خاطرۀ دردناک ۱۹ فروردین و خیانت مسعود رجوی به نیروها
در سحرگاه روز 19 فروردین سال 1390 به ناگاه نیروهای عراقی که از شب قبل به قسمت ضلع شمالی اردوگاه اشرف گسیل شده بودند با پاره کردن سیم خاردارها و سیاج ها وارد اشرف شده و اقدام به پیشروی کردند. من در همان نیم ساعت اول درگیری که ما را جلوی آنها فرستاده بودند تا […]
جزئیاتی تازه از جریان فرار حمید محمد آتابای از زندان مجاهدین خلق
روز ۱۰ شهریور سال ۱۴۰۱ طبق طرحی که داشتم نقشه فرار را اجرا کردم به این قصد که از اشرف خارج شوم، همه طرح و جاسازی ها عالی بود، تنها در نقطه ای که باید حرکت میکردم تعللم کار را خراب کرد. لاجرم به اشرف بازگشتم با کوهی اندوه و پشیمانی، ولی مصمم بودم که […]
طلوع و غروب یک زندگی – قسمت چهل و یکم
در قسمت قبل گفتیم که سازمان حتی مقالات و تحلیل روزنامه ها و مجلاتی که در ایران منتشر می شد و بر علیه آمریکا بود را ترجمه کرده و در اختیار نیروهای آمریکایی قرار می داد. تقریباً کمتر از یک ماه از سقوط صدام گذشته بود. ولی غارت پادگانهای نظامی در بیرون هم چنان ادامه […]
خاطرات روزهای طاقت فرسای نوروز در مقر مجاهدین خلق
ایام نوروز در فرقه رجوی از سخت ترین روزها در طول سال بود. ایام عید که فرا می رسید پروژه پشت پروژه، از کله صبح تا پاسی از شب مشغول کار کردن بودیم. وقت سر خاراندن هم نداشتیم. مسئولین عمداً برای اعضای نگونبخت کار تراشی می کردند تا با بهانه ایام عید هیچ کدام از […]
روایت حسن حیرانی از اولین تماس مخفیانه با خانواده خود از داخل یک انبار در اشرف ۳
حسن حیرانی، عضو نجات یافته از فرقه رجوی با انتشار روایتی از اولین تماس مخفیانه خود با خانواده اش از داخل یک انبار در مقر اشرف 3 نوشت: هوا بارانی بود همه جا گل و شل و به سختی می شد تردد کرد. خیلی عصبی بودم و کلافه نزدیک عید نوروز بود و تقریباً چند […]
خاطره ای از ابراهیم مرادی به مناسبت جشن پایان زمستان در آلبانی
این صحنه های زیبا و شلوغی شوق مردم که همه خانواده ها با لباسهای رنگارنگ متنوع با لبان پر از خنده جیغ و داد بچه های کوچک واقعا تماشایی و تحسین بر انگیز بود . ما اعضای انجمن آسیلا هم با جمعی از دوستان مهربان آلبانیایی برای دیدن مراسم این روز سنتی که پایان فصل […]
۸ فروردین ۶۷ روزی که رجوی عید اعضا را به عزا تبدیل کرد – قسمت سوم
در قسمت قبل خاطراتم گفتم در پاکستان اصغر زمان وزیری که احساس کرد این نظر من روی اعضای شرکت کننده در جلسه تاثیر منفی گذاشته بلافاصله و با عصبانیت حرف من را قطع کرد و گفت از دستگیرشدن می ترسی؟ عمر هر چریک 6 ماه است شما تا اینجا هم زیادی زنده هستید. من را […]
از ترکیه تا مقر مجاهدین خلق در عراق
من طاها حسینی هستم . جدا شده از سازمان مجاهدین خلق در ترکیه بودم که در دام عوامل مجاهدین خلق گرفتار شدم. بهتر بگویم فریب وعده های دروغین شان را خوردم. به این ترتیب تا به خودم آمدم در قرارگاه سازمان در عراق بودم. آنجا بود که فهمیدم راه برگشتی ندارم. فهمیدم هیچ کس راه […]
۸ فروردین ۶۷ روزی که رجوی عید اعضا را به عزا تبدیل کرد – قسمت دوم
در قسمت قبل گفته شد که در مناسبات و تشکیلات بسته مجاهدین خلق روزهایی که به نوروز و فصل بهار نزدیک میشدیم برایمان حال و هوای دیگری داشت. برگزاری مراسم سال تحویل در سالن اجتماعات پادگان اشرف و دیدار با دوستان و همشهری هایی که مدتها آنها را ندیده بودیم حس و حال عجیبی داشت. […]
روایتی از پیوستن تا رهایی – قسمت ششم
در قسمت قبل گفتم از مجموع گفتگوی فی مابین نتیجه گرفتم که نسرین و فضلی میخواستند گربه را دم حجله بکشند و در همان روزهای اول مرا سرجایم بنشانند. من اولین بحران تناقضات را از سر گذراندم، در عین حال خودم را برای ادامه بحران و درگیری با تناقضات آماده کردم .دوران پذیرایی های آنچنانی […]
تلاش مجاهدین خلق برای ترور سید هادی خسروشاهی در ایتالیا
استاد خسروشاهی از مورخان برجسته و مبارزان نهضت اسلامی، پس از پیروزی انقلاب به عنوان اولین سفیر جمهوری اسلامی در واتیکان انتخاب شد. او درباره فعالیتهای مجاهدین خلق در اروپا و اقدامات آنها برای ترور او میگوید: مجاهدین خلق و گروههای ضد انقلاب در کل اروپا و از جمله ایتالیا، فعالیت گستردهای داشتند و حتی […]
روایتی از پیوستن تا رهایی – قسمت پنجم
در قسمت قبل گفتم که دو زن از اعضای سازمان از پشت درخت ها مرا صدا زدند و گفتند با من کار دارند. سراسیمه رفتم ، دست و پایم را گم کرده بودم . مهوش سپهری( نسرین ) فرمانده لشکر بود. با برخورد بسیار گرم و صمیمی و شوخی و خنده از من دعوت کرد […]