بحران‎های حقوقی سازمان مجاهدین

بحران‎های حقوقی سازمان مجاهدین


مصاحبه  با ابراهیم خدابنده
* آمریکا بعد از 30 ژوئن که رسماً قدرت را به عراقی ها واگذار کرد ،راجع به سازمان تصمیم گیری کرد ، که خودش یک کار غیر حقوقی است.
اصل این تصمیم بر اساس استدلال سازمان استوار شده ، که مدعی هستند که اگر ما را به ایران تحویل بدهید و مسترد کنید، در معرض شکنجه و اعدام قرار می گیریم ،آنها هم پذیرفته اند و می گویند که این به لحاظ حقوق بشری دارای اشکال است.
با همین استدلال هم توانستند دولت عراق را مجاب کنند که حضور سازمان تا زمانی که کشور ثالثی آنها را بپذیرد و یا به صورت انفرادی خواهان رفتن به ایران باشند ،در عراق بمانند.
شما با توجه به کل این صحنه ،یعنی وضعیت ایران نسبت به سازمان با توجه به این که عفو اعلام شده است، وضعیت آمریکا به نسبت به سازمان ، آیا واقعاً به خاطر همین که در معرض شکنجه قرار نگیرند سازمان را تعیین تکلیف نمی کند،( در حالی که می دانند چنین چیزی وجود ندارد) راه حل نهایی که شما ارائه می دهید چیست ؟ آیا واقعاً این نیروها اگر بیایند ایران همه شان اعدام می شوند ، نابود می شوند و دولت عراق آنها را باید تا کی نگه دارد ؟ و بالاخره سازمان تا کی باید در این حالت بماند ؟
_ به لحاظ حقوقی حول و حوش دهه 60 هر ایرانی که می رفت و می گفت می خواهم پناهنده سیاسی بشوم ، فوراً پناهندگی سیاسی می گرفت.
الان بعد از بیست سال ،در دهه 80 این وضعیت فرق کرده است ، خیلی از کشورها مانند هلند دیگر پناهندگی سیاسی نمی دهند ، یعنی دیگر نمی پذیرند که اگر فردی به ایران برگردد ،جانش در خطر است.در حالی که آن موقع هر کسی ادعا می کرد که من می روم به ایران جانم در خطر است در کشورهای اروپایی پذیرفته می شد.
الان شرایط این طوری نیست ، خیلی ها را هم برگرداندند ، خیلی ها رفتند به خارج می خواستند پناهنده بشوند ، برگرداندند و آمدند و کاری به ایشان نداشتند ، یا خیلی ها پناهندگی هم گرفته بودند ، پناهندگی ها را پس دادند الان برگشتند ایران و رفتند سراغ زندگی شان ، خیلی هایشان را من می شناسم.
لذا چنین بحثی به لحاظ بین المللی بحث روز نیست و اعتباری ندارد که اگر کسی به ایران برگردد، به دلیل اعتقاداتش مورد آزار و شکنجه و حتی اعدام قرار می گیرد.
* اما سازمان که جنبه اعتقادی ندارد ، اگر همین الان به آنها اسلحه بدهند می گویند ما باز هم علیه ایران مبارزه می کنیم ، با توجه به این اگر اینها بیایند ایران ، ایران اینها را اعدام می کند؟
_ اگر می خواهند بیایند در ایران سلاح بکشند قطعاً دولت هم در مقابل ساکت نمی نشیند ، هر دولتی، هر کجای دنیا در مقابل کسی که علیه اش سلاح می کشد ، قطعاً مقابله به مثل می کند ، نمی ایستد که او سلاحش را بکشد.
در صورتی اینها می توانند بیایند ایران و کسی کار به کارشان نداشته باشد که خلع سلاح شده بیایند.سازمان هم این را می گفت که اگر کسی بدون سلاح وارد ایران بشود ، ایران کار به کارش ندارد ، به همه افراد گفته بود که اگر شما غیر مسلح وارد ایران بشوید دیگر کاری به کار شما ندارند.موقعی که برخی می گفتند ما را می فرستید ایران آنجا اعدام می شویم ، این جواب را سازمان می داد.
ولی قطعاً هر دولتی چنین خواهد کرد ،آیا در آمریکا یا در انگلیس یا هر کجای دیگر کسی می تواند با سلاح وارد عمل بشود و انتظار داشته باشد که کاری به کارش نداشته باشند ،قطعاً در مقابلش می ایستند.
یعنی این که ارتش آزادیبخش با هیبت ارتش بخواهد وارد خاک ایران بشود ، طبیعی است که در ایران هم ارتشی هست که می رود و در مقابل او قرار می گیرد ، ولی صرف این که اینها تحویل ایران بشوند بلافاصله می روند زندان و شکنجه و اعدام می شوند ، الان دنیا خودش می داند که این منتفی است ، من فکر می کنم که این اشراف در افرادی که دست اندر کار هستند و سیاستمداران وجود دارد که چنین اتفاقی نخواهد افتاد.
اما آمریکا بالاخره منافع سیاسی خودش را دنبال می کند ، نه دنبال حقوق بشر است و نه چیزی دیگر ، چون عملکردش ثابت کرده و دشمنی اش با نظام ایران هم که آشکار است و چیز پنهانی نیست که مخفی باشد.وقتی در سخنرانی های بوش نگاه می کنیم در میان معدود کشورهایی که به عنوان دشمن رسماً اعلام می شود همیشه اسم ایران است.
پس این هم روشن است ، یعنی علی القاعده منطق حکم می کند که آمریکا خیلی بیشتر از این نیرو استفاده کند تا این که فقط یک استاتو در عراق به آنها بدهد ، و تعجب این نیست که آمریکا به اینها استاتو داده ، تعجب این است که چرا بیشتر از اینها روی سازمان حساب نکرده است.
سؤال اینجاست که چرا آمریکا با وجودی که مثلاً بودجه ای رسمی برای اپوزیسیون ایران تصویب می کند، یا از هر راه موجود دشمنی اش را ابراز می کند ، چرا حساب جدی باز نمی کند روی یک چنین نیرویی که این قدر هم مشتاق است که با آمریکا کار بکند و این قدر هم آویزان شده است ، و این قدر هم خوش خدمتی های هسته ای می کند ، این قدر هم خودش را می خواهد بچسباند. چرا ؟
یک استاتو دادن به چنین نیرویی که کار خیلی دندانگیری نیست ، چرا سلاح هایشان را به آنها پس نمی دهد ، چرا رویشان حساب جدی باز نمی کند.
نحوه تعامل آمریکا با سازمان دلیل روشنی بر این است که آنها را جدی نمی گیرد ، می داند که چیزی نیست که بتواند رویش حساب باز کند. به خاطر این که بیشتر از این کوپن شان نیست ، اعتباری برای آمریکا ندارند. ممکن است سازمان یک سری از نیروها را درون تشکیلات مدتی گول بزند و از قدرت خودش بگوید ، ولی برای کارشناسان آمریکایی از قبل، عرض و طول سازمان مشخص شده است ،که چه توانایی هایی و چه قابلیت هایی دارد ، چه پتانسیلی در داخل ایران دارد ، تمام اینها برای آمریکا روشن است.
می بینید در افغانستان حساب جدی باز کرد روی اپوزیسیون ائتلاف شمال ،یا در عراق روی کردها و معارضین حساب باز کرد ، ولی چرا در ایران یک چنین کاری نمی کند و اصلاً دنبال یک چنین قضیه ای نیست.
به خاطر این که شناخت دارد ، می داند که سازمان بر خلاف ادعاهایش در درون ایران پایگاهی ندارد.
من یک بار تلفنی با برادرم صحبت می کردم ، که زیاد شرایط ایران را نمی دانست ، نبوده و نمی داند که چه شرایط جوری است.گفتم من که اصلاً یک نظامی هم نیستم و زیاد هم دستورات نظامی را نمی دانم ، ولی احساس می کنم که عملیات کردن در ایران کاری ندارد ، یعنی سازمان اگر آدمش را در ایران داشته باشد ، هم سلاحش را می شود گیر آورد، هم سوژه اش را می شود گیر آورد ، همه کار می شود کرد.
مثلاً من در تظاهرات 22 بهمن که بودم آقای رفسنجانی آمد و درست از جلوی ما رد شد ، لبخندی هم زد و ما هم دستی تکان دادیم ، همه مسئولین نظام در تظاهرات هستند ، می روند و می آیند.
سازمان که از ترور شخصیت ها که کوتاه نیامده از مبارزه مسلحانه هم که کوتاه نیامده ، ولی دریغ از این که حتی یک نفر بتواند در ایران پیدا کند که کاری برایش انجام بدهد.
آمریکا هم که بچه نیست ، یعنی عرض و طول و قابلیت های این سازمان را می داند ، این که یک عده در خارج که سالها است آنجا مانده اند، چند تا امضا بگیرند و روزنامه های رنگین تولید کنند ، این فقط می تواند طیف هوادار را سرگرم نگه دارد.
ولی کارشناسانی که در وزارت خارجه کشورها نشسته اند ،روی این چیزها حساب باز نمی کنند ، پس این که سازمان می آید راه حل می دهد که ما را تسلیح کنید تا ایران را آزاد کنیم ،اصلاً این حرف جدی به حساب نمی آید.
حداکثر کاری که آمریکا ،آن هم بخاطر دشمنی اش با ایران و نه علاقه اش به سازمان مجاهدین ،موافقت با ماندن آنها در عراق است که البته آن هم برای یک مدت کوتاهی است ، تا کی می توانند بمانند؟
بالاخره یک حاکمیتی در عراق شکل خواهد گرفت. مثلاً همین الان رئیس جمهور عراق کسی است که مدام سازمان به عنوان مزدور اطلاعات و مزدور اجاره ای ایران، معرفی کرده و الان آدم اطلاعات ایران ، جلال طالبانی ، رئیس جمهور عراق شده است.
سازمان هم که همیشه در عراق با بعثی ها رابطه حسنه ای داشته در مقابل شیعه ها و کردها ، قطعاً آنهایی که الان حاکمیت عراق را به دست گرفتند هیچ وقت نمی آیند متحد سازمان بشوند و شرایط زمان صدام به هیچ وجه برای سازمان در عراق ایجاد نخواهد شد. بنابراین ، از این ستون تا آن ستون فرج است ، سیاست سازمان شده است.
* بعد از دستگیری مریم رجوی در فرانسه ، مسئول د.اس.ت، در مصاحبه اش با لوموند گفت که اتهام اینها تروریست در اروپا نیست ، ما نمی گوییم که اینها کار تروریستی کردند ، اینها یک شبکه مالی پیچیده دارند که منشاء درآمد هایشان مشخص نیست و این که کجا مصرف می شود ، البته می دانیم که در انتها به عراق می رود. یکی دیگر از اتهامات شان این است که می خواهند پایگاه فرماندهی خودشان را بعد از این که در عراق ضربه خوردند بیاورند در فرانسه و یکی هم این که در لیست گروه های تروریستی بین المللی معرفی شده اند.
چند ماه پیش دوباره قاضی بروگی یر این اتهام را تکرار کرد ، که اینها یک شبکه بسیار گسترده مالی دارند که به صورت پنهان کار می کنند ، منابع آن مشخص نیست ، چند دست می گردد و در واقع یک پول شوئی است.
سازمان شدیداً در مقابل این قضیه پول شوئی حساسیت نشان داد و یک سری اسناد و مدارکی درست کرده اند که پول ها را کجا خرج می کردیم و از این آدم ها می گرفتیم ، ادعای اصلی شان این است که می گوید هواداران ما در داخل ایران به ما پول می دهند و ما نمی توانیم آنها را معرفی کنیم چون آنها در معرض شکنجه و بازداشت قرار می گیرند.
یک بحث دیگری که سازمان در این فرار به جلو مطرح می کند این است که شما چون دستتان به لحاظ تروریسم خالی بود و در این پرونده ردی از تروریسم پیدا نکردید ، حالا به ما اتهام پول شوئی می زنید ، در حالی که از همان ابتدا هم مسئولان فرانسوی اتهامات مالی را مطرح کرده بودند.
بحث مالی سازمان خیلی پیچیده شده است در ضمن این که متهم اصلی در آن پرونده مریم است و دادگاه مریم شاید هم وزن بحرانی باشد که سازمان در عراق با آن مواجه شده است.
اول می خواهم راجع به این ادعا که اصلاً سازمان پولی هم از ایران جمع آوری می کند یا هوادارانش پول به او می دهند یا نه ، صحبت کنیم ، بعد راجع به شبکه های مالی بالاخره اگر اطلاعی دارید تا آن حدی که می شود صحبت کنید ، و این که به نظر شما آینده سازمان در فرانسه و دادگاه مریم به چه صورت خواهد بود.
_ همیشه یکی از نقاط تاریک و مبهم در روابط سازمان برای حتی کادرها و خیلی از مسئولین سازمان همین بحث مالی بوده ، یعنی هیچ وقت روشن نشده ، چون سازمان هزینه کمی نداشت.
در همین خارج هزینه هایی که سازمان می کرد برای تبلیغات ، برای جلسات ، برای برنامه های دیگر ، برای انتشارات و این همه کادری که کار می کردند هزینه کمی نبود ، ولی هیچ وقت حساب و کتابی برای هیچ کس تا آنجایی که من اطلاع دارم در سازمان مشخص نشد که چقدر پول و از چه کانال هایی به دست می آید و چقدر هزینه می شود.
حتی وقتی سؤال می کردیم همین پاسخ داده می شد که کانال هایی در ایران هستند که کمک می کنند ، کمک های مردمی ، همیشه هم رد می شد که از دولتی یا جایی پولی گرفته بشود ، حتی اگر از عراق هم پولی گرفته می شد ، تکذیب می شد کاملاً ، که بعد در این فیلم ها نشان داده می شد که کارکنان استخبارات این پول را می دادند.
به همین دلیل من نمی توانم جواب مشخصی بدهم ، که به چه صورت است ، ولی بارها دیده ام سازمان خیلی راحت یک موضوع را کتمان می کند وراحت روی یک چیزی را می پوشاند ، قلب واقعیت می کند.
نمونه اش دستگیری خود ما ، بحث شکنجه و این که برای دیدار خانواده رفته ایم ، یا اخیراً آرشیو نشریه مجاهد را داشتم در زندان نگاه می کردم ، به کرات این که اساساً کسی از عراق به داخل ایران اعزام شده باشد برای عملیات را تکذیب کرده بود.
و حتی افرادی که همه می شناسندشان در قرارگاه و در ارتش آزادیبخش بودند و بعد آمدند ایران و درگیر و کشته شدند ، سازمان اینها را به عنوان شهید عکس شان را چاپ کرده و اساساً این که اینها در عراق بودند را تکذیب کرده و همیشه می گوید اینها ترهات وزارت اطلاعات آخوندی است.
هیچ عملیاتی در ایران انجام نشده الا این که فردش از عراق آمده و این کار را انجام داده است ، اما مستمراً تکذیب می کردند ،یک ستاد موهومی ساخته به نام ستاد داخله یا فرماندهی مقاومت مجاهدین در داخل کشور و به این نام اطلاعیه می دهند.
حتی ما هم در خارج باور می کردیم که اینها تشکیلاتی هستند در داخل ایران و در داخل ایران مستقل از عراق دارند عملیات و کار می کنند.
یعنی سازمان هیچ تعهدی ندارد که حتماً عیناً واقعیت را بیان کند ، خیلی راحت قلب واقعیت می کند ، این سوابقش هست ، طبیعی است که در مورد مالی هم چنین حرفی زده باشد ، ستاد موهوم داخله که عملیات کرده و بعد معلوم می شود که از کجا می آید ، چنین وضعیت مالی هم باید داشته باشد ، من مکانیزم هایش را نمی دانم چون به هر حال سازمان هیچ وقت روشن نمی کرد.
مثلاً در مورد خیلی از همین عملیات های نظامی ،حالا من از بچه هایی که در داخل زندان هستند شنیدم که چه شرایطی بوده و به چه نحوی آمده اند، چون هیچ وقت اینها برای افراد سازمان بیان نمی شد.
اما به طور کلی سازمان در اروپا بحث های حقوقی زیاد داشته ، خیلی ها هم اتفاقاً محورش مسائل مالی بوده است ، یعنی هیچ وقت سازمان در بحث تروریسم مشکل حقوقی در اروپا نداشته است.
علیرغم این که در لیست های تروریستی بوده ولی هیچ وقت به طور جدی مشکل حقوقی در رابطه با تروریسم نداشته است ، همیشه انبوه مشکلات حقوقی سازمان در اروپا بحث مالی بوده است و تقلب های مالی از پول سوسیال گرفته یا چیزهای مختلف ، پول کودکان و…
که به هر حال روی این مسئله هم حساس هستند ایروپایی ها و قانون سختگیرانه ای دارند ، اما سازمان تلاش متعمدانه ای دارد که اینها را سیاسی کند ،تا جان سالم به در ببرد.
مثلاً مدعی می شود که اگر در آلمان ما را گرفتند ، به دلیل معامله ای بود که آلمان با ایران کرد ، در فرانسه اگر این جوری کردند به خاطر این است که الان ژاک شیراک پسر خاله وزارت اطلاعات است ، یعنی تلاش می کند که با جار و جنجال سیاسی مسائل حقوقی را حل کند.
وکیل هایی که به ما می گفتند که این مسئله حقوقی است و اصلاً جنبه سیاسی ندارد ، ما این وکیل ها را قبول نداشتیم ، می رفتیم دنبال وکیل هایی می گشتیم که اتفاقاً بیایند و مسئله را سیاسی کنند ، جار و جنجال سیاسی حول و حوش آن راه بیاندازند.
با سر و صدا و تحت فشار قرار دادن ، می خواستیم یک پرونده حقوقی با اسناد مشخصی و قاضی و دستگاه قضایی را مرعوب کنیم.
دستگاه قضایی تمام کشورهای اروپایی کاملاً مستقل از حکومت و سیاست است ، نخست وزیرش را هم می کشد پای میز محاکمه ، یعنی این که بپذیریم دستگاه قضایی فرانسه از وزارت خارجه اش خط می گیرد این کاملاً بی ربط است ، چنین چیزی نیست ، یا در انگلیس یا هر جای دیگر ، چون خود وزارت خارجه اش هم نمی پذیرد ، اگر مدرک دست شان باشد.
بنابراین این جار و جنجال راه می اندازد که آنها عقب بنشینند ، چون دستش به لحاظ حقوقی خالی است ، چون اگر دستش به لحاظ حقوقی پر باشد احتیاجی به جنجال سیاسی نیست.
شما اگر دستت به لحاظ حقوقی پر باشد یک وکیل خوب هم می گیری ، سازمان هم که همیشه بهترین وکیل ها را در اختیار داشت ، گرانترین وکیل ها را در اختیار داشت پس یک وکیل خوب می گیری و هر مسئله ای را حل می کند ، اگر حرف حقوقی داشته باشی.
کجاست که جنجال سیاسی می کنی ، آی دست وزارت اطلاعات است ، آی معامله کردند، جایی که دست به لحاظ حقوقی خالی است ، مدرک حقوقی معتبری در دست نیست ، پرونده به آن طرف سنگین است ، پس دیگر ناچار می شود با جار و جنجال سیاسی مسئله را حل و فصل کند.
* از سوی جداشدگان از سازمان مجاهدین اعلام شده است که دادگاه فرانسه شکایت چهار نفر از سازمان مجاهدین را به عنوان شاکیان خصوصی قبول کرده است ، وبیانیه ای هم صادر شد که آقای خدابنده و بسام هم به عنوان شاهد اعلام آمادگی کردند که در دادگاه مریم شرکت می کنند ، به هر میزان که می توانید در مورد مدارکی که به دادگاه ارائه خواهید داد توضیح بفرمائید.
_ ببینید رابطه سازمان با عراق چیز زیاد پنهانی نبود ، درست است که اخیراً فیلم هایی خیلی واضح تر و روشن تر این رابطه را نشان می دهد ، ولی قبل از آن هم می شد حدس زد که چه رابطه ای بین سازمان و عراق وجود دارد.
سازمان همیشه سعی می کرد وانمود کند که مثل یک دولت مستقل با عراق رابطه دارد ، ولی در عالم واقعیت زیاد منطقی به نظر نمی رسید که یک گروهی برود در درون یک کشور دیگر ارتش درست کند و مقیم بشود و آن کشور این را کاملاً به عنوان یک دولت مستقل بشناسد.
مگر این که مثلاً فرض کنید آمریکایی های زمان شاه باشند که مسلط باشند بر کشور مثلاً بگوییم که این یکی وابسته به آن یکی است ، و گرنه در صلح و صفا و در یک موضع برابر غیر قابل قبول می شود.
آن چیزی هم که الان در داخل ایران من برخورد داشتم و احساس می کنم که بیشترین حساسیت روی آن است و مردم روی آن حساس هستند همین حضور سازمان در عراق و رابطه اش با صدام است.
یعنی این نقطه ای است که حتی خیلی از چیزهای سازمان را ، حتی ازدواج و طلاق را و این جور چیزها را اگر بپذیرند در ایران و مشکلی نداشته باشند ، مثلاً بگویند ازدواج و طلاق و انقلاب ایدئولوژیک یک مسئله خصوصی بوده یا هر چی ، سر مسئله رفتن و نشستن با صدام و وارد جنگ ایران و عراق شدن به نفع عراق ، این موضوعی است که حساسیت خیلی بالایی در ایران دارد.
در واقع جایی بود که سازمان انگار آخرین بندهایش هم را با داخل ایران قطع کرد و من احساسم این بود که انگار سازمان دیگر رسیده به یک نقطه ای که هیچ حسابی برای مردم ایران در استراتژی اش باز نکرده است.
یعنی استراتژی را کاملاً چیده بر اساس کسب قدرت با کمک خارجی به همین دلیل الان که صدام نشد رفته سراغ آمریکا ، همین راه حل سوم یعنی آمریکا بیاید یک کاری بکند یعنی اساس را گذاشته بر این و کاری ندارد که مردم ایران چه فکر می کنند یا چه نظری دارند می خواهد به وسیله خارجی قدرت را به دست بگیرد.
اگر در یک دادگاهی بخواهد بحث رابطه سازمان با عراق بشود، اسناد و مدارکش در حتی در خود عراق فراوان است و افرادی هستند که کنه آن را توضیح دهند، یکی بود از همین افراد مخابرات عراق که کتابی نوشت و مفصل همه چیز را نوشته چون خودش در بطن قضیه بود.
از همین نوارها بر می آید که حتی سفارش عملیات می گرفتند از عراق که چه کاری را انجام بدهند ، آنهایی که در بطن موضوع بودند خیلی بهتر می دانند مثل همان نفر مخابرات عراق که رفته و در انگلیس این کتاب را نوشته است.
فکر نمی کنم اصلاً کمبود سند در بحث رابطه سازمان با عراق باشد ، شواهدش زیاد است ، خیلی ها هستند افرادی که آمدند در داخل هم عملیات کردند ، اینها می گویند که توسط عراقی ها آموزش دیدند و اعزام شدند ، توسط عراقی ها به مرز آورده شده اند و از مرز عبور داده شده اند ، نوشته هایشان هست ، صحبت هایشان هست یا همه اینها ، یعنی چیز خیلی روشنی است.
حالا در هر زمینه دیگری که اگر لازم باشد و ابهامی واقعاً وجود داشته باشد که فرض کنید که دادگاه نتواند تصمیم بگیرد ، هر کسی در هر دادگاهی وظیفه دارد برود و باین واقعیات را بگوید و چیزی را که مشاهده کرده به عنوان شاهد بگوید.
نه به دلیل این که الان می خواهیم سازمان را محکوم بکنیم ،بلکه به دلیل این که واقعیت روشن بشود ، به دلیل این که بالاخره دنیا ادامه دارد ، مبارزه هم ادامه دارد و خیلی ها هم بعد از نسل های بعدی ممکن است بخواهند و بیایند کارهایی را شروع بکنند.
خیلی مهم است که اینها تجارب پیشینیان خوب یا بدش را داشته باشند ، بدانند که چه جریاناتی ، چه راه هایی را رفتند ، به کجا رسیدند ، چه اشتباهاتی کردند ، چه نقاط ضعفی داشتند ، کجاها خطا رفتند و از آن درس بگیرند.
به این دلیل لازم است که همه حقایق گفته بشود و همه جا بیان بشود آن هم واقعیت ،پس بهتر است در دادگاه چند تا شاهد بیاورید تا واقعیت را بیان کنند.
من درخواستم این نیست که سازمان را بگیرند و همه افراد را زندان بکنند یا محکوم کنند ، یعنی مثلاً واقعیت همه افرادی که الان فعالیت می کنند اینها اتفاقاً کسانی هستند که علاقه شان به آن آرمان زیاد است.اگر الان از من بپرسند خواست قلبی من این نیست که الان سازمان منهدم بشود ، از بین برود ، همه شان را بگیرند و بیندازند زندان و نابود بشوند.
خواست قلبی من این است که مسیر درستی را برود ، اتفاقاً به عنوان یک اپوزیسیون باشد ، مبارزه اش را هم بکند ، ولی مسیر درستی را انتخاب بکند و منطبق بر خواست مردم ایران و در واقع هماهنگ با حرکتی که در ایران وجود دارد خودش را منطبق بکند ، نه این که در روبروی آن قرار بگیرد.
من بعضی وقت ها که فکر می کنم خیلی از کارهای سازمان اتفاقاً درست عکس روند اصلاحات در ایران است و کند کرده ، یعنی اگر سازمان به اصطلاح این مبارزه اش را نمی داشت این روند اصلاحات خیلی زودتر در ایران شروع می شد و شکل می گرفت و آن افراط و تفریط هایی که بعداً در ایران دیده می شد شاید هیچ وقت به وجود نمی آمد اگر مسیر درستی را از اول پیش گرفته بود.
الان خواست قلبی من واقعاً این است ، من فکر می کنم آنهایی که الان فعالیت می کنند خواست قلبی شان این است ، که سازمان بیاید و یک مسیر معقولی را انتخاب بکند.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا