گفتگو با آقای علی خاتمی عضو جداشده مجاهدین ـ قسمت سوم

سایت نیم نگاه: طی ۲۵ سالی که در مناسبات مجاهدین بودید عاشق زنی شدید؟ علیرغم اینکه در تشکیلات رجوی عشق گناهی نابخشودنی بشمار میامد جرم و گناه تلقی می گردید وهمه زنان مجاهد به اصطلاح در حریم رهبری بودند و همسران رجوی تلقی می شدند؟

آقای علی خاتمی: بله، درسته. توضیح بدهم.

سایت نیم نگاه: بله، لطفا

آقای علی خاتمی: عشق و زندگی در تشکیلات از آنجا به پایان خودش رسید که بحث طلاق مریم قجر از مهدی ابریشمچی و ازدواجش با مسعود رجوی در سال ۶۴ شروع شد. با این اهرم تمام اعضا را وادار کردند تا تعهد بدهند از عشق ورزی و ابراز عاطفه و فکر کردن به خانواده متنفر شوند. بحث طلاق های اجباری اعضا در تشکیلات رجوی از سال ۶۸ شروع شد. بقول رجوی عشق و عاطفه مانع بین افراد و رجوی بود و اگر کسی زیر بار نمی رفت بشدت تحت فشار، توهین و تحقیر بود و این اسمش انقلاب بود که فکر کنم بیشتر از ۱۰ بند داشت که از بند الف شروع می شد و جنایت هایی که در این دوران دیدم.

در دوران بند “الف” تعدادی از نفرات از سازمان جدا شدند، تعدادی که قدیمی تر بودند و مخالف طلاق های اجباری سر به نیست شدند. تعدادی هم خودکشی کردند. که چند نمونه ذکر می کنم.

۱-   عباس محمدی ۱۹ ساله از اسرای خودشان بود که وارد بند الف نمی شد و طلاق های اجباری را قبول نداشت یک شب عباس را با یکی از فرماندهان در پارکینگ خودروها نگهبان گذاشتند. ساعت یک شب صدای رگبار آمد چند نفر که نگهبان محوطه و جاهای دیگر بودیم به سمت صدا دویدیم به محل که رسیدیم فرمانده (اسمش دقیقا یادم نمی آید شاید حسن تقدیری یا حمزه سخایی) گفت: عباس محمدی خودکشی کرد. به من گفتند بیا زخمهایش را ببند. رگبار به شکم و یک گلوله هم از زیر چانه به سرش خورده بود. با عقل جور در نمی آمد که یک رگبار به شکم و سینه خودش بزند بعد زنده باشد که یک گلوله هم به سرش بزند یا برعکس.

۲- شب که از سالن غذاخوری می آمدم با صحنه عجیبی برخورد کردم خانمی که ناهید نام داشت را دیدم که ۴ نفر از فرمادهان او را به سمت انبارها می برند. از آنجایی که جوان بودم شک کردم شاید می خواهند به ناهید تجاوز کنند به سالن برگشتم و از سایه دیوار استفاده کردم با وجود اینکه نگهبان هم گذاشته بودند به آنجا نزدیک شدم صدای ناله ضعیفی می آمد از شکاف بین دو بلوک صحنه وحشتناکی را دیدم ناهید بدون لباس بود و یک تیکه خون بر زمین ریخته شده بود. خیلی ترسیدم دو تا پا داشتم شش تا هم قرض گرفتم و به طرف آسایشگاه دویدم تا چند روز مربض شدم کسی هم نفهمید که ناهید را کجا خاک کردند.

۲- کیومرث بالایی (او زنده است وهم اکنون ساکن لیبرتی است) کیومرث را هم در همان انبارها سه شب انواع بلاها را سرش آوردند تا مجبور شد زنش را طلاق بدهد و برای اینکه زخمهایش خوب شود یک ماه همانجا بستریش کردند صحنه شکنجه او را هم دیدم کیومرث را بدجوری شکنجه کرده بودند.

۴- چند نفر از اعضا را در نشستی که رجوی نشست حوض رهایی گذاشته بود چنان از نظر روحی مورد آزار قرار دادند و آبرویشان را در جلوی جمع ۶۰۰ نفره بردند که بعدها شنیدم خودکشی کردند اسامی شان یادم نمانده است.

 انقلاب مریم رهایی این طوری بوجود آمد. تازه خیلی از موارد هم در مقر خودمان بود که اگر توضیح بدهم خود یک داستان مفصل دارد. یعنی حدود ۱۵۰ نفر از اعضا در بین ۵۰۰۰ هزار نفر مورد آزار و اذیت و شکنجه قرار گرفتند.

بند الف در واقع همان طلاق اجباری بود وهر بند تا ۶ ماه ادامه داشت.

بند بعدی (بند ب) بود. یعنی هرچه از عشق و زندگی در ذهن و فکرت است را باید روی کاغذ می آوردی و به مسئولین می دادی (یعنی مغزشویی) بقول خودمان که در اشرف و لیبرتی به همدیگر می گفتیم مغز خوری.

بند بعدی (بند ج) در این جا بود که زنها محرم رجوی می شدند تا کسی به آنها نگاه چپ نکند بجز رجوی که می گفتند باید زنها را در حریم رهبری ببینید. بند بعدی (بند د) که یعنی آبندی “بند جیم” بود.

بند بعدی (بند ش) بود یعنی شورای رهبری. از اینجا به بعد دیگر کثافت کاری رجوی شروع شد. در همین جا خاطره ای از نشست حوض به یادم آمد که تعریف می کنم.

داستان حوض اتفاق عجیبی بود. ازمدتی که انقلاب شده بود تقریبا یک سال گذشته بود. نشستهای مختلفی را خود رجوی گذاشت تا ازدواج خودش را با مریم توجیه کند ولی هیچ کدام از نفرات توجیه های مسخره رجوی را باور نمی کردند چرا که رجوی راست راست دروغ می بافت (چطور ممکن است رجوی با زنی ازدواج بکند روی یک تخت دو نفره بخوابد و بعد بگوید بین ما شمشیره) آدم را یاد داستانهای امیر ارسلان می اندازد، ای تف بر آدم دروغگویی چون رجوی. او چون متوجه شده بود که اعضای مجاهدین دچار تناقض شده اند به اصطلاح وضعیت آنها خراب است به دروغ و حیله گری متوسل می شد و می گفت یک دریا خون بین ما و رژیم است. آخه یکی نبود از این مزدور صدام دیکتاتور و خونریز سوال کند چه کسی این دریای خون را درست کرد؟ این تو بودی که بخاطر قدرت و جاه طلبی این دریای خون را درست کردی. خونش را مردم دادند. بقول خودت بچه مذهبیها. پس تو چه غلطی کردی، سلاح، بمب و نارنجک دادی دست هوادارانت که هم خودشان مردار شدند وهم مردم بیگناه را کشتند. حالا نوبت ما شده بود تعدادی اسیر، بیسواد، روستایی، فقیر و عقب افتاده که لقمه چرب و نرم خوبی برای جاه طلبی های رجوی بودیم که فدای هوس بازیهای خودش بکند.

 رجوی در ابتدای شروع “نشست حوض” مثل چه گوارا ژست گرفت… مارا به خط کردند در گوش همه یک کشکی می گفت و رد می شدیم. بعد از پذیرایی مفصل با انواع میوه ها و شیرینی، مسعود بلند شد چوبش را روی هوا چرخاند و گفت:  یا همه انقلاب می کنید یا ارتش آزادی منحل و بروید پی کارتان، هر کس می خواهد انقلاب کند بیاید جلوی من زانو بزند!! از ۶۰۰ نفر ۵۰ نفر که معلوم بود آموزش دیده بودند و چاپلوسان رجوی هستند همین کار را کردند یعنی رفتند در مقابل رجوی نه تنها زانو زدند!! که گریه وزاری و ضجه هم کردند و فریاد زدند برادر مسعود ارتش را منحل نکن ما انقلاب می کنیم!!

رجوی به بقیه نفرات گفت: چرا شما نمی آیید. خلاصه تعدادی با توپ وتشرهای رجوی جا زدند و رفتن توی حوض زانو زدند بقیه را هم زنهای دست آموزش بلند می کردند و می بردند تا در برابر رجوی زانو بزنند.

 یک نفر به اسم مهدی با این کار پست مخالفت کرد و در برابر رجوی زانو نزد که ۴ نفر از اعضای رده بالای تشکیلات او را با زور از جایش بلند کردند اما مهدی باز هم مخالفت کرد و زانو نزد تا اینکه رجوی آن روی سگش بالا آمد و به مهدی گفت: هنگام طلاق زمین خوردی اشکال ندارد بلند می شوی خودت را می تکانی، هر چه در مغز و ذهنت است بایستی روی کاغذ بیاوری تا افراد حاضر در نشست راضی بشوند و اگر تمام فحش های دنیا را هم به تو بدهند تو باید سکوت کنی!! و اگر بریدی (رو به افراد حاضر در نشست) بریده حکمش چیست؟ جمعیت دیوانه وار فریاد زدند اعدام اعدام!!

خلاصه ما ناچار از ساعت ۲ بعد ازظهر تا یک شب در برابر رجوی زانو زدیم. شبهای بعد فهمیدیم هدف رجوی این بود که با این روش شکنجه، اعضا را وادار کند تا خودشان داوطلبانه از رجوی خواهش کنند اسمشان را جزو ارتش آزادی بنویسد. یک هفته همه منگ وگیج  و خل و چل بودیم. خیلی از جدا شده های مجاهدین که هم اکنون در اروپا هستند شاهد این وقایع اسف بار و وحشتناک بودند.

ادامه دارد …

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا