آیا شخصیت حقیقی زن همان است که سازمان معنا کرده است؟ سازمان ادعای داشتن عقایدی مبنی بر اسلام مترقی و به دور از تفکرات ارتجاعی را دارد و مدعی است که شخصیت واقعی زن را به او اعطا کرده!باید به بررسی عملکردها بپردازیم تا ببینیم آیا آن چه طی این سال ها سازمان بر اساس […]
آیا شخصیت حقیقی زن همان است که سازمان معنا کرده است؟
سازمان ادعای داشتن عقایدی مبنی بر اسلام مترقی و به دور از تفکرات ارتجاعی را دارد و مدعی است که شخصیت واقعی زن را به او اعطا کرده!
باید به بررسی عملکردها بپردازیم تا ببینیم آیا آن چه طی این سال ها سازمان بر اساس آن اساس نامه تنظیم کرده و به تفسیر آیه و حدیث پرداخته و نمونه ی تاریخی در اسلام آورده، با این ادعاها مطابقت دارد یا نه؟ سازمان و سران آن خود را دارای اندیشه ی اسلامی دانسته و قبل از به نام خلق و مسعود و مریم با نام خدا شروع می کند و آن چه را طی این سال ها به زنان هوادار خود تحمیل کرده با این نام و عنوان بوده و ما نیز باید با بررسی عملکردها بر مبنای شعارهای داده شده به نتیجه برسیم.
من خود یک زن هستم که با پس از آشنایی با سازمان فکر می کردم به شخصیت حقیقی زن دست پیدا کرده ام. بنابراین شعارها را پذیرفتم و حتی چندین سال زندان را تحمل کردم. پس شما خواهران به درد دل کسی گوش می دهید که با سازمان و در کنار آن بوده نه این که از دور نظاره گر بوده است. بنابراین اگر بر ادعای خود مبنی بر گوش دادن آزادانه و به دور از خودمحوری پا برجایید، بشنوید و قضاوت کنید.
خوب می دانیم که سازمان از ابتدای فعالیت علنی تا قبل از سی خرداد ، بیشترین زمینه ی تبلیغات افکار خود را از طریق زنان و دختران هوادار به دست می آورد، این من و شما بودیم که با دست گرفتن نشریه و اعلامیه های سازمان سر چهارراه ها و داخل مدارس و دانشگاه ها مورد اهانت قرار می گرفتیم. به راستی چرا سازمان همیشه سعی داشته و دارد با سپر قرار دادن زنان در مقاطع مختلف خود را برحق جلوه دهد؟ آیا تا کنون به این سئوال پاسخ داده اید؟ و اصلاً این سئوال به ذهنتان آمده چرا زنان محمل خوبی برای سازمان بودند؟ لابد این نکته را قبول دارید که زن موجودی پرعاطفه و دارای روحیه ای ظریف و حساس در خلقت هست و همان خدایی که از آن دم می زنیم به دلیل ذات حساس و پرعاطفه اش او را پرورش دهنده کودک و دامن پرمهرش را پناهگاه طفل قرار داد.
حالا ببینید سازمان و سران تشنه جاه و مقام دنیا و نه خواهان رهایی خلق ، با این موجود پرعاطفه چه کردند!! حتی اگر کاری به عملکردها و موضع گیری های غلط سیاسی و نظامی آنان که به نوبه ی خود مثنوی صد من است و صدها دختر و پسر جوان را فدا کرده است نداشته باشیم. و تنها به بررسی چندین سال بعد از فرار به خارج و برخوردهایی که با زنان در طول این مدت داشته اند، بپردازیم،متوجه می شویم که خطو مشی آنان به اسم رهایی با زن چه کرده اند؟ آری ، بعد از انقلاب ایدئولوژیک که واژه ای مسخره برای سرپوش گذاشتن بر هوس های رجوی است، همگان را به طلاق جمعی فراخواندند و مردان و زنان را وادار به کشیده زدن به یکدیگر جلوی جمع نمودند. سازمان ابتدا همان عاطفه زنانه را ملعبه دست خود قرار داد و از آن برای پیش بردن اهداف خود و مظلوم نمایی بهره برد و بعد وسیله ی فرار و جاخالی کردن و از پس آن بازی کردن با تمامی مظاهر عاطفه وی؛یعنی، مقام مادر و همسر بودنش. وقتی حصار تشکیلات را بر زنان تنگ نمود و اجازه ی ورود هیچ تحلیل و تفسیری غیر از آنچه خود به خورد هواداران می داد به ذهن نداد و اذهان را مانند معده ای بارآورد که تنها به یک نوع دست پخت عادت کرده و به محض استفاده از دست پخت دیگری و ورود یک نوع غذای دیگر تضاد درونی حاصل می شد و نتیجه ی این درگیری غذا با معده حالت تهوع و استفراغ بود و بیرون راندن آن چه غیر از عادات قبلی است، آمادگی از بین بردن آن چه نمود عاطفه بود را فراهم نمود.
زن ابتدا اسباب تبلیغات بود و عاطفه اش سپر تبلیغاتی سازمان ، و بعد آواره شدن وی در میان کشورهای اروپایی وسیله ی جنجال و هیاهوو بعداز آن با دستور به طلاق های جهنمی ،تهی کردن وجودش از مهر همسری که خداوند در درونش قرار داده به این دلیل عجیب و غریب که کانون خانواده تضادی است که باید حل شود تا مجاهدین بتوانند مبارزه کنند و در واقع تکیه گاهمسعود و مریم باشند و درمرحله ی بعد شروع جنگ عراق و کویت دور کردن فرزندان و فرستادن آنان به دست یتیم خانه ها و خانواده های اروپایی و در نهایت کیسه گدایی دست او دادن و صدها پله طی کردن در زمستان سرد اروپا برای به دست آوردن چند دلار جهت هزینه های مسعود و مریم و محصور کردنش در پادگان ها و تمرینات سخت نظامی و دل خوش کردن وی به این که راننده ی تانک و آیفا شده و هیچ زنی مانند او نیست،تمام هستی زن را از او گرفتند و از این موجود پرعاطفه ای که قادر است شب هایی پیاپی تا صبح کناره گهواره ی فرزندش بنشیند و پایه و بنیان جامعه است چرا که بنیان خانواده از اوست ؛ موجودی سنگدل و خشن ساختند که شب و روزش شده کلاس وتمرین نظامی و پرورش کینه در دل و نفی آن چه باید باشد. اگر او دیروز در موقع فرستادن فرزندش و سوار شدن او در اتوبوسی که وسیله ی جدایی او و فرزندش بود،می گریست. خیلی زود نه بر جدایی او که بر مرگ بیهوده او نیز اشک نمی ریزد!؟ و علی رغم بازگشت فرزندش به زندان های سازمان که نامش را پادگان گذاشته ،ماه ها می گذرد و او چشمش به فرزندش نمی افتد ؟ چگونه می شود خود را رهرو حسین دانست ولی از اخلاق حسینی ،خبری نباشد جز این که ریشه خراب است و اعتقادات از اساس پوچ بوده و شعاری برای فریب دادن دیگران. بیایید لختی بر این جریانات مرور کنیم. کشتن عاطفه در زنان هواداربه این شکلی که مطرح کردیم کجا مرام حسین (ع) بوده و کجای قرانی که سازمان از آن دم می زند چنین آمده. آری حسین (ع) در صحرای کربلا از همه عزیزان خود گذشت و زینب (س) این قافله سالار عشق با یتیمان حسین به اسارت رفت،اما نه با ذلت و خواری. عباس پاسداری از خیمه و حریم اهل بیت را جزو مبارزاتش دانست. اما حریم و حرمت زن و خانواده در سازمان به لجن کشیده شده. پس مقایسه غلط است و هیچ قرابتی بین مرام حسین (ع) و دستورات اسلام با مرام و عملکرد های سازمان وجود ندارد. بنابراین شایسته است بیش از این به مبارزه بیهوده با عاطفه خدادادی خود نپردازید و با بازگشت به میان منتظران خود در خانواده به حق برسید. باور کنید من پای درد دل های خیلی از خانواده هایمان نشستم. آنان خسته اند و از هجر و دوری موهایشان سفید وچهره هایشان رنجور و هیچ نمی خواهند جز وصال عزیزان خود. پس برگردید و آنان را از چشم انتظاری برهانید. و خود را بیش از این وسیله ی دست سران قدرت طلب سازمان قرار ندهید.
با آرزوی دیدن شما در خاک وطن.

