هراس مرگبار سینه چاکان رجوی از اقدامات خانواده ها

تلاش های اخیر خانواده های قربانیان گرفتار در چنگال فرقه رجوی سبب واکنش هیستریک و توام با خشم و عصبانیت شدید ایادی فرقه گشته است.
به گزارش فراق، چنانکه بخش اعظم پروپاگاندای این تشکیلات و عمده برنامه های سیمای مثلا آزادی و سایر امکانات رسانه ای شان در جهت ناچیز جلوه دادن این اقدامات، توهین و تخریب افراد و نهادهای تاثیرگذار یا حامی آن به کارگرفته شده است.

و باز هم بیش از هر چیز تاکتیک نخ نمای دوقطبی سازی حکومت-مجاهدین به چشم می آمد. براساس این خط استدلالی افراد (یعنی مطلق شهروندان ایران) یا آزادی خواه و حق طلب هستند (چنانکه مسعود و مریم بودند و هستند!) یا عمال و سرکوبگران حکومت ایران. این حقیر نیز در سایت این آزادی خواهان به کسب عنوان «جلاد» نائل آمدم و بالاخره متوجه نشدم که گروه های دیگر مثلا سلطنت طلب (یا به تعبیر عامیانه تر شاه اللهی) کجای معادلات اینان قرار دارند؟
از نظر این آقایان ممکن نیست کسی مخالفشان باشد و در عین حال هیچ رابطه شغلی -اعم از رسمی یا غیررسمی- با نهادها یا ساختار جمهوری اسلامی ایران نداشته باشد (بحث مخالفت یا موافقت با نظام نیست).
منطق آقایان این است که اگر علیه ما نوشتی یا نقد کردی حتما مواجب بگیر حکومت ایران هستی و به قولی عامیانه دستت تو کاره. یا شیفته مسعود و مریمی و یا مواجب بگیر ایران. به هیچ عنوان قصد ارزش گذاری فعالیتهای امنیتی اطلاعاتی را ندارم، مساله برای من این تبختر و خودبزرگ پنداری سازمانی است که میانگین سنی اعضای آن به دلیل افکار و منش ضددمکراتیک و فرقه گرایانه و شکست مطلق در جذب نیروهای جوان، دستکمی از خانه سالمندان ندارد. چه چیزی باعث می شود که یک گروه با نهایتا سه هزار نیروی رسمی سازمانی خود را همپای یک دولت و نظام حاکم بپندارد؟
یقینا اهداف و منافع بسیار بزرگی (خصوصا منافع مادی) در پس ترویج این وهمیات و خود بزرگ پنداری توسط سران فرقه نهفته است. به هرحال باید از شیوخ نفتی و حامیان دولتی و غیردولتی طلب دلار کرد. مساله آنجاست که یک قربانی فرقه، یک نیروی کادری میان رده یا پایین رده بخواهد ابن خزعبلات را به خود قبولانده وآن را ترویج کند.

قربانیانی که سال های سال به بهانه مبارزه برای آزادی و شعارهای دهان پرکنی همچون جامعه بی طبقه توحیدی از بدیهیات زندگی و ابتدایی ترین حقوق محروم شدند، از نعمت تشکیل خانواده و پدر یا مادر شدن محروم شدند و با تصمیمات خلق الساعه مسعود ساختند تا مسعود در بیشرفی محض در مقر ۴۹ اشرف برای خود زندگی اشرافی ورای تصور بسازد.
گاه در تامل برای نوشتن، چنان غرق مظالم و بیشرفی این فرد می شوم که حقیقتا ذهنم برای نوشتن علیل می شود. نمیدانی از کجا شروع کنی. گویی این وقایع در یک عالم موازی با قوانین خاص خود رخ داده است. فقط کافیست بخشی از اوامر ملوکانه ای که به آن عنوان پرجذبه «انقلاب ایدئولوژیک» داد را در ذهن تحلیل کرد.
گذشته از اینها، آنچه در فعالیتهای اخیر رسانه های فرقه برای من جالب بود تلاش برای بهره برداری از اعتراضات مردمی و خود لیدرپنداری سران فرقه است. جالبتر آنکه اقدام اخیر خانواده ها را به نوعی اجرای سیاست حاکمیتی برای منکوب ساختن فرقه و جلوگیری از بروز اعتراضات مردمی در آینده -لابد با رهبری مسعود و برای حمایت از مسعود- می داند. بعید می دانم هیچ ذهن سالم و تحلیلگری این اراجیف را بپذیرد مگر آن قربانیان شستشوی مغزی شده ای که در میان تنوع رسانه ای موجود در دنیای تکنولوژیک ناگزیر به دیدن برنامه های سازمان بعنوان تنها آپشن موجود هستند.
سران فرقه خطرات اقدامات اخیر خانواده ها را بخوبی درک کرده اند و برای خنثی سازی آن به هر دستاویزی چنگ می یازند. خواه در ساختار و چارچوب درونی خود یا در سطح بیرونی برای مقابله با خواستهای خانواده ها. مظلوم نمایی ها و حتی احتمال سوقصد و قربانی کردن برخی نیروهای پایین رده نیز ابدا دور از ذهن نیست. در این مورد بیشتر تامل خواهیم کرد.
یادداشت از: دکتر نواب محمدی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا