تنگنای قافیه وجیغ های بنفش آقای جابرزاده جمشید طهماسبی15 می 2005این روزها دستگاه تبلیغاتی مجاهدین تمام عیارحول حمایت میلیونی شیوخ قهرمان عراق؟!!وهم پیمان سابق«حزب بعث»کوک شده.البته باید به آنهاحق داد که درغیبت خلق ستمدیده ایران« براساس برخیزای خلق ستمدیده که بعدازدهها سال انتظاربه خلق پدرسوخته تبدیل شده» بااستفاده ازقدرت مالی ومعنوی صاحب اختیارفعلی عراق، درتلاش […]
تنگنای قافیه وجیغ های بنفش آقای جابرزاده
جمشید طهماسبی
15 می 2005
این روزها دستگاه تبلیغاتی مجاهدین تمام عیارحول حمایت میلیونی شیوخ قهرمان عراق؟!!وهم پیمان سابق«حزب بعث»کوک شده.
البته باید به آنهاحق داد که درغیبت خلق ستمدیده ایران« براساس برخیزای خلق ستمدیده که بعدازدهها سال انتظاربه خلق پدرسوخته تبدیل شده» بااستفاده ازقدرت مالی ومعنوی صاحب اختیارفعلی عراق، درتلاش به امید سد کردن راه تصمیمات مقامات برگزیده مردم عراق،که درراستای منافع ملی شان خواهند گرفت و بی تردید به برچیدن شدن تمامی دم ودستگاه گروهای تروریستی ومزدوران استخبارات صدام که درجنایات آنها سهیم بودند خواهد شد، نیازبه چنین نمایشاتی راقابل فهم می کند.
اما دروسط این خیمه شب بازیها ناگهان سرو کله آقای جابرزاده یکی ازتنوریسنهای دستگاه آقای رجوی که بعدازیک غیبت معنی دارطولانی مدت به صحنه آورده شدند، تا مطالب دیکته شده ای راتکرارکنند درابتدا تعجب برانگیز بود.
هرکسی با فرهنگ ومناسبات تشکیلاتی مجاهدین کمترین آشنایی داشت ، براحتی می توانست ازعدم انسجام آنچه را که آقای جابرزاده ماموریت داشت بیان کند دریابد که خود« برادرقاسم» نیزنه تنها متناقض بود بلکه سردادن چنین جیغ وفغانی ازدست خانواده هاونجات یافتگان ازقلعه الموت اشرف را یک آبروریزی سیاسی می دا نست.
از ماموریت تشکیلاتی آقای جابرزاده که بگذریم مهمتر، ضرورت طرح این بحث در شرایط فعلی می باشد.
طرح هر موضوعی بنا بردرجه اهمیت آن صورت میگیرد، در منا سبات مجاهدین تا زمانی که این چنین مسائلی به یک مشکل همه گیر چه در درون تشکیلات وچه دربیرون تبدیل نشود تلاش میکنند باسکوت از روی آن به اصطلاح بپرند.
به افاضات آقای جابرزاده توجه کنید:
« توطئه وفشاربرای گسستن وجداکردن وابستگان مقاومت……….» از طریق تهدید خانواده ها
برای ملاقات فرزندانشان لابد؟!!!
کاملادرست است بعداز سقوط صدام حسین وفروریختن دیوارهای آهنینی که هزاران نفررادرقلعه اشرف درخودمبحوس کرده بود، تاجایی که حتی ازحضورصلیب سرخ برای دیدن اسرایی که از اردوگاههای عراق به آنجا آورده شده بودند نیز جلوگیری می شد.
یادم می آید درموارد نادری که به ناچار ودر اثر فشار صلیب سرخ مجبورمی شدند که تعدادی ازاین اسرارا به صلیب نشان دهندازچند روزقبل شروع می کردند به فشارروی این اسرا وفضا سازی که مبادا اسرا، چیزی ازوضعیت وفشاری که باعث کشیده شدن آنها به آنجا شده رابیان کنند
وحالا باغیاث به نفس کردن افشاگریها وخواست خانواده ها را مبنی بردیدارفرزندانشان درقلعه اشرف را«توطئه رژیم…….» باید دید.
ازاین گذشته فرض می کنیم شما درست می گوئید اما اصل موضوع چیست؟مگردرملاقات بین افراد محبوس درقلعه اشرف و خانواده های آنها چه اتفاقی میافتد،افرادی که متناسب بامدت زمانی که ازجامع جداشده، ودیگرمطلقا ازتغیروتحولات اجتماعی جامعه که محصول مبارزات مردم ایران واپوزسیون واقع بینی، که مستمرا باچوب لای چرخ گذاشتن شما حرکت و روند تحولات آن را کند میکنید،بی اطلاع هستند.
چنین افرادی درشرایط بغرنج عراق، خود را دریک بن بستی می بینند که هیچ راه نجاتی برایشان متصورنیست،حق با شما اگرذهنیتهای منجمد شده درهمان سالهای قبل ازجداشدن ازجامعه کوچکترین روزنه ونوری درانتهای این تاریکی مطلق ببینند.
طبیعتا به هیچ عنوان حاضر نخواهند شد درلجن زارآقای رجوی که دست وپازدن درآن به مثابه فرو رفتن وغرق شدن سریع تراست، را تحمل کنند بله کارکرد ارتباط با دنیای بیرون این است که مایع وحشت شما شده وبا تمام توان تلاش می کنید،آن را بالجن مال کردن نامشروع کنید.
حداقل من به شما حق میدهم که این چنین کینه به دل داشته باشید از خانواده های که اصرار بر دیدن عزیزانشان را دارند ونجات یافتگانی که درحد مقدوراتشان پیام در بندان درقلعه را می برند
وآرامش شما را اینچنین آشفته کرده وبر هم میزنند.
درسال گذشته وقتی به همت چند تن ازدوستان برای تلاش وکمک به یاران دربندمان کمیته ای را تشکیل وعزم جزم کردیم که به کمک آنها بشتابیم شاهد انبوهی تماس ازداخل وخارج ازایران توسط خانواده ها بودیم، که دنبال ردونشانی ازعزیزانشان بودند،ازطرف شما نیز طبق معمول با سیلی از لجن پراکنی مواجه بودیم.
مسئله مهمتری که قبل ازهرچیز مایع نگرانی وناراحتی شماست تاجائی که نمی توانید آن را لاپوشانی هم بکنید،این است که چراحاکمان جمهوری اسلامی ووزارت اطلاعات آن مثل سالهای دهه شصت به تیرباران وحلق آویز کسانی که به دام شماگرفتارشده بودند(که دربسیاری موارد خود شما زمینه دستگیری وبدام انداختن آنها را فراهم می کردید مثل حالاکه بسیاری ازکادرهای باسابقه بالای 20 سال را دست بسته وباهمکاری استخبارات عراق تسلیم کردید) مبادرت نمی کند.
تاراهی جزگریزوپناه آوردن به دامن شما باقی نماند وازطرفی دیگرخون به زمین ریخته شده هم که زبان ندارد، وبه قول آقای رجوی که میگفت« سرمایه اصلی اوهمین خونهاست»
فراموش نکنید دیگرجامعه ایران آن جامعه دهه شصت نیست، و حاکمان جمهوری اسلامی هم آنقدر پیچیده شده اند که دست شمارا بخوانند، وبه این رسیده اند که ازکشتن این قربانیان تنها شما هستید که سود می برید.
اگرچه همیشه ما مرغ عزاوعروسی بوده ایم، واگرامروزهم بخت یاری کرده وازدام شما جسته وحداقل امکان فریاد کردن گوشه ای ازآنچه برما رفته راپیداکرده ولی فردا…………
بگذریم که فردا را شاید بهترباشد برای همان فردا بگذاریم چرا که بسیاری مثل خود من کلکسیونی ازبیماری های کشنده را با خود یدک میکشند که ریشه درفشارها وشرایط به غا یت
ضد انسانی دارد که درمناسبات شما به آن دچارشده ایم، شاید دیگر فرصتی برای فکرکردن به فرداهم نداشته باشیم.

