مصاحبه با هادی شبانی عضو قدیمی فرقه رجوی – قسمت دوم

* در بغداد به کجا رفتید؟

– ابتدا همه ما را به پایگاهی در اول خیابان الرشید (پایگاه ضابطی) بردند بعد از چند روز از نوشتن پروسه زندگی و گزارشات اطلاعاتی از داخل کشور و افراد رژیم و… ما را چک امنیتی کردند.

* چک امنیتی یعنی چه؟

– بعد از گرفتن گزارشات از افراد ما را در یک اطاق جمع کرده و 2 تن از مسئولین سازمان (کاک مراد – که در عملیات آفتاب کشته شد و عباس نامور) به ما گفتند که ما به شما مشکوک هستیم و از نظر ما شما همگی از عوامل نفوذی رژیم هستید حالا ثابت کنید که مجاهد خلقید.

که تعدادی از این برخورد آنها بهم ریخته و در همان ابتدای کار مسئله دار شدند و تصمیم به ترک سازمان گرفتند و حرف آنها این بود که بعد از این همه مشکلات و در رفتن از ایران که هر لحظه امکان داشت دستگیر شویم تازه به ما می گوئید از عوامل رژیم هستیم در نهایت چون دست نفرات از همه جا کوتاه بود و کاری نمی توانستند بکنند اجبارا وارد این کار شدند و ریل کار اینگونه بود که با تک تک نفرات برخورد می کردند و هر کسی با آوردن شاهد و معرف در سازمان از این اتهام رفع ابهام میکرد.

در واقع به نظر من این یک پز امنیتی بود و به نفرات جدید می خواستند بقبولانند که دارای یک تشکیلات مستحکمی هستند چون در تمامی مدتی که ما در آنجا بودیم حتی یک مورد هم نتوانستند از عوامل رژیم را مشخص کنند حتی اگر فرد کسی را در سازمان نداشت بعد از مدتی نگهداشتن و چک کار روزانه او را قبول می کردند من و هم هسته ایم که با عباس نامور همشهری بودیم و از قبل ما را می شناخت بدون درد سر از این به اصطلاح چک امنیتی گذاشتیم و بقیه هم تقریبا بدون درد سر چک شدند چون رجوی نیاز به نیروی رزمنده داشت و بقول خودش حتی اگر از پاسداران جمهوری اسلامی باشند.

* بعد از چک امنیتی نفرات شما را کجا بردند؟

– ما را برای گذراندن دوران هنگ (آموزش اولیه) به پایگاهی در منطقه مرزی سلیمانیه در داخل خاک عراق (پایگاه جلیلی) بردند.

* در هنگ چکار میکردید؟

– کلا یک پایگاه آموزشی می باشد برای اینکه افراد بتوانند در عملیات شرکت کنند و یا در صورت نیاز بدست فرد سلاح افتاد کار با آن را بلد باشد باید این مرحله را بگذراند به همین خاطر بعد از آموزش برای افراد پرونده آموزشی درست می شد، در آنجا کار با سلاحهای سبک شامل کلت – کلاش –ژ-3 – نارنجک – آر. پی. جی. 7 و آشنایی با انواع مین و رزم انفرادی و….. فرد بعد از آموزش در هنگ آموزشهای تخصصی را در قسمتهای خودشان می دیدند.

هادی شبانی

* خودتان در هنگ چکار می کردید؟

– بعد از 10 روز آموزش در هنگ اکیپی از دانشکده چریک شهری کرکوک برای شناسایی افراد واجد شرایط برای ترور در داخل کشور به پایگاه جلیلی آمدند مسئول آنها فردی بنام افشین (عبدالوهاب فرجی) که یکی از تروریستهای جانی سازمان در سال 1360 در تهران بود که بنا به گفته مسئولین بالاتر او شخصا حدود 60 عملیات ترور در تهران داشت. کارشناس!!! انتخاب نفرات برای واحد ها بود (او همان کسی است که در جریان شکنجه چند تن از ماموران جمهوری اسلامی در سال 60 یا 61 در تهران پوست از سر یکی از نفرات کنده بود) آری اینگونه است که رجوی داعیه حمایت از خلق را سر میدهد و اینگونه نفرات خود را برای دفاع از خلق!! آموزش کشتن و سر بریدن می دهد.

من در آنجا برای جنگ شهری انتخاب شدم و به همراه تعداد دیگری از نفرات که غالبا نفرات هسته ای در داخل بودند برای آموزش در دانشکده جنگ و ترور به کرکوک (پایگاه ملک مرزبان) منتقل شدیم.

بمدت یک ماه در این مکان انواع آموزش کار با سلاحهای سبک شامل کار با انواع کلت، کلاش، ژ3، بمب دستی فانوس، نارنجک، آشنائی و کار با جعلیات شامل تغییرات در کارتهای شناسائی و شناسنامه و…..، تمرین رانندگی با موتورسیکلت و خودرو و تاکتیکهای نظامی در امر ترور در ترکیبهای 2 نفره و چند نفره و طراحی عملیات های ترور و چگونگی دور زدن بازرسیها و….. غیره بود را دیدم.که البته همزمان با کار نظامی کار سیاسی و ایدئولوژیک نیز انجام می گرفت آنها با گذاشتن نوارهای نشست انقلاب به اصطلاح اید ئولوژیک سال 64 (ازدواج مسعود و مریم) و نوارهای بحث هویت (بحث مجاهد خلق و بحث جامعه بی طبقه توحیدی و در نهایت بحث امام زمان) برای نفرات، سعی در تسخیر اذهان این افراد را داشتند.

در دوره ما که بعد از ازدواج مسعود با مریم بود مسئولین سعی داشتند ابتدا نفرات انقلاب کنند و بعد از آن بطور کامل سر سپرده شوند و مانند موم در دستان آنان باشند به همین خاطر باید انقلاب می کردیم همه نفرات میبایست با شرکت در نشست های انقلاب تمامی مسئله گذشته از گناهان تا مسائل شخصی در نشست را نزد همه افراد و مسئولین مطرح و خود را تخلیه می کردند تا مسئولین او را تحلیل طبقاتی کرده و بگویند تهدیدات او چیست در واقع با شستشوی کامل ذهن افراد، آنها به اصطلاح پاک و خالی از اذهان گذشته می شدند و چون " سفیران مسعود و مریم " در داخل برای ترور اعزام شوند.

آری اینگونه رجوی ابتدا شخصیت افراد را می گرفت و آنها را خرد کرده تا مانند " حسن صباح " تا آخر عمر مرید خودش کند در صورتی که نمی دانست اکنون عصر کبیر آگاهی توده هاست و دیگر این کارها کاربرد ندارد و بعدا مانند طناب به گردن خودش خواهد افتاد.

آنان چنین تلقین می کردند که شما ها پیام آوران انقلاب نوین مسعود و مریم به داخل کشور هستید، آنها عکسهای رنگی از مسعود و مریم را در بین این افراد پخش کرده تا به روی دسته و قبضه و خشاب و ماشه و… نصب کنند تا در تمامی شرایط همراه آنها باشند تا از مشاهده تصاویر عالی جنابان انگیزه گرفته و آرمان و پیام آنان را فراموش نکنند.

آنان می گفتند که این عکسها در داخل می تواند جواز عبور برای شما (تیمهای ترور) نزد خلق ایران باشد مردم با دیدن این عکسها حداکثر فدا کاری برای تیمها می کنند آنان هم امکانات جا – مکان – پول – ماشین و…. برای رسیدن به اهدافتان در اختیارتان خواهند گذاشت.

مسعود رجوی رهبر فرقه* آقای شبانی ظاهرا رجوی در سال 65-64 تغییراتی در تاکتیکهای نظامی جنگ چریک شهری داشت این تغییرات چه بود و به چه دلیل انجام پذیرفت؟

– رجوی به دلیل عدم حضور در میان مردم فضا و تحلیل درستی از شرایط اجتماعی و داخلی ایران در زمان جنگ نداشت بنا به گفته مسئولین آموزش جنگ شهری در سال 63 حدود 60 تیم عملیاتی به داخل کشور اعزام شدند که حتی یک تیم نتوانست به سازمان در عراق برگردد و همگی در حین ترور و یا قبل از آن دستگیر و یا کشته شدند و سازمان هم اطلاع دقیقی از چگونگی دستگیری و کشته شدن آنها نداشت.

به همین دلیل از جمع بندی انجام گرفته در پاریس رجوی به این نتیجه رسید که جمهوری اسلامی به بهانه وضعیت جنگی کشور فضای اجتماعی جامعه را کاملا نظامی کرده و به همین دلیل با گذاشتن پاسگاههای ایست بازرسی و…. فضایی کاملا نظامی – پلیسی شده است که دیگر مخفی کردن سلاح و محمل بافی و پوشش درست کردن برای عبور از بازرسی ها و….. جواب ندارد و به این نتیجه رسیده بود که تاکتیک پرچم نظامی یعنی تهاجم حداکثر و زدن پاسداران قبل از عکس العمل شان را در پیش گرفت و تلاش داشت از زمستان 64 و بویژه بهار 65 این تاکتیک در دانشکده آموزش بدهد با اینکه مدتی با تاکتیکهای جدید و روحیه دادن به نفرات آموزشهای زیادی را در دانشکده در این رابطه گذاشته بود ولی در همان مقطع نیز تمامی تیمهای قبلی بدون بازگشت بودند و در آموزشهای اولیه عمر چریک را شش ماه اعلام می کردند ولی بدلیل تغییر تاکتیک و بی گدار به آب زدن تیمها در بازرسیها و… اکثرا قبل از ورود، در ورودیها ی کردستان یا زاهدان و ایرانشهر که دو مسیر ورود تیمهای عملیاتی (کردستان و کرمانشاه و پاکستان) بود با افراد بازرسیها در گیر شده و قبل از انجام هرگونه عملیات کشته و یا دستگیر می شدند بطوریکه در جمع بندی و آموزش عمر چریک به چهار ماه و بعد به دو ماه تنزل دادند که در میان افراد آموزش گیرنده این موضوع به یک روز به تمسخر گرفته میشد.

البته در همان مقطع هم برای همه بخصوص برای نفرات این واحدهای عملیاتی کاملا مشخص بود که این تاکتیک نیز به دلیل عدم حضور در داخل کشور و در نظر نگرفتن شرایط جنگی محکوم به شکست است چه بسا برای شخص رجوی هم مشخص بود ولی او برای پیشبرد خط خود راضی بود همه چیز را فدا کند و اصلا طی این سالیان حتی یک مورد دیده نشد که بگوید فلان تاکتیک سازمان اشتباه بوده است همیشه او درست می گفته ولی دیگران خطا کار بودند که بعدا در مقاطع مختلف به آ ن خواهم پرداخت.

انجمن نجات – دفتر مازندران – خرداد 1387

blank

منبع

یک دیدگاه

  1. اقرار و اعتراف به اشتباه ( و صد البته عدم تکرار اشتباه )، یکی از بارزترین ویژگیهای مثبت انسانهاست.
    به سهم خودم از کسانی که صادقانه به اشتباهشون اقرار کرده و علیه این سازمان ضد میهنی و ضد بشری افشاگری میکنن تشکر میکنم. بازگویی این مسائل هم باعث رسوایی منافقین میشه و هم از فریب خوردن خیلی از هموطنانی میشه که دید مثبتی نسبت به فرقۂ خائن رجوی داشتن.
    مردم ایران بارها از جانب خارجی ها یا بعضی حاکمان ستمگر مورد حمله و ظلم و کشتار قرار گرفتن ولی تاریخ ما مصداق و نمونۂ جنایتها و خیانتهای سازمان منافقین رو هرگز به خودش ندیده.
    بنابراین افشای هر چه بیشتر این سازمان پلید امری بسیار ضروریه.

    از سایت نجات و افشاگریهای رسوا کنندش هم تشکر میکنم.
    پایدار باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا