با منصور عصاری…

فرصتی دست داد تا باردیگر با منصور عصاری عضو جداشده از فرقه رجوی که اخیرا به کانون گرم خانواده اش باز گشته به گفتگو بنشبنیم، از منصور سوال شد اوقات شخصی ات در سازمان چگونه می گذشت ایا برنامه ای برای این اوقات داشتی ، اساســا تا چه حد حقوق انــسانی در آنجا رعایت می شد؟


او مکثی کرد و گفت: اوقات شخصی ؟! ، سازمان برای کسی اوقات شخصی قائل نبود کسی نمی توانست برای خودش برنامه ای داشته باشد برنامه ها همه جمعی بودند ،همه باید در اختیار تشکیلات باشند هیچ اختیاری از خودمان نداشتیم، دائم باید در ارتباط با مسئول بالاتر می بودیم و مرتب رد بدهیم که من فلان جا هستم حق نداشتیم خودسرانه به قرارگاه برویم و حتما باید با مسئول بالاتر تردد می کردیم ، حتی برای دوش گرفتن که زمان محدود و کمی داشت باید با مافوق هماهنگ می شدیم و اجازه می گرفتیم ، آزادی فردی وجود نداشت. از ساعت پنج و نیم صبح که از خواب بیدار می شدیم تا شب در اختیارشان بودیم وکار می کردیم هیچ کس نباید بیکار می شد و هر وقت کار جدی نداشتیم برایمان کار می تراشیدند تا وقت آزاد برای کسی ایجاد نشود , تازه شب مجبور بودیم بنشینیم و کم کاریمان را بنویسیم و جلوی جمع فاکت هایمان را بخوانیم ، مسئولیت اشکالات را بعهده بگیریم و بپذیریم که ایرادی به سازمان وارد نیست. شبها به قدری خسته می شدیم که قبل از اینکه سرمان به بالش برسد خواب بودیم و باز در طول شب برای پست دادن بیدارمان می کردند. کسی حق نداشت بیش از 4 یا 5 ساعت بخوابد.
پرسیدم میدانی علت این همه سختگیری چیست ؟
گفت : بله آنها می خواستند فرصت فکر کردن را از ما بگیرند ، فکر کردن به آزادی ، به کرامت وانسانیت به اینکه چرا اینجا هستیم و چرا باید کور کورانه بپذیریم واطاعت کنیم ، فکر کردن به زندگی و خانواده و در یک کلام فکر کردن به جدا شدن.
گفتم این از مختصات همه فرقه هاست که وقتی آنها را پذیرفتی مناسبات درونی آنها هرگونه فرصت و مجالی برای تفکر و اندیشه را گرفته و تنها اطاعت محض از قطب و رهبری فرقه را جایگزین می سازد.
سپس در حالی که به نقطه ای خیره شده بود و گویی به سختی این سالهای از دست رفته اش می اندیشد ادامه داد در آنجا تنظیم روابط با انسانها خیلی بد است ، در قرن بیست و یکم با آدمها مثل برده رفتار می کنند ، ما که در مناسبات بودیم می دانیم یعنی چه! حتی حق نداشتیم باهم حرف بزنیم بمحض اینکه با یک هم رده ات می نشستی حرف بزنی فورا یک نفر می آمد می نشست وسط که آقا محفل نزن محفل شعبه سپاه پاسداران است.
سوال شد فکر می کنی علت این کنترل شدید چیست ؟
گفت : بی اعتمادی است ، فراموش نمی کنم ، مسعود رجوی دریکی از نشستها می گفت ما به شما اعتماد نداریم شما باید اعتماد ما را کسب کنید. و واقعا به انسان بر می خورد مخصوصا به کسانیکه سالهای زیادی را در سازمان بودند کسانیکه همه چیزشان را برای سازمان گذاشته واز همه چیزشان گذشته بودند و حالا امروز به او می گویند به تو اعتماد نداریم و باید اعنماد مارا کسب کنی حقیقتا تحملش خیلی سخت است.
در ترکیه که بودم ( قبل از اعزام به عراق ) به من گفته بودند درب خروج سازمان همیشه باز است و فرصت انتخاب همیشه وجود دارد ، اما اینطور نبود من در پذیرش متوجه شدم که دیگر راهی برای برگشت نیست و باید منتظر فرصت شد ، متاســـــفانه این انتظار پنج سال بطول انجامید.
از منصور در مورد نگاه سازمان به خانواده سوال کردم که چه مناسباتی را بلحاظ ذهنی بین فرد و خانواده قائل است و روی آن تاکید دارد وی پاسخ داد:
اساسا از آنجاییکه سازمان خانواده و عواطف مربوط به آن را یکی از عوامل جدی جدا شدن افراد از تشکیلات میداند تلاش زیادی میکند تا فرد پیوند عاطفی خود را با خانواده اش بکلی قطع ، وحتی فکر تشکیل خانواده را ار مخیله اش پاک نماید واین هدف را با نشستهای مختلف ، فضا سازی و برخوردهای روحی روانی با کسانی که این تضاد را بروز می دهند دنبال می کند تا بدینوسیله افراد را اجبارا به این باور برسانند که خانواده کانون فساد است و فرد مجاهد باید همواره ذهن خود را از این کانون فساد پاک کند ، فراموش نمی کنم یکبار در یک نشستی مهدی ابریشمچی گفت مرکز و کانون مستقیم فساد خانواده است، این جمله ابریشمچی است من خودم درآن نشست بودم ،آنموقع نشستها مختلط برگزار می شد، بعد یک دختری پشت تریبون رفت وپرسید فردا که شما بروید ایران آیا میخواهید خانواده ها را منحل کنید ؟ این که با عقل جور در نمیاد و اوخندید وبا این جمله که نه تو نگران نباش ، از پاسخ طفره رفت.
وی در ادامه گفتگوافزود من که نبودم ولی می گفتند سال نود در جریان جنگ عراق و امریکا بر سر کویت ، سازمان تمامی بچه ها حتی بچه های خردسالی که داخل اشرف بودند را به بهانه جنگ از خانواده هایشان جدا ساخته به اروپا فرستاد و با آن وضعیت بدون پدر و مادر در پانسیونها رها کرد ، و وقتی به سنی رسیدند که سازمان دید می تواند از وجودشان استفاده کند تعدادی ازآنها را جمع و جورکرد و به اشرف آورد ، نسرین پارسا یی می گفت بعدها که ما رفتیم سراغشان دیدیم یک عده در خیابانها ول شده و به فساد افتاده اند و یک عده معتاد و آلوده به مواد مخدر شده اند این ها واقعیت ها یی است که در کارنامه این سازمان وجود دارد و سازمانهای حقوق بشری باید به این مسایل توجه کافی نشان دهند.
سوال شد فکر می کنی سازمان تا چه حد در جدا کردن افراد از عنصر خانواده موفق بوده است ؟
وی در حالی که لبخند می زد پاسخ داد شاید بخاطر فرار از پرخاشها و تحقیر وبرخوردهای روحی روانی به ظاهرنشان می دادیم که به این باور رسیده ایم و یا حتی اگر بعضا کسانی جو گیر شده به خود باورانده باشند که خانواده کانون فساد است ، ولی نمی توان انکار کرد که عشق و علاقه به خانواده و میل به تشکیل خانواده جزو نیازهای فطری انسان است و بهمین دلیل شما ملاحظه می کنید که تماس با خانواده در اولین فرصت، کاری است که از سوی افرادی که از سازمان جدا می شوند صورت می گیرد. و من خودم یکی از همین افراد بودم و وقتی بعد از سالها دوری، پدر و مادر پیرم را دیدم همه باورهایی که سازمان ایجاد کرده بود یکباره فرو ریخت ، و من آن لحظه را هرگز فراموش نمی کنم.
منصور در جمعبندی آخر و با کلامی ساده می گوید :
تجربه و برداشت من از سازمان مجاهدین خلق بعنوان یک نسل دومی ؛ درست همان چیزی است که یک عنصر به غایت تشکیلاتی و قدیمی از مناسبات این سازمان دارد ( البته این اجازه را می خواهم که منبعد بجای سازمان از واژه فرقه بهره ببرم )
فرقه مجاهدین در میان فرقه های متناظر و تاریخی ؛ نه بی بدیل است و نه تکرار نشدنی ؛ رابطه انسانیت با فرقه گرایی درست به مانند رابطه بسم الله با جـن است! ؛ تضاد ماهوی فرقه با خانواده دقیقا برگرفته از فرمول فوق می باشد ؛ لاجرم هویت تشکیلاتی بجای هویت فردی می نشیند تا مسیر را بر اراده انسانی مسدود کند و این فرورفتگی تا جایی ادامه پیدا می کند که به
افـراد ، عناصر گفته می شود!
عنصر تشکیلاتی می آموزد که از همه خلائق برتر و فهیم تر است و دیگران به مانند توده ها ی نا آگاهند که برای نجات از دنیای بورژوازی ،
نیازمند این عنصر بالنده می باشند ؛ غرور ناشی از این توهم فرد را از فضای واقعیات به دنیای اوهام می کشاند و دقیقا در چنین فضایی است که کنترل عنصر تشکیلاتی توسط مسئول سازمانی به سهولت انجام می پذیرد.
توقف در تیف بعد از مدتها حضور در اشرف برای همه ما ثمربخش بود ؛ لازم بود تا قبل از ورود به دنیای آزاد ؛ مدتی را به جمعبندی در کنار یکدیگر باشیم و جالب اینکه فردی مثل سعید جمالی ( هادی افشار ) که از قبل از انقلاب در مناسبات مجاهدین خلق بوده با آن کسانی که در پی کار بوده و به اشرف کشانده شده بودند و یا کسی مثل من که برسر کنجکاوی به میان آنها رفته بودم ؛ اما علل خروج همه ما چند فاکت مشخص بیشتر نبود که از اتفاق عامل بیرونی هم نداشت و صرفا روی مناسبات فرقه ای و روشهای مبتنی بر کارکرد فرقه ها متمرکز بود که لاجرم روابط استعماری ؛ استثماری و دیکتاتوری را رواج می داد

تهران – اردیبهشت 1387
بخش خبری انجمن نجات

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا