گفتگوي صميمانه با يکي از هواداران بازگشتي از اروپا

انجمن نجات- دفتر استان مازندران

آقاي مجيد قرائتي ، فردي است که به تازگي از اروپا ( نروژ ) به ايران بازگشته است. وي مدتي در زندان بجرم هواداراي از سازمان بود وبعد از آزادي به عراق مي رود تا به صورت حرفه اي با سازمان کار کند. ولي بعد از مدتي کوتاه به حقايق دروني مناسبات سازمان پي برده و اعلام جدايي مي کند و با طي مشکلات زياد پناهنده نروژ مي شود و اکنون بعد از گذشت چندين سال به ايران بر مي گردد و به زندگي عادي خود مي پردازد. او هم مانند هر ايراني از حق و حقوق خود برخوردار است.
او که مدتي در خروجي سازمان قرنطينه بود، تحت تأثير شانتاژهاي رجوي، مبني بر اينکه در صورت بازگشت اعدام خواهي شدو… قرار گرفته و تا سال قبل از بازگشت به ايران مي ترسيد.
اکنون با شناخت از واقعيت اجتماعي داخل و انتخاب خودش به همراه خانواده به وطن بازگشته است و اکنون بعد از مدتي اقامت در وطن ، شخصاً به انجمن مراجعه کرده تا به افشاي مناسبات فرقه اي بپردازد و جهت آگاهي نفراتي که گول حقه هاي فرقه را خوردند و خود را آواره ديار ديگر کرده اند ، بگويد : هيچيک از شانتاژهاي رجوي واقعيت ندارد و در اينجا باکسي کاري ندارند و همه ميتوانيم در کنار هم در ايران زندگي آرامي داشته باشيم.
و اينک به گفتگوي با او توجه فرمائيد :


س : آقاي قرائتي مي توانيد خودتان را کاملتر معرفي نمائيد :
ج : من مجيد قرائتي ، متولد 1346 – متولد شهرستان بابل و از خانواده متوسط که پدرم کاسب بود ، زندگي ام را در شهرستان بابل گذراندم – در دبيرستان نوشيرواني بابل – در رشته برق تحصيل کردم و زمان انقلاب 11 ساله بودم.
س : مدرک تحصيلي شما چيست ؟
ج : من تا ديپلم دارم ، در ايران ديپلم رشته الکترونيک گرفتيم در خارج هم 2 ديپلم ديگر را گرفتم. اولي الکترونيک و ديگري هم ديپلم شيلات است.
س : چطوري با سازمان آشنا شدي ؟
ج : من از کلاس يازده درسال 63 از طريق يکي از همکلاسهايم که با سازمان کار مي کرد، هوادار شدم ، سازمان بدليل ضربات شروع مبارزه مسلحانه کلي از نيروهايش را از دست داد و به همين دليل با باقيمانده هوادارانش براي جذب مجدد نيرو تشکيل هسته هايي را در شهرستانها داد. که من نيز يکي از افرادي بودم که براي عضويت در هسته انتخاب شدم و پس ازدو ماه فعاليتم بدليل دستگيري مسئول هسته ام، همه ما دستگير شديم.
س : چه مدت در زندان بوديد ؟
ج : از اوايل ارديبهشت سال 64 تا اسفند 64 در زندان بابل بودم ، که در واقع چهار ماه عفو گرفته بودم که چند روز قبل از عيد از زندان آزاد شدم.
س : در زندان چه تحولاتي براي شما پيش آمد ؟
ج : من بدليل کمي سنم شناخت زيادي با سازمان نداشتم ، مسائل رفاقتي و مسائل عاطفي دوستانه باعث شد ، عضو هسته شوم که نهايتاً به زندان افتادم.
بدليل حضورم در سلول عمومي نفرات ديگر رويم کار کردند وانگيزه بيشتري گرفتم، تا اينکه بعد از آزاديم فضاي عجيبي ايجاد شده بود وکسي بامن نمي چرخيد و خود را تنها احساس مي کردم.
س : چطور شد از ايران خارج شديد ؟
ج : بدليل وضعيت و فضاي پيش آمده بعد از آزادي ، فشار عجيبي رويم بود. کم کم براي خارج شدن از اين فضا با تعدادي از دوستان سابق تماس گرفته و قضيه را مطرح کردم.
سالهاي 65 و 66 سازمان نفرات خودش را به عراق مي برد که من نيز به کمک دوستان از طريق پيک سازمان از راه مرز اروميه به ترکيه منتقل شدم.
س : در ترکيه چه مدت بوديد و چه کار مي کرديد ؟
ج : دو ماه در ترکيه در پايگاهي در سازمان بودم که در تمام مدت مطالعه جمعي و کار سياسي با ما مي کردند. تا اينکه کار اعزام ما به عراق جور شد.
نکته قابل توجه در ترکيه اين بود، موقع رفتن افراد به عراق از همه نفرات تعهد نامه اي گرفتند که چنانچه در عراق پشيمان شويد و بخواهيد برگرديد، بايد کليه مخارج اعزام از داخل ايران تا عراق را بدهيد.
س : آقاي قرائتي نفراتيکه از داخل به ترکيه و يا کشورهاي مجاور ايران مي رفتند، پولي نداشتند ، تا تعهد نامه مالي امضا کنند که چنانچه پشيمان شدند، غرامت بپردازند. سؤال اين است سازمان به چه منظور اين تعهد نامه را مي گرفت ؟
ج : در مرحله اول براي اينکه ذهن افراد را از مسائل خالي کند، آنها از پرداخت غرامت مي ترساند تا فرد در صورت مسئله دار شدن جرأت اعلام بريدگي را نکند. يا از طريق ترکيه و عراق… به کشورهاي ديگر پناهنده شود و فرد را در مرحله اول ( حداقل تا چند سال) وادار کند که براي سازمان در عراق کار کند.
از طرف ديگر سازمان فکر مي کردکه در مقطع کوتاه رژيم ايران سرنگون مي شود و همين تعهد دو سال و بيشتر براي به کار کشيدن نفرات برايشان کافي است.
س : از ترکيه چگونه به عراق رفتيد؟
ج : شش نفر از ما را از ترکيه با هواپيما به عراق بردند.
س : شما مگر پاسپورت داشتيد؟
ج : نه ، پاسپورت خودشان بود، يعني جعلي بود و به ما داده بودند يک خاطره اي در جعلي بودن پاسپورت دارم، اينکه پاسپورتم بدليل اشتباه تاريخ مشکل داشت و تاريخ ده سال بعد را زده بودند، که نفر همراه و رابطمان براي عبورمان از فرودگاه پاسپورت را به همراه مبلغي دلار به مأمور بازرسي داد تا ما را وارد سالن انتظار فرودگاه کند.
س : چه احساسي داشتيد که بعنوان يک ايراني وارد کشوري (عراق) مي شديد که چند سال در حال جنگ با کشورت بود؟
ج : آن موقع بدليل جوانيم احساس خاصي نداشتم و اصلاً به ذهنم خطور نمي کرد که در حال جنگ با عراق هستيم ، ولي در همان ترکيه مسئله دار شده بودم ، از اينکه سازمان درداخل مي گفت کمک مالي کنيد و با حداقل پول ما براي کمک مانع بود، ولي در ترکيه با ديدن اين همه ريخت و پاش و ماشين و پايگاهها و… متناقض ، ولي بدليل تعهد نامه فعلاً حرفي نزده بودم و به عراق رفتم.
س : چه مدت در عراق با سازمان بوديد؟
ج : همانطوريکه قبلاً اشاره کردم، بعد از ديدن مناسبات ووضعيت مالي و… ديگر کاملاً مسئله دار شدم و نمي کشيدم در يک جرياني در همان سال فردي در قرارگاه قاطي کرده بود که نفرات سازمان در جلوي چشم ما او را کتک زدند و به انفرادي انداختند که همين مسئله خيلي برايم مهم بود وديگر نمي توانستم به شعارهاي سازمان باور کنم و اعلام جدايي کردم.
س : آنها چه برخوردي با شما کردند ؟
ج : ابتدا آقاي مهدي افتخاري که آن موقع از مسئولين سازمان بود، با من برخورد کرد و به من گفته بود تو که نان و نمک مجاهدين را خوردي، چرا اعلام جدايي مي کنيد؟ راستش بخواهيد آنچه که در همان موقع به ذهن مي خورد کشيدن زندان و گرفتاريها و دربدري که او مي گفت نان مجاهدين را خورديد و… نفرات در داخل کشور بيشترين مشکلات را داشتيد و آقايان و خانمها در عراق با بهترين امکانات در حال زندگي بودند. آن وقت ما را نمک خور و نمکدان شکن مي دانستند.
س : آن وقتها که سازمان مثل الان زياد فشار روي جدا شده ها نمي آورد، چه شد با شما چنين برخوردي را داشتند ؟.
ج : من که زياد از مناسبات شناخت نداشتم و فکر مي کردم آنها مثل آنچه که شعار مي دهند، عمل مي کنند، مستمراً از آنها انتقاد مي کردم و فکر مي کردم که آنها انتقادات مرا ترتيب اثر مي دهند ، ولي ظاهراً هرچه انتقادات جدي تر مي شد، فشار آنها هم بيشتر مي شد. موقعي که در ترکيه بوديم و آموزش و مطالعه جمعي داشتيم، آنها در کتابها و آموزشها مي گفتند، ورود به سازمان مشکل است ، ولي خروج آن آزاد است و با شعار « درب ورودي بسته – درب خروج هميشه باز است » همه را به سمت خودشان مي کشاندند.
* البته اين شعارها براي کسانيکه گول آنها را مي خوردند وبه آنها مي پيوستند، بعداز آشنايي به ضد خودش تبديل مي شد.
س : در اين مدت که در مناسبات بودي چه مي کرديد؟.
ج : بدليل مسئله دار بودنم از مناسبات و انتقاداتي که مي کردم مسئولين فشار زيادي رويم مي آوردند ، در طول مدت هم بيشتر کارهاي اجرائي و بخصوص تأسيساتي به من مي سپردند.
و از وقتي که قضيه ام جدي شد، ديگر مرا با لباس شخصي در قرارگاه آزاد گذاشتند تا زير فشار روحي قرار گيرم تا شايد برگردم ، ولي بعد از دو ماه مرا به انفرادي برده و قرنطينه کردند. که حدود 3 ماه قرنطينه بودم که بعداً براي خروجي رفتم و از آنجا مرا طي مراحلي به پاکستان منتقل کردند. تا در آنجا مسائل پناهندگي و… را خودم دنبال کنم.
در پاکستان در هتلي درجه چندم بسر مي بردم که سازمان فقط هزينه ماندن سه روز مرا تقبل کرده بود، که بعداً با مراجعه به UN وضعيت خودم را گفته و درخواست پناهندگي سياسي را نمودم و پس از هشت ماه ماندن در پاکستان با قبول پناهندگي در کشور نروژ به آنجا منتقل شدم.
س : چند سال در نروژ بوديد و آنجا چه کار مي کرديد؟
ج : حدود 18 سال در شمال نروژ بودم که در آنجا دو ديپلم شيلات و فني راگرفتم و همزمان نيز به کار مي پرداختم.
س : کي ازدواج کرديد؟
ج : در همان سالهاي اول در نروژ با خانمي نروژي آشنا شدم و ازدواج کردم که صاحب دو فرزند دختر و پسر هستم ويک زندگي نرمالي نيز در آنجا داشتم.
س : چه اتفاقي افتاد که به ايران برگشتي ؟
ج : همه ما ايراني هستيم وعرق به وطن در همه ما هست. بنا براين اولين چيزيکه مرا به اينجا کشيد علاقه به وطن ومردم بود. که بعد از رفتن هم هميشه در ذهنم بود ، ولي بدلايل مشکلات ذهني از جامعه ايران حاضر نبودم که به ايران برگردم.
ولي بعد از جنگ از جمله آمريکا به افغانستان وعراق ، دمکراسي از نوع غرب راکاملاً فهميده و اينجا بودکه به خود آمده و ذهنيتهاي گذشته را يک بار ديگر مرور کردم ودر واقع بدور ريختم و مجدداً تصميم گرفتم به کشورم برگردم.
که با مشورت خانواده و عزم آنان به همراه همسر و فرزندان به ايران برگشتيم.
س : آيا واقعاً آن موقع ذهنيتي از جمهوري اسلامي در رابطه با برخورد با شما که يک زنداني و فراري بوديد، داشتيد يا نه ؟
ج : مسلماً بله ، ولي قبلاً ديده بودم دوستان چون من بودند و سالها در خارج اقامت داشتند و بعد از سالها به ايران برگشته و يا رفت وآمد مي کردند. همين هم باعث شد جرأت پیدا کنم.
س : چه برخوردي با شما و خانواده تان شد ؟
ج : با توجه به اينکه کمي ذهنيت داشتم، در واقع برخوردخاصي وجود نداشت و برخوردي بسيار گرم و خوب با من و خانواده ام شد.
بعد از مدتي تمامي مسائل اداري شامل کارت پايان خدمت، شناسنامه خودم و بچه ها و خانم و کارت ملي – پاسپورت – گواهينامه رانندگي و… حل شد.
س : مگر شما اينجا سربازي رفته بوديد که کارت گرفتيد؟
ج : نه ، طبق عفو رهبري تمامي غائبين سربازي از سال 1354 به بعد معاف شدند که بنده نيز شامل اين عفو قرار گرفتم.
س : اقاي قرائتي تقريباً يکسال است که با خانواده به ايران برگشتيد. آيا واقعاً از زندگيت در ايران راضي هستيد ؟
ج : بله – زندگي بسيار خوبي دارم و خانواده ام با توجه به اينکه خارجي هستند، خيلي از اينجا راضي هستند.
س : شغل فعلي شما چيست ؟
ج : فعلاً شغل آزاد دارم و با مقدار پولي که آوردم به خريد و فروش آپارتمان مي پردازم که شکر خدا راضي هستم.
س : مسلماً دوستاني را از قبل مي شناختيدکه در خارج و شرايط شما را داشتند يا دارند ، چه پيامي براي آنها داريد ؟
ج : از آنها مي خواهم يکبار هم شده بيايند ايران را از نزديک ببينند. شرايط سياسي ايران خيلي با گذشته فرق کرده است.
ايران در سالهاي اخير به سرعت در حال ترقي است. شرايط اقتصادي خيلي خيلي از قبل بهتر است. اينجا زندگي به نظرم نسبت به کشورهاي غربي خيلي راحت تر است. آنجا يک حقوق بخور نمير داريم ، که بيشتر هم براي ماليات مي رود.
يک نکته بعنوان پيام به همه دوستاني که قصد بازگشت دارند را اعلام کنم که چنانچه اگر استطاعت مالي کافي دارند و مي توانند در اينجا براي خود شغل و کار ايجاد کنند , بصورت دائم به وطن برگردند، تا اينکه اينجا مورد فشار مالي قرار نگيرند ، در غير اينصورت هيچگونه مشکلي براي آمدن به وطن ، ملاقات با خانواده و دوستان نخواهند داشت.
س : شما که يک هوادار و زنداني بوديد و مدتي هم در مناسبات اشرف بوديد، چه پيامي براي نفراتيکه با هم از ايران رفتيد و يا دوستان ديگري که هنوز در قرارگاه اشرف در عراق اسير فرقه رجويند ، داريد ؟
ج : من به همه آنها مي گويم که يکبار ديگر به آمالهاي گذشته خودشان فکر کنند : که آيا سازمان همه وعده و وعيدهاي داده شده را توانست به سرمنزل مقصود برساند؟ چه تعداد از اهداف سازمان تابه حال به منصه ظهور رسيده است ؟
کي و کجا جامعه بي طبقه توحيدي او پياده خواهد شد ؟
فکر کنيد. آيا جامعه پيرامونتان يعني قرارگاه اشرف همان جامعه وعده داه شده است ؟
آيا دموکراسي وعده داده شده مجاهدين همان مناسبات قرارگاه اشرف است ؟ آيا مي شود مناسبات فرقه اي رجوي را که در اشرف برقرار است در يک جامعه 70 ميليوني با فرهنگها و مذاهب گوناگون و… پياده کرد ؟
آيا انقلاب طلاق رجوي را مي توان در جامعه ايران پياده کرد؟
از شما مي خواهم که يکبار ديگر به همه اين سؤالها فکر کرده و براي خود جواب بگيريد ، اگر صادقانه و بدور از حصار ذهني و تشکيلاتي قضاوت کنيد ، حتي يک ساعت هم در آنجا نمي مانيد.
رجوي براي به قدرت رسيدن خودش سعي دارد همه معادلات سياسي و نظامي منطقه را با کار ديپلماتيک و… فرقه گرايانه اش ، بهم بريزد و تمامي واقعيات جامعه ايران را وارونه جلوه دهد.
او اخبار ملت ايران و منطقه را درست به شما نمي گويد يا اصلاً در اختيارشان نمي گذارد.
رجوي خود نيز اختيار خودش را از دست داده است و ظاهراً دستورات را از جاهاي ديگر مي گيرد!! خودرا از هر طريق ممکن از حصار قرارگاه اشرف برهانيد و در يک دنياي جديد زندگي تازه اي براي خود بسازيد.
– با تشکر از زحمات شما و از اينکه وقت تان را در اختيار ما گذاشتيد.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا