از «جان نثاری و دعای سلامت برای آیت الله خمینی» علیه امپریالیزم تا «خوشرقصی برای امپریالیزم»

مسعود رجوی پس از آزادی از زندان و پیروزی انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران، هدف بزرگی را در سر می پروانید و آن نشستن بر مسند « امامت و ولایت مطلقه» در ایران و تشکیل نوعی حکومت اسلامی به امامت خودش بود. البته این خواست قدرت طلبانه را در انواع شعارهای فریبنده مانند «مبارزه با امپریالیسم، آزادیها و برپایی جامعه بی طبقه توحیدی» بیان می کرد و برای هرچه بیشتر برجسته کردن این ادعاها، پشت سر هم برای آیت الله خمینی پیغام تبریک و تهنیت می فرستاد و چاپلوسی می کرد. ادعاهایی که آقای خمینی به هیچکدام اعتماد ننمود و خواهان خلع سلاح مجاهدین جهت اثبات حسن نیت شان بود:

 

گذر زمان نشان داد که مسعود رجوی قابل اعتماد نیست و نه تنها به آزادی و دمکراسی، که به رفع تبعیض هم معتقد نیست و اگر شرایط فراهم باشد شدیدترین تبعیض ها را چه به لحاظ جنسیتی، چه طبقاتی، و چه به لحاظ سیاسی-مذهبی برقرار خواهد کرد (برای هر کدام می توان بحث مفصل نمود که خارج از کادر این مقاله می باشد). وی همچنین در دراز مدت اثبات کرد که شعارهای ضدامپریالیستی هم جز در جهت حفظ منافع مقطعی سیاسی نبوده است و هرکجا لازم باشد تمام عیار در خدمت امپریالیزم قرار خواهد گرفت. کما اینکه کمتر از ربع قرن پس از این شعارهای مصلحتی، آخرین میخ هم توسط مسعود رجوی بر تابوت شعارهای ضدامپریالیستی فرود آمد و در ماههای آغازین سال 1383 طی یک پیام نوشتاری خطاب به اعضای فرقه اعلام نمود که همکاری اطلاعاتی و امنیتی با ارتش آمریکا راهبرد سیاستهای مجاهدین خواهد بود و بدین ترتیب اوج سرسپردگی خود به امپریالیزم را به نمایش گذاشت. این همکاری در اولین گام علیه مبارزات مردمی در عراق بود که حضور نظامی امپریالیزم در کشورشان را برنتافته و علیه آن بپاخاسته بودند. نتیجه این همکاری، شهادت صدها جوانان عراقی بود که گناهی جز وطن پرستی و مبارزه با دشمن اشغالگر نداشتند.

blank
 

چنین اقدامات خائنانه علیه مردم عراق در حالی انجام می گرفت که مسعود رجوی تا پیش از سقوط صدام حسین، صراحتاً از این دیکتاتور در برابر آمریکا حمایت می کرد و مدعی بود هرگز تنها دوست خود را در مقابل آمریکا تنها نخواهد گذاشت و اگر لازم شود فرمان حمله به ارتش آمریکا را صادر خواهد کرد. اما بلافاصله بعد از پیدا شدن آثار سقوط دولت عراق، مسعود رجوی به وی خیانت کرد و به دامان کسانی پناه برد که روزگاری با حکومت عراق علیه ملت ایران متحد شده بودند ولی دیگر حضور صدام را برای منافع خود سودمند نمی دیدند. بدین ترتیب، از یکسو صدام حسین قربانی اشتباه استراتژیک خود برای تجاوز به ایران و از سوی دیگر قربانی اعتماد به مسعود رجوی گردید.
امروز 35 سال از آن شعارهای ضدامپریالیستی و آزادیخواهانه می گذرد و کمتر روزی یافت می شود که مریم رجوی با جنگ افروزترین شخصیتهای آمریکا نشست و برخاست نداشته باشد و با آنان ندای جنگ و تحریم علیه ملت ایران بلند نکند، و کمتر روزی است که یکی از نجات یافتگان از این تشکل تروریستی به افشای جنایتها و خیانتهای مسعود رجوی در درون مناسبات فرقه ای مجاهدین نپردازد و از نقض حداقل آزادی های فردی اسیران فرقه مقاله ای نوشته نشود.

blank

 دهه 60 آغازی بود برای محو و خنثی کردن شعارهای ضدامپریالیستی و تعویض آن با شعارهای ضدحکومتی که نوک تیز آن به سمت آیت الله خمینی بود. از این پس می بینیم که مسعود رجوی به آرامی چرخش 180 درجه ای خود را آغاز و آماده همکاری با دشمنان ایران زمین شد. نتیجه این چرخش چیزی نبود جز توجیه هر وسیله ای برای رسیدن به هدف. لذا در این مسیر خیلی راحت تن به همکاری با دشمن مردم ایران یعنی صدام حسین و بدنبال آن نزدیکی با عربستان و موساد و در نهایت سازمانهای امنیتی-نظامی ایالات متحده آمریکا داد. شعارها و ترانه های ضدآمریکایی این فرقه با تشکیل ارتش آزادیبخش کمرنگ و از دور خارج گردید و نهایتاً شاهد بودیم که با نزدیک شدن حمله آمریکا به عراق، تمامی کتابها و جزوات ضدآمریکایی نیز جمع آوری و سوزانده شد. بعد از سقوط صدام نیز مراحل مغزشویی افراد برای «ضدامپریالیزم زدایی» آغاز گشت. از این نقطه سران فرقه و فرماندهان بالای مجاهدین توجیه شدند که در صحبت با افراد پایین تر هرکجا نام صدام حسین آورده می شود و یا هرکجا در مورد اشغال عراق سخنی به میان می آید، فوراً وارد شده و به افراد بگویند «به ماچه؟ وظیفه ما سرنگونی رژیم است» و تا جای ممکن پروژه «ضد صدامی و دیکتاتور خواندن او» نیز دنبال شود.
پس از اعلام همکاری با ارتش ایالات متحده، از زبان مریم رجوی در پاریس هم سخنان جدیدی شنیده می شود که بسیار شنیدنی است. این بانوی جنگ و ترور که تا پیش از سقوط صدام بزرگترین افتخارش دعوت شدن از سوی بانوی اول عراق (همسر صدام) در یک میهمانی به مناسبت روز زن بود، اینک ابراز می کند که «نسیم دمکراسی در عراق در حال وزیدن است!». سخنی که البته اعتراض برخی از اعضای فرقه را بدنبال دارد و افراد متناقض شده و می پرسند که منظور «خواهر مریم» از این جمله چیست؟ آیا «نسیم دمکراسی» همان ارتش امپریالیستی است یا اینکه نسیم دیگری مدنظر است؟
به هر صورت این نسیم دمکراسی باعث شد که چرخش 180 درجه ای مجاهدین به سوی «امپریالیزه» شدن تکمیل گشته و پروژه حل شدن کامل در دستگاه «بورژوازی» هم آغاز شود. یادآور شوم که مریم قجر عضدانلو در سال 1372 از طرف مسعود رجوی به عنوان یک «موشک ضدبورژوازی» به اروپا پرتاب شد تا در «خط مقدم» نبرد ضد بورژوازی، کل اروپا را «بورژوازی زدایی» نماید و مجاهدین را در برابر این تهدید آبدیده و مصون کند. ده سال بعد از این «موشک پرانی ضدبورژوازی» مریم قجرعضدانلو مبدل به یک ابزار در دست «امپریالیزم و بورژوازی» می گردد. به نظر می رسد که این سلاح استراتژیک توسط همان امپریالیزم به غنیمت گرفته شده و تغییراتی در آن داده شده است.
ماه های اخیر بخوبی می توان سرعت گرفتن مریم رجوی در حل شدن دستگاه بورژوازی را شاهد بود. بالا رفتن کمیت لابی های غربی با صرف بودجه های نجومی و برگزاری انواع نمایش ها و سورچرانی ها با سیاستبازان بازنشسته اروپایی و آمریکایی نمود تکمیل پروژه دگردیسی امپریالیستی است. تصور می کنم برای هر ایرانی هوشیاری همین نمونه کافی باشد تا به شارلاتانیزم سیاسی این فرقه خطرناک تروریستی پی ببرند و مراقب تمامی حرکتهای خزنده و فریبنده آنان در عرصه اجتماعی و سیاسی و مجازی باشند.
مهدی افتخاری
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا