طلوع و غروب یک زندگی – قسمت چهلم

نیروهای آمریکایی و رزمندگان مجاهد خلق در یک قرارگاه

در قسمت قبلی گفتیم که ملاقات نیروهای آمریکایی با مسئولین مجاهدین در قرارگاه علوی که زیر نظر شخص رجوی هدایت می شد، نقطه عطفی در شروع ارتباط مجاهدین با نيروهاي آمریکایی در خاک عراق بود. مطابق مفاد اين توافقنامه قرار شد نیروهای مجاهدین مطابق دستور آمریکاییها و تحت حفاظت آنها به قرارگاه هاي علوی و اشرف بازگردند.

بعد از توافق نامه انجام شده کارها خیلی سریع پیش رفت. نیروهای آمریکایی توافق کردند که ارتش سوم و یازدهم به همراه زرهی و کلیه تجهیزات و سلاحهایشان مطابق برنامه ای که آنها مشخص می کنند با اسکورت نیروهای آمریکایی وارد قرارگاه علوی شوند.
صدیقه حسینی دستور آماده شدن نیروها را برای جابه جایی از مناطق پراکندگی به قرارگاه علوی را صادر کرد . البته تهدید تهاجم به نیروها و ستون های زرهی در مسیر انتقال و در حین جابه جایی به قرارگاه علوی منتفی نشده بود و به همین دلیل هم سازمان برای حفظ امنیت نیروها در حین جابه جایی حفاظت محلی و اسکورت ستون ها توسط نیروهای آمریکایی را درخواست کرده بود . البته آمریکائی ها هم با این کار موافق بودند چرا که آنها هم نمی خواستند با توجه به این که تازه در این منطقه مستقر بودند اوضاع از دست شان در برود .

بالآخره روز موعود فرا رسید و ستون های زرهی هر دو ارتش با اسکورت نیروهای آمریکایی وارد قرارگاه علوی شدند .شرایط کاملاً تغییر کرده بود . زمان بهار سال ۱۳۸۲ بود همه در ابهام و سردرگمی و به نوعی سرخوردگی به سر می بردند. همه می دانستند که حداقل تا مدتی طولانی و شاید برای همیشه از شعارهای “سرنگونی” خبری نخواهد بود . وضعیت پیش آمده همه را به نوعی تحت تأثیر منفی قرار داده بود و باعث شده بود حداقل لحظاتی را در فضای بعد از سقوط صدام به آینده و وضعیت خودشان فکر کنند که کجایند ؟ و چه می کنند ؟ و در چه مسیری دارند حرکت می کنند و خلاصه در خدمت چه کسی هستند . صدام که شریک استراتژیکی رجوی بود رفت و آیا کار تمام نیست ؟ و آیا آنچه باقی مانده یک نام با سابقه بد نیست ؟ حال فاز جدید و در خدمت اربابان جدید .

ما به سرعت دفتر ستاد و اتاق کار جدید صدیقه حسینی فرمانده قرارگاه علوی را آماده می کردیم ستون های زرهی به تدریج وارد قرارگاه می شدند . ما مجبور بودیم یکی از بچه های انگلیسی زبان را به ستاد فرماندهی بیاوریم تا بتواند مترجم فرماندهی در ملاقاتها با مسئولین و فرماندهان نیروهای آمریکایی در علوی و منطقه باشد .

بازار مترجمین عرب زبان هم تا حدود زیادی کساد بود و دیگر از افسران اطلاعاتی صدام خبری نبود که آنها بتوانند نقش مترجمی را ایفا کنند و دستگاه عوض شده و از این به بعد طرف حسابهایمان نیروهای آمریکایی بودند .بیژن مرعشی گزینه مناسبی برای کار مترجمی بود. او از بچه های باصطلاح خوب تشکیلات به حساب می آمد که در آمریکا تحصیل کرده بود. ما بلافاصله او را از یگان به ستاد آوردیم و در یکی از ساختمانهای ستاد فرماندهی اتاق خبر را راه اندازی کرده و کار جمع آوری اطلاعات را شروع کردیم . در ستاد صدیقه حسینی دو افسر اطلاعات، یک افسر عملیات و یکی دو نفر دیگر برای انجام برخی کارهای دیگر مشغول بکار بودند.البته صدیقه حسینی مسئول دفتر به همراه یکی دو زن دیگر را همراه خود داشت که کارهای او را انجام می دادند .

ستاد اطلاعات بلافاصله افسران اطلاعات دو ارتش سوم و یازدهم که در قرارگاه علوی مستقر بودند را برای مسئولیت های جدید یعنی خبرگیری از منطقه توجیه کرده و به صورت تیم های خبری راهی منطقه و حوزه استحفاظی قرارگاه علوی کردیم. قرار شد یکی از اتاق های همان ساختمان فرماندهی را برای محل ملاقات با افسران و فرماندهان آمریکایی آماده کنیم و این کار را هم کردیم . مجدداً همان بند و بساط سابق ولی این بار برای نیروهای آمریکایی.

در کنار اینها صدیقه حسینی دستور داد نزدیکترین ساختمان به محل فرماندهی به محل استراحت فرماندهان آمریکایی تبدیل شود. این ساختمان که در مجموعه خود سرویس های بهداشتی نیز داشت بلافاصله توسط سیستم تدارکات قرارگاه برای نیروهای آمریکائی (سلسله مراتبی که طرف حساب ستاد فرماندهی مجاهدین در قرارگاه علوی بود) راه اندازی گردید. تعدادی تخت، همراه با وسایل استراحت که همگی آنها از بهترین وسایل انتخاب شده بودند در اختیار نیروهای آمریکائی قرار داده شد و تمامی امکانات رفاهی آنها در حد مطلوب در این محل راه اندازی گردید. لازم بذکر است که به این محل کسی از نفرات یگانها تردد نداشتند و حل و فصل مسائل آن تماما در حیطه مسئولیت ستاد فرماندهی و مسئولین سیستم تدارکات قرارگاه بود.

صدیقه حسینی گفته بود باید در مورد خدمات دهی به نیروهای آمریکائی سنگ تمام گذاشت.هیچی نباید کم گذاشته شود و هر کمبودی هم وجود داشت پشت سلسله مراتب نمانید و شخصاً با خودم حل و فصل کنید .

فرماندهان ، افسران و سربازان آمریکایی که در علوی حضور داشتند نورچشمی های جدیدی بودند که باید ماکزیمم رسیدگی های صنفی و خدماتی به آنها انجام می گرفت . علاوه بر این به محل استقرار آنها حفاظت ویژه ای هم اختصاص داده شده بود که نفرات حفاظت افراد مشخص و با سطح تشکیلاتی بالا بودند که مشخصاً توسط خود صدیقه حسینی و یا فرماندهان دو ارتش سوم و یازدهم انتخاب شده بودند.هرچند که خود نیروهای آمریکایی حفاظت محلی خودشان را تأمین می کردند .

در کنار همه این خوش خدمتی ها،کار اصلی ستاد فرماندهی یعنی اطلاعات و عملیات به عنوان عوامل اصلی و به همراه سایر قسمت ها،کسب آمادگی برای اولین ملاقات حضوری صدیقه حسینی با فرماندهی نیروهای آمریکائی این منطقه بود. بدین ترتیب دستگاه کاری جدید سیستم های مختلف ستاد فرماندهی نیز با این ملاقات تعریف می شد و به همین دلیل هم باید سنگ تمام گذاشته می شد.

برنامه ملاقات شامل ترتیب دادن یک ناهار ایرانی مفصل برای پذیرایی و سپس یک ملاقات اطلاعاتی بود.کاری که سازمان همیشه برای گرفتن خدمات مورد نظرش از طرف حسابهایش انجام می داد.

تعداد فرماندهان آمریکائی که در این ملاقات حضور داشتند ۴ نفر و حدود ۴ الی ۵ نفر هم عناصر حفاظت و همراه آنها بودند که نفرات حفاظت و همراه در بیرون از محل غذاخوری و در محل دیگری در همان نزدیکی ازشان پذیرایی می شد.

محل ملاقات و غذاخوری هر دو در یک سالن بود. با توجه به بزرگی آن،سالن به دو قسمت تقسیم شده بود که در یک طرف میز غذاخوری در طرف دیگر میز ملاقات قرار داشت.

ناهار مفصلی آماده شده بود . سر ظهر نیروهای آمریکایی با دو دستگاه هومر به محل ملاقات رسیدند. صدیقه حسینی از آنها استقبال گرمی کرد و پس از تعارفات معمول هر ملاقاتی اول غذا سرو شد.غذای مفصلی بود چند نوع غذا پخته شده و خلاصه سفره رنگینی ترتیب داده شده بود که آنها هم خیلی از خوردن غذاهای ایرانی لذت می بردند .

بعد از صرف غذا آنها به محل ملاقات راهنمایی شدند. در این ملاقات صدیقه حسینی سعی کرد خیلی کوتاه سازمان را برای آنها معرفی کند. آنها نیز سؤالاتی حول سازمان می کردند.

نیروهای آمریکایی هیچ اطلاعاتی حول وضعیت موجود، اعم از منطقه حضورشان، آداب و سنن قبایل و تیره های مختلف قبیله ای مردم عراق نداشتند و نیاز داشتند اطلاعاتی را حول آنها کسب کنند . در این رابطه صدیقه حسینی به آنها گفت ما اطلاعات منطقه را در اختیار شما قرار می دهیم.همچنین به آنها قول داده شد هرگونه تحرک و فعالیتی هم از طرف نیروهای ایرانی و عناصر وابسته به آنها در منطقه وجود داشته باشد حتماً به آنها اطلاع خواهیم داد .

به عبارتی این ملاقات شروع همکاریهای اطلاعاتی بین سازمان و نیروهای آمریکایی در منطقه بود و این باعث می شد که آنها هم هوای ما را داشته باشند .

در این ملاقات به نیروهای آمریکایی اطمینان داده شد که نگران وضعیت منطقه نباشند و ما آنها را خیلی زود نسبت به وضعیت منطقه آشنا خواهیم کرد و آنها هم هرگونه سؤال و ابهامی داشته باشند می توانند از ما پاسخ آن را بگیرند .

این ملاقات برای سازمان در منطقه خیلی حیاتی و ثمربخش بود . چرا که سازمان توانسته بود بدون از دست دادن فرصتی و ایجاد هرگونه خلاء پشتیبانی که برای نیروهای سازمان خیلی خطرناک و تهدید جدی محسوب می شد بلافاصله بعد از سقوط صدام خودش را به قلاب دیگری که به مراتب قوی تر از قبلی بود آویزان کند .

سازمان دیگر در چارچوب آن اصول تشکیلاتی سالهای شکل گیری اولیه اش حرکت نمی کرد و هرچیزی که می توانست حیات در لحظه و فعل سازمان را تضمین کند آن را می چسبید،هرچند با اصول سازمان همخوانی نداشته باشد.

چرا که کسی نبود از آنها بپرسد که چگونه تا دیروز با صدام همکاری کرده و اطلاعات مورد نیاز دستگاه سرکوب او را فراهم می کردند و حال شروع به همکاری با نیروهای آمریکایی کرده اند و چگونه می توان این روش کار را تبیین و تفسیر کرد؟

البته رجوی خوب بلد بود آن را به راحتی آب خوردن تعبیر و توجیه کند و حتی ضرورت این کار را هم برای رسیدن به اهدافش ثابت کند. به دنبال این ملاقات در واقع خط و خطوط کار اطلاعاتی سازمان هم در علوی مشخص می شد.دیگر از کار کردن روی طرح سرنگونی خبری نبود. کار اصلی سیستم اطلاعات جمع آوری اخبار و اطلاعات حول نیازهای اطلاعاتی آمریکاییها در منطقه بود. تیم های خبری را بیش از پیش در منطقه فعال کرده و آنها موظف بودند بلافاصله پس از بازگشت به قرارگاه به اتاق اطلاعات آمده و گزارش خود را بنویسند. این گزارشات روزانه سرجمع شده و تبدیل به یک بریف اطلاعاتی برای صدیقه حسینی می شد .
البته این بریف نتیجه نشست روزانه ای بود که در اتاق اطلاعات تشکیل شده و پس از بحث و بررسی اخبار و نتیجه گیری از آنها، تهیه می شد .

بیژن مرعشی مترجم انگلیسی که حال عضو ستاد فرماندهی بود موظف بود روزانه آنها را به انگلیسی ترجمه کرده و توسط جواد خراسان (مرتضی اسماعیلیان) افسر عملیات این ستاد به نیروهای آمریکایی تحویل دهد.

البته این بخش کوچکی از اطلاعاتی بود که ستاد روزانه انجام میداد.علاوه بر این، ستاد در کنار همه این فعالیت ها در حال تهیه گزارش عشیره های منطقه نیز بود که می بایستی ویژگیهای آنها،عادات خاص این عشیره ها،مشخصات سران عشیره و خصوصیات فرهنگی آنها را تکمیل کرده و به نیروهای آمریکایی تحویل داده می شد.

به همین دلیل سیستم اطلاعات کمبودهای خود را از منابعی که در منطقه داشت رفع کرده و اطلاعات این گزارش را تکمیل می کرد و نهایتاً یک گزارش مفصل و کامل در این رابطه به نیروهای آمریکایی داده شد.

به تدریج که رابطه سازمان با نیروهای آمریکایی صمیمی تر می شد.خواسته های آنها هم بیشتر و بیشتر می شد. در مقابل خدمات اطلاعاتی سازمان،آنها هم برخی مواد غذایی از سیستم خودشان را برای سازمان می فرستادند و به تدریج که زمان می گذشت نفرات پائین هم به حضور آنها در علوی و ترددهاشان به این قرارگاه عادت می کردند.

هیچ پست بازرسی حق این را نداشت که جلو ماشین های آمریکاییها به هنگام ورود به قرارگاه علوی را بگیرد و روی این گونه مسائل تأکیدات فراوانی به نیروها توسط فرماندهانشان می شد .

در راستای این همکاری ها قرار شد سازمان منطقه ای که آنها در آن مستقر بودند را هم برای نیروهای آمریکایی بشناساند و این هم یکی از چندین خواسته ای بود که آمریکاییها از سازمان می کردند و به همین دلیل یکی دو نفراز بچه های تشکیلاتی و کسانی که به منطقه اشراف داشته و آن را می شناختند به همراه نیروهای آمریکایی در منطقه طی چندین روز این کار را کردند و هر روزی که می گذشت آنها خیلی بیشتر از همکاری سازمان با آنها راضی به نظر می رسیدند.حتی قرار شد تعدای از مسئولین سازمان به عنوان میانجی بین سران عشیره های مختلف در منطقه که حاضر به همکاری با نیروهای آمریکایی نبودند عمل کنند و رابطه نیروهای آمریکایی را با آنها برقرار کنند و این کار هم طی یک فرایند تقریباً طولانی در منطقه انجام گرفت. زمان که می گذشت نیروهای آمریکایی هم بر منطقه و اوضاع مسلط می شدند .

مشابه همین همکاریها در قرارگاه اشرف نیز بین ستاد فرماندهی مجاهدین با نیروهای آمریکائی در جریان بود. البته در ابعاد وسیع تر و به مراتب گسترده تر .

عباس داوری و مهدی براعی رابطین اصلی و کارکشته سازمان با فرماندهی نیروهای آمریکایی در کمپ اشرف بودند . فرماندهی نیروهای آمریکایی در قرارگاه اشرف مستقر بود و هر هفته یک بریف اطلاعاتی که توسط ستاد اطلاعات تهیه می شد در اختیار نیروهای آمریکایی قرار داده می شد. حسین مدنی که بعدها در قرارگاه اشرف در سال ۱۳۹۲ معدوم شد نیز به عنوان مترجم در این رابطه فعال بود. در قرارگاه اشرف نیز فعالیت های خبرگیری از مناطق مختلف عراق در دستگاه جدید کاری همچنان ادامه داشت .
البته سازمان تلاش می کرد تمامی فعالیت های مخالفین در عراق را به ایران نسبت داده و بگوید که فرماندهی تمامی این نا امنی ها در عراق دست ایران است و حتی با اطلاعات غلطی که به نیروهای آمریکایی داده می شد سازمان تلاش می کرد به این خواسته و هدف خود برسد. چرا که در شکاف بین ایران و آمریکا بود که سازمان می توانست نفس بکشد و به همین دلیل هم تمام فعالیت های سیاسی و اطلاعاتی سازمان این سمت و سو را داشت که نشان دهد عامل تمامی ناامنی ها ایران است .
سازمان حتی مقالات و تحلیل روزنامه ها و مجلاتی که در ایران منتشر می شد و بر علیه آمریکا بود را ترجمه کرده و در اختیار نیروهای آمریکایی قرار می داد.

البته در اوایل کار نیروهای آمریکایی به اهداف سازمان در این رابطه اشراف نداشتند ولی به تدریج که زمان می گذشت،ماهیت واقعی و اینکه سازمان تلاش می کرد مجاهدین را به عنوان ابزار قدرتمندی در تغییر و تحولات عراق و ایران برای نیروهای آمریکایی نشان دهد، بیشتر و بیشتر رو شده و باعث می شد آنها تمایل کمتری برای این همکاری از خود نشان دهند.

ادامه دارد…

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا