فرازی از”کتاب خداوند اشرف از ظهور تا سقوط” – قسمت دهم

اعضای فرقه را می توان با خصوصیاتی که ذیلاً آورده می شود به خوبی شناخت:
1 – تمام عیار ایدئولوژی فرقه را می پذیرد و حاضر است در راستای منافع تشکیلات فرقه و رهبری آن جانش را بدهد.
2 – هرگز به چیزی اعتراض نمی کند و همیشه حق را به رهبری و تشکیلات می دهد و اگر جایی هم ابهامی داشته باشد با خود می گوید حتماً من نمی فهمم و یا حتماً من اشتباه می کنم. چرا که فکر کردن و درست فهمیدن در حیطه رهبری است.
3 – او فکر می کند بدون فرقه و تشکیلات هیچ توانی ندارد و هرچه هست در ظرف تشکیلات فرقه است که او هویت پیدا می کند.
4 – تناقضی حمل نمی کند و اگر تناقضی هم به ذهنش زد حتی بدترین تناقض هم باشد باید آن را نوشته و به تشکیلات بدهد.
5 – او تمام عیار در اختیار تشکیلات است و هر مأموریتی که تشکیلات بخواهد او آن را بدون سؤال و جواب اجرا می کند حتی اگر این مأموریت کشتن پدر و یا یکی از اعضای خانواده اش باشد. چرا که او یاد گرفته است که رابطه ایدئولوژیکی وی با رهبری بالاتر از هر رابطه سببی و یا نسبی و یا یک رابطه دوستی است.
6 – اعضای فرقه افراد پُرکاری هستند آن ها از صبح تا شب کار می کنند و هیچ توقعی هم در مقابل کارشان ندارند و تازه باید در نشست ها هم حساب آن بخشی از کارها را که در انجام آن ها اشکال داشتند بدهند.
7 – همیشه حق با رهبری و تشکیلات است تمام پیروزی ها از آن رهبری است و تمامی شکست ها از آن اعضای فرقه است.
8 – عضو واقعی فرقه از کسی شکایت نمی کند. مطیع و فرمانبردار است. سؤالی نمی پرسد که باعث زیر علامت سؤال بردن تشکیلات و یا خط و خطوط رهبری باشد.
9 – او می داند که قبل از پیوستن به سازمان و تشکیلات مجاهدین، زندگی پست و حیوانی داشته و تمامی اعمالش براساس غرایض بوده و کسی او را هدایت نمی کرد و حال به تشکیلاتی وارد شده و راه درست زندگی را یافته است.
10 – اطاعت مطلق از دستورات فرقه یک اصل خدشه ناپذیر در تشکیلات فرقه محسوب می شود هر چند هم اعضای فرقه در مقابل انجام دستوری ابهاماتی هم داشته باشند ولی باید آن دستور به نحو احسن اجرا شود.

چگونه افراد فرقه را ترک می کنند و چه عواملی در ترک گروه توسط اعضای فرقه تأثیر گذارند؟
سقوط صدام در سال 1381 و از بین رفتن دیوار قطور رعب و وحشت و اصلی ترین عامل و حامی رجوی در به بند کشیدن اعضای فرقه، باعث شد خیلی چیزها در قرارگاه اشرف تحت الشعاع این تغییرات قرار گیرد شورش در سیستم پذیرش و به دست گرفتن آن توسط نیروهای پذیرشی و به آتش کشیدن آن – که نهایتاً به دخالت نیروهای آمریکایی انجامید – باعث شد این سیستم متلاشی شده و کلیه ی نیروهای آن از چنگ تشکیلات فرقه ای رجوی رهایی یافته و به کمپ امریکاییان در قرارگاه اشرف موسوم به”تیف” منتقل شوند.
این نیروها که در دستگاه فریب و قاچاق انسان پایشان به قرارگاه اشرف کشیده شده بود، اصلی ترین گواه و شاهدی هستند که نشان می دهد تشکیلات مجاهدین تنها در سایه ی زور و ایجاد محیطی که هیچ راه فراری نداشته باشد، توانسته بود نیروها را تحت انقیاد و روند بازسازی فکری خود قرا دهد و همین که کوچک ترین روزنه ای به دنیای بیرون باز شد، همه ی آن ها گروه را ترک کردند.
شکستن حصارهای تشکیلاتی و فیزیکی که ناشی از سقوط صدام بود، بر روی سایر اعضای تشکیلات هم که با سوابق تشکیلاتی طولانی در فرقه بودند، تأثیرات خاص خودش را گذاشته بود.
سقوط صدام و حضور نیروهای آمریکایی در قرارگاه اشرف باعث شد طلسم اختناق در آنجا شکسته شود و این یک نمونه ی تاریخی جهت استفاده از زور در بازسازی فکری اعضای فرقه محسوب می شود که درخور توجه است.
شرایط فوق الذکر باعث شد خیلی از چیزها در تشکیلات عوض شود. به تدریج فضا برای اعتراضات علنی باز می شد و اعضای فرقه راحت تر می توانستند حرف ها و انتقادات خودشان را به مسئولین تشکیلات فرقه و حتی خط و خطوط آن که زمانی حرف زدن در این زمینه ها مرز سرخ محسوب می شد، بر زبان بیاورند. در چنین فضایی حتی می شد خود رجوی را هم زیر سؤال برد. در حالی که یک هزارم این اعتراضات اگر در وضعیت قبل از سقوط صدام به تشکیلات فرقه صورت می گرفت، افراد معترض با شدیدترین نوع شکنجه های روحی و روانی مواجه می شدند.
دیگر نشست های ایدئولوژیک و اجرا و عملیات جاری آن برندگی سابق را نداشت و موارد زیادی دیده می شد که افراد گزارش عملیات جاری نمی نوشتند و حتی حاضر به خواندن گزارش در نشست نبودند. در خیلی از بحث های ایدئولوژیک شرکت نمی کردند و به تدریج و با استشمام نسیم آزادی که در سایه ی تغییرات ایجاد شده در وضعیت عراق به وجود آمده بود، اعضای فرقه با جرأت بیشتری خواسته های خود را مطرح کرده و توانستند با خواسته های تشکیلات مخالفت کنند. به نحوی که در مدت کمتر از یک سال بیش از 500 نفر از اعضای فرقه از تشکیلات جدا شده و به نیروهای آمریکایی پناهنده شدند، که البته خیلی از این افراد کسانی بودند که با فرار خود را به تیف رسانده بودند.
شرایط به وجود آمده در قرارگاه اشرف بی شباهت به شرایط به وجود آمده در کشور آلمان شرقی سابق نبود که با فرو ریختن اتحاد جماهیر شوروی سابق، دیوار برلین نیز فرو ریخته و مردم به کشور آلمان غربی پناهنده شدند.
البته در این میان کسان زیادی هم بودند که علی رغم وضعیت به وجود آمده در تشکیلات ماندند؛ حتی آن هایی که روزی روزگاری در بدترین شرایط تحت انواع شکنجه های روحی و روانی قرار گرفته بودند.
شاید این افراد می خواستند ثابت کنند که مشکل آن ها چیزی که رجوی آن را”بریدگی از مبارزه”،”طعمه شدن” و”نقش مأمور وزارت اطلاعات” را بازی کردن می خواند نیست و شاید هم ترس از گذشته و نداشتن پاسخ برای کسانی که روزی با آن ها زندگی می کردند و این که چگونه سال های عمرشان را برای هیچ بر باد داده اند، دلایلی برای خارج نشدن آن ها از تشکیلات باشد.
خیلی از این افرادی که تشکیلات فرقه و در رأس آن خودِ رجوی به آن ها مارک”بریدگی”نفوذی” و”داشتن مشکلات جنسی” و… می زد و آن ها را به این دلیل که مبارزه را نمی کشند، تحت شدیدترین برخوردها قرار می داد تا در جریان حمله ی آمریکا به عراق دیدیم که در وضعیت پراکندگی نیروها در مناطق بی آب و علف عراق – که بهترین شرایط را برای فرار نیروهای مخالف فراهم می کرد – حتی یک نفرشان هم فرار نکردند و این خود بهترین دلیل برای پوچی ادعاهای رجوی بود.
بنابراین، ضعیف شدن کنترل تشکیلاتی و نداشتن تسلط سابق بر روی اعضای فرقه، از یک سو و سرازیر شدن خانواده های مجاهدین به قرارگاه اشرف جهت دیدار فرزندانشان از سوی دیگر باعث می شد آن بارقه و جرقه ی جدایی و ترک فرقه در اذهان خیلی از اعضای فرقه زده شود. بنابراین می توان نتیجه گرفت که تنها محیط فرقه با تمامی شروطی که برای آن تعریف شد، می تواند هویت فرقه ای را تولید و حفظ کند و لاجرم دیر یا زود و بسته به وضعیت اعضای فرقه آن شخصیت کاذب ساخته شده در تشکیلات فرقه، از بین خواهد رفت و اعضا بار دیگر می توانند به همان هویت واقعی خود برگردند…
این تحولات عاملی بود که حس دوست داشتن، امید به زندگی را در وجود خیلی از اعضای فرقه به غلیان درآورد. چیزی که تشکیلات فرقه، به شدت از آن وحشت داشت. رجوی حضور خانواده ها را در قرارگاه اشرف فتنه ی جدید رژیم و”جنگ عاطفه ها” نامید که توسط رژیم ایران به مجاهدین تحمیل شده است.
تشکیلات مجاهدین برای مقابله با نفوذ این نسیم به روح و جان مجاهدین، چه نشست هایی که نگذاشت و چه لجن پراکنی هایی که در حق خانواده های مجاهدین نکردند.
حضور خانواده ها در قرارگاه اشرف که به نوبه ی خود یک شوک شدید به تشکیلات فرقه ای مجاهدین بود و علی رغم همه سخت گیری ها و بهانه تراشی ها، تشکیلات مجبور به پذیرش اولیه ی آن ها در قرارگاه اشرف شد.
تشکیلات برای حفظ ظاهر خود و نشان دادن به اصطلاح حسن نیت خود هم تلاش می کرد از حضور خانواده ها در قرارگاه اشرف استقبال کند و هم می خواست هر چه بیشتر اعضای فرقه را تحت کنترل گرفته و در یک چارچوب مشخصی به آن ها اجازه ی دیدار با خانواده هایشان را بدهد.
در همین راستا، سازمان مجبور شد بخشی از محل سابق اسکان خانواده های مجاهدین را با فریب کاری تمام تبدیل به محل استقرار خانواده هایی که از ایران برای دیدار عزیزانشان می آمدند، بکند و اسم آن را هم”هتل آزادی” نامید و به صورت حساب شده و محدود که کنترل از دستش درنرود، به اعضای فرقه اجازه داد که با خانواده هایشان ملاقات کنند…
مسئولین تشکیلات تلاش می کردند با سوءاستفاده از رابطه ی خانوادگیِ عضو فرقه با خانواده اش، خانواده ی عضو فرقه را هم در راستای مطامع و اهداف شوم فرقه در ایران به کار گیرند و انبوهی کار تبلیغی و به عبارتی مغزشویی روی خانواده ی عضو فرقه شروع می شد که مثلاً آن ها در ایران به نفع تشکیلات مجاهدین دست به جاسوسی زده و یا کارهایی که خواسته ی تشکیلات است انجام دهند و برخی از اعضای خانواده های عضو فرقه نیز به این دام می افتادند.
البته شیادی تشکیلات هیچ حد و مرزی نداشت. تشکیلات از دیدار خانواده ها با عضو فرقه فیلمبرداری هم می کردند و اگر خانواده ای قبول نمی کرد که به هنگام بازگشت به ایران برای تشکیلات کاری کند، آن ها را تلویحاً تهدید به این می کردند که اگر رژیم فیلم دیدار شما با فرزندتان را در قرارگاه اشرف ببیند، چه کار می کند و بدین ترتیب آنان را مجبور به همکاری با خودشان می کردند.
تشکیلات سعی می کرد بر شرایط به وجود آمده غلبه نماید و از حضور خانواده های مجاهدین به نفع خود استفاده کند، ولی روند شرایط هرگز در مسیر خواست تشکیلات پیش نرفت و طولی نکشید که تشکیلات با دست خود از حضور خانواده ها جلوگیری کرد و جایی را که هتل آزادی می نامید برچید.
در درون تشکیلات، سازمان هر روز و هر ساعت به مغزشویی اعضا می پرداخت و خانواده ها را عاملین وزارت اطلاعات معرفی کرد و از اعضای فرقه می خواست که به خانواده هایشان در نشست ها فحاشی کرده و آن ها را طرد و از ملاقات با آنان خودداری کنند که تحت تأثیر القائات فرقه خیلی ها هم این کار را می کردند و البته خیلی ها هم با سکوت مخالفت خود را با این خواسته ی تشکیلات نشان می دادند.
تشکیلات فرقه از تأثیرات خانواده ها روی اعضای فرقه به شدت هراسان بود. هر عضوی که به ملاقات خانواده اش می رفت، وقتی به یگان خود برمی گشت دیگر آن فرد قبلی نبود. این افراد واکنش های مختلفی از خود بروز می دادند. برخی ها خیل خوشحال بوده و از برخوردهایشان با خانواده شان برای بقیه تعریف می کردند و این که کسانی را در این ملاقات دیدند که به هنگام خروج از ایران هرگز وجود نداشتند و یک شور و هیجان خاصی داشتند. برخی ها هم که سابقه طولانی حضور در تشکیلات را داشتند توی خودشان بودند و حتماً به عمر تباه شده شان در تشکیلات فرقه فکر می کردند که هرگز قابل بازگشت نبود. ولی در هر صورت هر حسی که در آن لحظه در فرد ایجاد می شد – چه مثبت و چه منفی – یک چیز مشخص بود و آن این که تمامی این ها انگیزه ی افراد را برای خروج از تشکیلات فرقه فراهم کرده و باعث می شد آن شخصیت کاذب ساخته شده در فرقه ترک برداشته و راهی برای بازگشت به خویشتن خویش باز نماید.
برگرفته از کتاب”خداوند اشرف”
صفحه های: 261 و 262 – 271 الی 276
تنظیم از عاطفه نادعلیان

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا