تروريسم و خونشويي

 تروريسم و خونشويي



مهدي خوشحال


يكي ديگر از عجايب روزگار، اين است كه پول خون مي شويد! درست است كه پول خيلي كارها مي كند و در اقتصاد و سياست حرف اول را مي زند اما اين پديده يعني پديده خونشويي، معمولاَ در سياست متداول است. در دنياي سرمايه و اقتصاد، قواعد بازي كاملاَ روشن و شفاف است. اجناس كهنه و از مدل افتاده در بازار خريدار ندارد و صاحب سرمايه يا مي بايست دكانش را تخته كند و يا اين كه مي بايست در رقابت با بازار، به نوآوري بپردازد و همزمان كه كالايش را نو مي كند، كيفيت كالا، كيفيت ابزار توليد و كيفيت نيروي انساني اش را نيز بالا ببرد وگرنه در بازار و در رقابتهاي فشرده، كم خواهد آورد و ورشكسته خواهد شد. در دنياي سياسي، معمولاَ قواعد بازي اين گونه رند و روشن نيست. بعضاَ اتفاق مي افتد، اربابان سياست، با كالاي بنجل و دست چندم، وارد بازار شده و با تبليغات پر طمطراق، خواهان قالب كردن اجناس شان به مشتري هستند. در سياست، وقتي ارباب كم مي آورد، راحت تر مي تواند جر زني بكند. چرا اين كه خاصيت سياست اين است كه سران سياسي، راحت تر مي توانند به اهرمهاي زور، دسترسي پيدا كنند و اهرم زور هم وقتي به كار آيد، خود به خود غرور سياسي را بالا برده و ارزش و نوآوري را در دنياي سياسي، پايين مي آورد.
در دنياي بازار و اقتصاد، حرف اول را پول و نوآوري مي زند. در سياست نيز يكي از اهرمها پول است و با پول مي توان به اهرمهاي انساني و نظامي دست يافت و وقتي كسي پول و نيرو و سلاح در دست دارد، در توازن قوا حرفش را بهتر مي تواند به كرسي بنشاند. در گذشته، سياست اين گونه كار نمي كرد و به اين راحتي قادر نبود افكار عمومي را به بازي نگيرد. امروزه، با پول و تبليغات و تكنولوژي مدرن، مي توان افكار عمومي را سمت و سوي ديگري داد. افكار عمومي در اصل بي طرف است و مسايل سياسي و رويدادها را با منافع شخصي و گروهي خودشان مي سنجند و سپس راي شان را به نفع گروهي و يا بر عليه گروهي ديگر، به صندوقها مي ريزند. در گذشته كه پول نبود يا اين كه كاركردش پايين تر از امروز بود و قدرت پول تا اين حد نتوانسته بود مغزها را بخرد و ارتباطات را تسريع كند و تبليغات به راه اندازد و اميد بيافريند و راي جمع آوري كند، اهرم افكار عمومي حائز اهميت بود و در محاسبات و تعادل قوا، قابل بحث و بررسي بود. ولي امروزه قدرتهاي اقتصادي و سياسي و تبليغي، نقش و جايگاه درخوري براي افكار عمومي قائل نيستند. افكار عمومي را دارند به همان شيوه هايي كه مطبوعات و تبليغات را فتح كردند، به زير مهميزشان در مي آورند و به شيوه هاي پيچيده، در صدد كم اهميت جلوه دادن اين اهرم هستند. در بازيهاي سياسي جديد، معمولاَ افكار عمومي را براي صعود نياز دارند، براي فرصت خاصي و آنهم به عنوان ابزار كار.
يكي از پديده ها و ابزارهاي جهان سياست، مقوله تروريسم است كه دهها سال است در جهان كالاي سنتي و كهنه مي فروشد. قادر به نوآوري و يا تعطيل كردن دكانِ پر سودش نيست و لاجرم در جدال و چالش با دنياي جديد و مدرن، نيازمند به ابزارهاي خشونت و خشونت كور شده است. اين پديده كماكان سعي مي كند در هنگام صعود، از اهرم زور و كم هزينه استفاده كند و طبعاَ وقتي به قله رسيد، توان كنار گذاشتن اهرم زور را ندارد به ويژه اين كه در قدرت به اين صرافت مي افتد كه در غياب مردم، تنها اهرم زور كاركرد دارد.
تروريسمي كه از آن حرف مي زنم و منظور مي رود، سالها بود به دلايل آرماني و متد كارش، با مردم ارتباط يك طرفه و طلبكارانه داشت. از مردم فقط پول و نيرو و حمايت مي خواست و ديگر برايشان ارزشي قائل نبود، حتي به شكل فرماليستي و در حد جواب دادن؛ مبادا اين كه مردم را طلبكار و خود در موضع بدهكاري بيفتد. لذا در مسير زمان وقتي از مردم جدا افتاد و تجزيه و تحليل مردمي و واقعي را در ارتباط با مردم از دست داد، براي سوار شدن بر شانه هاي مردم مشكل پيدا كرد. اينها در ايامي اتفاق افتاد كه جهان سياسي از طريق تعادل قوا، براي افكار عمومي ارزشي كمتر از گذشته قائل بود و بنابراين به قول تروريسم، سياست از درون جمجمه ماكياول و از سيسيل آمده است. اين چنين بود كه تروريسم با همان روحيه طلبكارانه و يك طرفه در ارتباط با مردم، حمايت و امكانات مردمي را از دست داد و سپس به دنبال جمع آوري حمايت، در بالا سرمايه گذاري كرد، آنجا كه تغييرات را زودتر و بي حساب به دست مي آورند! تروريسم، پس از اين كه در ابتدا از مردم جدا افتاد، در مرحله بعدي با نيروهاي خودش نيز مشكل پيدا كرد و در دنياي جديد، سخت دچار بحران نيرويي شده چرا اين كه با همان روحيه طلبكارانه اي كه با مردم برخورد مي كرد و انتظار داشت، بنا بر عادت، با همان روحيه با نيروهاي خودش برخورد كرد و از آنان نيز به مثابه ابزار قدرت استفاده كرد.
تروريسم وقتي از مردم جدا افتاد و همه هوش و حواسش را متوجه بالا و به ويژه سرويسهاي امنيتي كرد، تازه فهميد كه آنان يعني سرويسهاي امنيتي كه در ارتباط با وزارت كشور و سپس با دولت كار مي كنند، اگرچه براي مردم ارزش و اعتبار گذشته را قائل نيستند، اما بدون مردم و بدون راي مردم نيز قادر به سرِ پا ماندن نيستند. تروريسمي كه در مسير راه نااميد شده بود تا سياست را از ميان مردم و خواسته ها و نيازهايشان استنتاج كند، به اين جمع بندي رسيد كه سياست، در اصل، از سيسيل و از درون مغز ماكياول بيرون آمده و سياست يعني تعادل قوا و در تعادل قوا، پول حرف اول را مي زند. مردم از نيروي پيروز سئوال نمي كنند چگونه پيروز شده است، بلكه اين نيروي شكست خورده است كه مورد سئوال و استيضاح قرار مي گيرد!
تروريسم براي به دست آوردن اهرم پول، سراسيمه و سر از پا نشناخته، همه چيزش را از دست داد يا به عبارتي همه اعتبار و آبرو و مشروعيت و نيروها و مردمش را به بالاييها فروخت. اين كار يك شبه انجام نگرفت بلكه در مرور زمان اتفاق افتاد، اگرچه تروريسم با آرمان كهنه و الگوهاي كهنه تري كه در دست داشت، اين زمينه را در خود به همراه داشت. براي تروريسم شتاب زده كه وقعي براي افكار عمومي قائل نبود، سياست يعني سياست ماكياول و سياست ماكياولي، سريعترين و آسان ترين راه رسيدن به قدرت بود. تروريسم سالها در اين مسير راند تا اين كه به بن بستي تازه رسيد. همان ارباباني كه به تروريسم آموخته بودند، سياست يعني تعادل قوا و سياست از سيسيل و از درون مغز ماكياول بيرون آمده، اين بار به تروريسم فهماندند كه در اين راه تندروي و افراط پيشه كرده و در حد فرماليسم نيز افكار عمومي را به بازي نگرفته كه هيچ، بلكه به طور صد در صد در مقابل افكار عمومي قرار گرفته و تروريسم در اين حد را اصلاح و مرمت و بازسازي و به كار گرفتن، نه اين كه مشكل است بلكه خطرناك است و چه بسا اين كه تروريسم مسيرش را عوض كند، همان گونه كه تروريسم القاعده، مسيرش را عوض كرد و از سوددهي به ضرردهي افتاد.
در همين رابطه و براي اصلاح امور و همكاري فيمابين، پيشنهادي كه به تروريسم كردند، به جز كنار گذاشتن مغز، و چنگ و دندان، سومي اين بود كه بايد با ديگر نيروهاي اپوزسيون، همكاري كرده تا در مقابل جمهوري اسلامي قوي، اپوزیسيون قوي اي را در دست داشته باشيم!
پيشنهادِ سوم اربابان قدرت به تروريسم، سخت ترين پيشنهاد ممكن بود كه تروريسم در مورد پيشنهادات اول و دوم به صورت تاكتيكي و فرماليستي، قادر به اجرا شد اما در مورد پيشنهاد سوم، آمد و مثل هميشه ترفندي را به كار برد و آن اين كه باز هم بنا بر سبك و سياق قبل، از مردم به عنوان ابزار استفاده كند و اين بار مردم را به كار و مسئوليت بگيرد و سهمي برايشان قائل شود و آنان را در شستن خون شريك كند! يعني مردم اين شانس را داشته باشند كه خون را از دست و صورت تروريسم بشويند، چرا اين كه تروريسم فعلاَ در شرايطي گير كرده كه با دستان خون آلود، قادر به نجات آن مردم نيست! اين آخرين حربه، امتياز دهي و سهم دهي تروريسم، براي مردم است!
تروريسمي كه بنا بر پيشنهاد ارباب جديد، نياز ابزاري و اپورتونيستي به مردم داشت و به زعم خود، مردم را براي خونشويي دستان خون آلودش احتياج داشت، با اين وصف، باز هم به سياق قبل معكوس كاري كرد و به جاي درخواست از مردم، مردمي كه از عهده چنين كاري بر نمي آمدند، سراغ اعضاي دست پرورده خودش رفت تا از آنان، براي سپيدسازي و بازسازي مجددش، استفاده كند با اين روحيه طلبكاري كه آنان مخالفين و منتقدين ما هستند!
در حالي كه تروريسم، هنوز نياموخته يا اين كه توان آموختن را ندارد؛ تروريسم، در اصل يك آرمان و ايدئولوژي و انديشه است و هر آن كس كه مخالف صوري تروريسم باشد، دموكرات و مدرن نيست. هر كسي في البداهه، از سازمان تروريستي خارج شود، به صرف خارج شدنش، غير تروريست يا دموكرات نيست، بلكه باز هم تروريست است. براي روشن شدن اين مقوله كه يكي از نقاط تاريك و ابهامات پيچيده در جوامع تروريسم زده است، مثالي مي زنم.
در كشور ايران، هر شهروندي كه مليت ايراني دارد، ايراني است و لذا دليلي ندارد كه ثابت كند و دليل بياورد كه ايراني است و در اين رابطه نه سئوالي و نه حساسيتي وجود دارد. ولي در مورد همان ايراني كه از كشور خارج و به جمع غير ايرانيها وارد مي شود، مورد سئوال قرار مي گيرد كه اهل كجاست؟! بنابراين فرد ايراني كه از مردم و وطنش جدا مي شود، به طور اتوماتيك مورد سئوال قرار مي گيرد و بعضاَ مي بايست جواب بدهد كه ايراني است و در اين رابطه با استفاده و نام بردن از ارزشهاي فرهنگي و تاريخي كشورش كه احتمالاَ تا كنون نسبت به آن ارزشها توجه و دقت لازم را مبذول نمي داشت، سعي مي كند خود را ايراني تر از يك ايراني كه در كشور ايران به سر مي برد، جا بزند. وطن و هويت، زماني اهميتش بيشتر مي شود كه آدم از وطن و هويتش جدا و دورتر مي شود.
مضافاَ، اگر يك فرد ايراني كه از وطنش خارج مي شود و نياز به هويت ايراني بودنش را دارد، اگر به مردم و يا حتي دولتي كه با آن اختلاف داشت و به خاطر اين اختلاف جلاي وطن كرده است، آنان را يعني مردم و حكومتش را به بيگانه بفروشد و مبارزه عليه حكومت را با مبارزه عليه مردم و كشورش اشتباه بگيرد و در اين رابطه تن به جاسوسي و مزدوري براي بيگانه بدهد، آن شخص يا جريان، ايراني بودنش مورد سئوال و ترديد است، يعني ممكن است نام ايراني را همچنان به يدك بكشد و فارسي حرف بزند، ولي از هويتش چيزي باقي نمانده است! يعني همان بهتر است كه خود را غير ايراني بخواند. همان گونه كه در مورد تروريسمي كه از آن حرف مي زنيم، اين مورد صدق مي كند و آنان با افتخار خود را عراقي و يا چيز ديگر خطاب مي كنند. البته نه در تبليغات، بلكه در پشت پرده و در مقابل دوربينهاي مخفي!
طبعاَ در مورد تروريسم نيز چنين است. پتانسيل خطر و ويرانگري كه تروريست بدون هويت دارد، تروريست سازماني ندارد. در اين رابطه مثالها زياد است و در اينجا به يك مثال اكتفا مي كنم. در ماجراي خودسوزي دهشتناكِ ژوئن سال 2003 در فرانسه و ساير كشورهاي اروپايي، ارعاب و شانتاژ را تروريستهاي شرمنده خلق كردند كه جملگي آن تروريستها خارج از سازمان تروريستي به سر مي بردند.
طي چند سال اخير و بعد از فتح عراق توسط آمريكا، شرايط جديدي براي تروريسم اتفاق افتاد و به آنان تحميل شد. آنان بنا به فرمان ارباب كه از آنان خواسته شد تا كمي از ضديت كور در مقابل اپوزسيون و مردم ايران، دست بردارند و فعلاَ با اپوزسيون و مردم مماشات كنند، تروريسم در اين فرصت يعني طي چند سال اخير، بعضي از اعضاي سابق و ناراضي اش را اجير كرده و آنان را به حساب مخالف و منتقد و جمع مردم، به حساب آورد و از آنان خواست تا در قبال سازماني كه با آن كار مي كرده اند و اهداف و آرمان مشترك داشته اند، منتقد باشند البته منتقدِ گنگ و مبهم! ضمناَ مرزهاي سرخ را رعايت بكنند و در ضديت عليه سازمان شان به دام دشمن نيفتند، چرا اين كه نتيجه ضديت و مخالفتهاي راديكال، به طور اتوماتيك لغزيدن به صف مقابل يعني به صف دشمن است! تروريسم، چرايي اين كه چرا بعضي از مخالفينش در افشاگري و روشنگري عليه آنان، از شيوه هاي تبليغاتي شفاف و راديكال استفاده مي كنند، سخني به ميان نمي آورد.
تروريسم از زبان اعضاي سابقش، از مخالفينش مي خواهد كه تضاد اصلي و فرعي را مراعات كنند و در ستيز با سازماني كه با آن كار مي كرده اند، به ضديت كور و در دام دشمن نيفتند! و در اين رابطه تعداد انگشت شمار مخالفين راديكال را نشانه رفته و آن دو و سه نفر را خط سرخ انتقاد نام گذاشته اند!
اين هم نوعي ديگر لوث كردن مبارزه عليه تروريسم، يا به عبارتي خونشويي از دستان خون آلود تروريسم است كه البته تروريسم طي چند سال اخير، همواره سعي مي كرد تا از طريق موافقين بالقوه اش، مخالفين بالفعلش را منزوي و از ميدان خارج كند تا در مقطع بعدي، اين فرصت را بيابد تا در غياب مخالفين جدي، مخالفين صوري و يا بهتر گفته شود، موافقين بالقوه خود را از ميدان بيرون كند، همان گونه كه سالهاي قبل اين كار را مي كرد.
اينان، موافقين بالقوه، سالها شعارشان اين بود كه مشكل سازمان تنها رهبري است و سازمان بدون رهبري، بي عيب و نقض است! بعداَ ديديم، يعني طي دو سال اخير ديديم كه سازمان بدون رهبري هم، عين تروريسم است و چيزي زياد دارد اما كم ندارد. چون تروريسم به هر حال، يك آرمان و انديشه و ايدئولوژي است و رهبر و اعضاء و سمپاتيزانهاي وقت و بي وقت را، ايدئولوژي و آرمانش است كه مي سازد.
بعضي از اينان، كه هم نان تروريستي و هم نان ضد تروريستي مي خورند، در بزنگاه حساس و تصميمگيري جدي، ناچارند از موجوديت و ماهيت تروريستي شان دفاع كنند. سقوط صدام حسين پدرخوانده تروريسم، يكي از موارد بود و سپس دستگيري رهبري تروريسم در پاريس، مورد ديگر بود و همين طور دهها مورد ديگر است كه در آن بزنگاهها تنها نيروهاي ضد تروريسم قادرند موضعگيري سياسي بكنند و نه هيچ كس ديگر! در ماجراي ژوئن سال 2003، كساني كه تا آن روز نان ضد تروريستي مي خوردند، به يك باره از تروريسم دفاع كردند.
در كشورهاي اروپايي و در همين كشور آلمان، زماني كه قويترين مرد اروپا يعني هلموت كهل، را پس از 16 سال خدمت براي اروپا و جهان، به جرم سوء استفاده مالي و مالياتي، تا دم درب زندان مي برند، ولي در ماجراي دستگيري رهبري تروريسم در پاريس، بعضي از نيروهاي به ظاهر ضد تروريسم، اعتقاد داشتند كه قوه قضاييه و پليس فرانسه، از بابت آدمكشي و گروگانگيري و هزاران فقره جرم و جنايتِ ديگري كه تروريستها در اقصي نقاط جهان مرتكب شده اند، مي بايست به آنان دسته گل اهداء شود!
اين نظرگاه و خواستگاه چه فرقي با نظرگاه و خواستگاه تروريسم دارد و دعوا بر سر كدام لحاف است؟! اين را بايد از رهبران تروريسم سئوال كرد، يا دوست و دشمن شان را تشخيص نمي دهند و يا اين كه براي لوث كردن مبارزه عليه تروريسم، اجناس بنجل و از رده خارج شده شان را هم وارد بازار كرده اند.
معذالك، تروريسم در مواجهه با جهان مدرنيته و دموكراسي، خود را در باتلاقي يافته است و براي خروج از اين باتلاق، توان پرداخت بهاء لازم را ندارد، يعني عادت به پرداختن قيمت نكرده است. از يك سو مي انديشد، اگر بهاء لازم را در ارتباط با مردم و قربانيانش بپردازد، ديگر سنگ روي سنگ بند نمي ماند و از تروريسم چيزي باقي نميماند و از سوي ديگر، مي بيند كه هر لحظه در باتلاقي كه خود ساخته است، بيشتر فرو مي رود. اين چنين بود كه براي نجات از باتلاقِ خودساخته، آمده و مثلاَ دارد به خودش و از زبان اعضاي ناراضي اش انتقاد مي كند، با اين توهم طلبكارانه كه اين قيمت خروج از ليست تروريستي و شستن درياي خوني باشد كه تروريسم چهل سال آزگار در اين دريا غوطه ور است. درياي خوني كه خاصيت غرق كردن دارد، يا تروريسم را و يا قربانيان بي شمارش را!
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا