرقه با خانواده درگیر است و از دست خانواده ها خلاصی ندارد.
فواد بصری