مظلومیت پدر و پسر

در مراسم یادبود مرحوم حاج موسی علیزاده ، شرکت داشتیم. آقای بخشعلی علیزاده تنها پسر پدر، در دم درب بعنوان صاحب عزا ایستاده بود. آقای بخشعلی علیزاده یک قربانی فرقه ای است. موضوعی که کمتر به آن پرداخته می شود. جوانی، اندک اندک در حال رخت بربستن از چهره این قربانی فرقه رجوی است.

class=

من بخشعلی را از اسارتگاه مخوف اشرف می شناسم. بخشعلی حوالی سال 1366به اسارت نیروهای سازمان در آمده بود. از همان ابتدا ریل مغزشوئی و مانیپولاسیون در فرقه ها روی افراد ورودی استارت زده می شود. یک روند نفوذ فوق العاده و تحمیلی از همان ابتدا شروع می شود. ناظران بی اطلاع اغلب نمی توانند نحوه کارکرد فرقه را دریابند. کنترل رفتاری شروع می شود. هرگز با تهدید لوله تفنگ و تهدید آشکار، کسی را وادار به ماندن در فرقه نمی کنند، بلکه روانشناسان و متخصصان فرقه ای معتقدند، لبخند به لب، قدرت بیشتری برای اعمال نفوذ بر فکر و تصمیم گیری یک فرد دارد.
امروز بخشعلی بعد از سی و اندی سال از اسارت فرقه آزاد شده است. با کوله باری از درد و رنج و خاطرات سراسر تلخ و با تنی بسیار خسته و فرسوده شده در فرقه رجوی به میهن باز گشته است. مادر چشم انتظار از دنیا رفته است، پدر نیز پس از رنج های بسیار فراوان در بستر بیماری بخشعلی را ملاقات کرده است و اکنون نیز چشم از جهان فروبسته و به همسر مظلومش پیوسته است.
گناه امثال بخشعلی ها، چیست ؟
مگر بخشعلی در یک فضای باز وآزاد انتخاب به ماندن کرده بود ؟
اسرای جنگی، که در فرقه رجوی بودند، مظلومترین قربانیان حاکمیت خشن و خودکامه ی فرقه رجوی هستند، سازمان حیله گر و فریبکار رجوی با انواع روش های حرفه ای مغزشوئی بر واقعیات موجود خاک پاشیده و صحنه را به شکل دیگری به همه اسیران نشان می داد، اغلب اسرای پیوسته به فرقه، یا در عملیات های بعدی کشته شدند ویا با وعده و وعیدهای واهی و دروغ به اشرف بگردانده شدند و سالیان در اسارت به شکل دیگری نفس کشیدند. اسرای فرقه رجوی، بهترین سالهای عمرو زندگی خود را از دست دادند.
امثال بخشعلی وقتی جدا می شوند، ممکن است دیگر نتوانند توانائی ها و استعدادهای قبلی شان را به کار گیرند، چرا که در بسیاری از زمینه ها عقب افتاده اند.
فرقه ها بسیار ضایع کننده و مخرب هستند. به علت تعهد کاملی که از اعضاء در سازمان خواسته می شود و به دلیل سختی درخواست هائی که بر آنان اعمال می گردد، فرقه رجوی آسیب های بسیار جدی به روش های دمکراتیک همه اعضای اسیر زده و می زند.
عواقب عضویت، خردکننده، درازمدت ودر اغلب موارد جبران ناپذیر است.
مسعود رجوی مدعی بود که کاریزماتیک ترین رهبر و دارای نبوغ بسیارخاصی است و بر همین مبناء ،اطاعت مطلق را از همه طلب می کرد.
همه چیز در سازمان اطاعتی اجباری و تحمیلی بود.
حال این سئوال مطرح است که آیا این قربانیان فرقه، حق و حقوقی دارند؟
آیا اگر اثبات می کنیم و مدعی هستیم که فرقه رجوی، یک روند مغزشوئی و اسارت فکری را در سازمان روی همه نفرات اسیر، اجرا می کند، آیا نباید یک حمایت اجتماعی و همه جانبه از این اسراء به عمل بیاید؟ آیا نباید یک روند بازیابی وکمک درمانی به همه این نجات یافتگان تعلق بگیرد؟
ماهمه درجوانی در دام فرقه رجوی گرفتار شدیم و در پیری آزاد شدیم، اما دیگر توان برگشت به حقوق از دست رفته مان را نداریم. اغلب فاقد بیمه هستیم و با مشکلات زیاد درگیر هستیم. کمک های شایانی در پروسه برگشت از طرف دولت گرفتیم و البته که از تمامی حقوق شهروندی برخوردار هستیم اما سالها در اسارت یک فرقه بودیم و این فقط حرف ما نیست، تمامی جامعه شناسان و روانشناسان و سیاستمداران بر این نقطه متفق القول هستند که ما قربانی هستیم و روزگاری گرفتار یک فرقه مخرب شدیم ، شاید ورودمان یک انتخاب ساده بوده باشد که در دام رهبران یک فرقه شیاد افتادیم اما هرگز خروجی متصور نبوده است!
آیا وقت آن نرسیده است که یک اقدام بسیار اساسی علیه رهبران فرقه جهنمی رجوی صورت گیرد ؟
رفتارهای مخرب این فرقه باید متوقف گردد. چند هزارنفر باید مثل ما قربانی شوند، تا جوامع حقوق بشری جلوی رفتارهای شیادانه این فرقه بایستند. اکنون نیز صدها و هزاران نفر گرفتار این فرقه هستند وعمرخود را بدون داشتن حداقل های انسانی ، فدای مطامع رهبران این فرقه ها می کنند! همه اسیر و قربانی و گرفتار هستند ونیازمند کمک. بیائید همه به قربانیان فرقه رجوی کمک کنیم و برای آزادی همه اسیران ذهنی در فرقه رجوی، از هیچ تلاشی فروگذار نکنیم.
فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا