چند روز پیش از تلوزیون بیوگرافی دیکتاتور پیشین کامبوج "پل پوت" را تماشا میکردم که شباهت بسیاری با زندگی مسعود رجوی داشت! پل پوت هم مانند رجوی برای خودش ارتشی تشکیل داد بنام خمرهای سرخ. او رویای قدرت در سر داشت و از هیچ جنایتی برای رسیدن به این مهم کوتاهی نمیکرد. او بیش از دو میلیون نفر از مردم کامبوج را به بهانه های پوشالی به اعدام محکوم کرد و اجساد آنان را در گورهای دسته جمعی بخاک سپرد! او حتی به اعضاء درجه یک خانواده خودش هم رحم نکرد!
وقتی به وضعیت فرقه رجوی طی این سالیان نگاه میکنیم او دقیقا با الگو برداری از این دیکتاتور، مناسبات فرقه اش را سامان داده بود و فضایی سنگین در خفقان مطلق بوجود آورده است.مسعود رجوی هم با سرکوب مخالفانش در درون فرقه،با شکنجه های وحشیانه و با از بین بردنهای بی مهابا از یک سو و از سوی دیگر با شستشوی مغزی کادرها و نیروهایش از آنان انسانهایی فاقد فکر و عقل و منطق ساخته بود که گوش سپرده او باشند! نیروهای این فرقه بدون فکر کردن راجع به اصل موضوع فقط بدنبال انجام آن هستند. حال این ماموریت کشتن کردهای بی دفاع ویا مردم عادی باشد خواه شکنجه دوستان ودیگر نیروهای سازمان باشدو…
مسعود رجوی هم بمانند دیکتاتور کامبوج به نزدیکترین اعضاء خانواده اش هم رحم نکرد. از جا گذاشتن پدر و مادرش گرفته تا همسر وفرزندش و البته نزدیکترین یارش یعنی موسی خیابانی. او با اینکه میدانست که زندگی مخفی و چریکی دورانش در ایران بسر آمده است و دیر یا زود آنها دستگیر میشوند ولی برای مظلوم جلوه دادن خودش آنها را در ایران گذاشت تا کشته شوند و خود با لباس مبدل شبانه به خارجه گریخت! مسعود رجوی بمانند دیگر دیکتاتورها وابسته به قدرت خارجی بود. در دوردان دیکتاتوری صدام، وابسته مطلق به او بود و بعد از سرنگونی حکومت صدام بدلیل اینکه خود اصل و اساسی نداشت، مجبور است که خودش را برای ادامه بقاء به دولت خارجی دیگری آویزان کند. از امریکا گرفته تا هر دولت خارجی دیگر. اکنون که انتخابات ریاست جمهوری در فرانسه انجام گرفته و دوران ریاست سارکوزی به پایان رسیده است، با توجه به شناخت دقیقی که از شیوه های کاری این فرقه دارم آنها پیروزی رییس جمهور جدید فرانسه را یک پیروزی بزرگ برای خودشان میدانند و عامل اصلی پیروزی اولاند در انتخابات را دمکراسی و روشنگرایی که مریم در فرانسه انجام داده میدانند! داستان کسی است که در شهر راهش نمیدهند بدنبال خانه کدخدا میگردد و برای روحیه دادن به نیروهای له شده خود این را فتح المبین و سرفصل سرفصلها بر میشمارند. درصورتیکه فرقه رجوی اگر کمی به گذشته نگاه کند و تجارب خود را بکار ببندد بیاد خواهد آورد که آقای تونی بلر تا قبل از نخست وزیریش حتی در میتینگهای این فرقه شرکت و سخنرانی میکرد که البته پولش را هم میگرفت ولی از بعد نخست وزیر شدن نه تنها توجه ای به این فرقه نداشت بلکه در هنگام جنگ امریکا و انگلیس با عراق دستور بمباران قرارگاه اشرف را به نیروهای تحت فرماندهی اش صادر کرد! این قانون سیاست است و از طرفی این عاقبت مزدوری است. بیاد دارم که زمانی مسعود رجوی آنچنان در سالن اجتماعات قرارگاه اشرف راه میرفت که پنداری مالک دست کم سه چهارم کل دنیاست! از قمپز در کردنهای پوشالی اش گرفته تا فریادهایش که میگفت: من بعنوان فرمانده کل ارتش آزادیبخش به دنیا اعلام میکنم که ما با انقلاب مریم بال و پر خواهیم گشود و خواهیم رفت! البته رجوی هیچ وقت دقیقا نگفت کجا؟ احتمالا منظورش به سواحل دریای مدیترانه یا هاوایی بوده! و چه خوش خیال و خام جوانانی که خام و افسون این جادوگر بزرگ شده بودند!
مراد