واکاوی نسل میلیشیا در گذار از حلقه دروغ و فریب رجوی – قسمت پایانی

به همراه فرمانده اش بعد از تحویلدهی پست نگهبانی و در حالیکه عقربه های ساعت سه بامداد را نشان می داد به آسایشگاه رسیدند. او دو و نیم ساعت فرصت داشت تا استراحت کند هنوز چشمانش درست گرم نشده بود که مارش بیدار باش بصدا درآمد و او می بایست خود را در مدت 45 دقیقه دیگر برای صبحانه و شنیدن دستور روزانه آماده می کرد.
این یک روال ثابت طی 20 سال حضورش در تشکیلات بود خیلی وقت ها خودش و دیگر دوستانش دچار یک دوگانگی میشدند که چرا طی این سالیان هیچ تغییر و تحولی در برنامه های روزانه ایجاد نمیشود؟ مگر چه اشکالی دارد که ساعت بیدار باش 6:30 صبح باشد و یا بعداز ظهر یکساعت اضافه بخوابند؟
این روال تا زمانیکه آنها درگیر جنگ با دولت ایران بودند با توجیهاتی که رجوی می تراشید که ما درشرایط جنگ هستیم و در شرایط جنگی می بایست شرایط فوق العاده ایجاد کرد تا حدودی قابل تحمل بود ولی بعداز اعلام آتش بس در سال 67 در جنگ ایران وعراق و خاموش شدن آتش درگیری چرا نباید این شرایط تغییر کند؟! چون دیگر خبری از مانور، آموزش نظامی و عملیات نبود و صدام هم اجازه حضور نیروهای مجاهدین در مرز را نمی داد وعملا شرایط جنگی به پایان رسیده بود.

زنان در فرقه رجوی

ولی مرور زمان و فشردگی هرچه بیشتر برنامه های روزانه این واقعیت را در اذهان اعضا عیان ساخت که فشردگی برنامه ها بدلیل ضرورت انطباق با شرایط جنگ ومبارزه نبوده بلکه دقیقا یک تئوری وطراحی حساب شده برای ایجاد خستگی جسمی و القاء یک شرایط روحی روانی و ناتوان کردن اعضا برای فکر کردن وقدرت تصمیم گیری وانتخاب بوده است.
رجوی برای ادامه روند درگیر کردن ذهن و جسم اعضا پروژه های انقلاب و مانورهای مجازی را جانشین جنگ و عملیات جنگی نمود و این بار خستگی مفرط و فشارهای طاقت فرسای روحی و روانی، شرایط به مراتب سخت تری ایجاد کرد. عضوی که ساعت ها زیر تیغ آفتاب کشنده عراق و تحت فشارهای جسمی تامین و نگهداری نفربرهای زرهی و تانک های از دور خارج شده و مستهلک عراقی نای راه رفتن نداشت می بایست ساعاتی بعد درنشست ها حاضر میشد که فشارهای روحی و روانی آن بمراتب سخت تر و خرد کننده تر بود و این بار روح و روان او هدف قرار می گرفت.

بعداز شکست وعقب نشینی ارتش عراق در کویت، رجوی ضمن توافق با وزارت دفاع عراق تمامی تانک ها و نفر برهای زرهی که در جریان حمله نیروهای آمریکایی در خاک کویت درب و داغان شده بودند را به قرار گاه اشرف آورد تا بدینوسیله ساعات بیکاری اعضا را پر کند و آنها خلاء بیکاری نداشته باشند تا بقول مریم قجر ذهنشان بسراغ زندگی برود!

مسعود رجوی داشت شرایط عینی این تئوری مریم را فراهم میکرد که بیکاری و آرامش بلای جان عنصر مجاهد خلق است. اینقدر باید برایش کار تولید کرد و جسم او را خسته و ناتوان کرد تا نتواند به هیچ چیز جز مناسبات فکر کند. باید وقتی شب به آسایشگاه میرود مثل یک مرده تا صبح از جایش تکان نخورد.

مریم تاکید کرد با ارزش ترین مرگ برای یک مجاهد مردن در حین کار است. انقلابش با این هدف موضوعیت پیدا کرد که تمامی ارزش های زندگی و عشق به خانواده را در وجود اعضا نابود سازد. پس برای اینکه اجازه فکر کردن را از آنها بگیرد و اعضا بدنبال چرایی ها نباشند جسم آنها را باید خسته و فرسوده کرد.

درمناسبات شکل گرفته ناشی از انقلاب، زندگی زنان و مردان از هم تفکیک شده بود. جداسازی سالن های غذاخوری، محل های کار ، اماکن عمومی و حتی پمب بنزین ها. مضحک ترین شکل جداسازی زنان ومردان در ارتجاعی ترین شکل آن وقتی خود را نشان می داد که یک عضو مرد نمی توانست به تنهایی به اتاق کار یک زن فرمانده برود و یا یک عضو مرد و یا زن می بایست کتاب ویا قلم را روی میزی قرار می داد تا طرف مقابل بردارد.

ترس و وحشت از تماس احتمالی نوک انگشتان اعضای زن ومرد مهم ترین مسئله مبارزاتی مسعود و مریم شده بود. با خود می گفت سازمانی که روزی شعار زن در مسیر رهایی می داد و از برابری زنان با مردان سخن می گفت اکنون در ارتجاعی ترین شکل آن عمل می کند!

رجوی به مرور زمان این شعار راهم همانند شعار استقلال و آزادی ذبح کرده بود. اینجا بود که نسل میلیشیای سال 58 که با هزاران امید و آرزو و در سراب شعارهای استقلال و آزادی ایران و برابری زنان و مردان و برقراری جامعه بی طبقه توحیدی و رفع ستم اقتصادی و جنسیتی و رفاه و آرامش وحق انتخاب مردم به رجوی گرویده بود دیگر مجال و طاقت تنفس در وادی تناقضات شکل ومحتوا وحرف وعمل رجوی را نداشت.

او که احساس می کرد تمامی عمر و جوانی خود را در قمار بزرگ بر سر میز رجوی باخته است عزم جزم کرد که به زندگی دراین جهنم پایان دهد او دیگر نه بخود که عمری از اوگذشته بود بلکه به نسل جوانی فکر می کرد که ممکن است بار دیگر در دام رجوی وشعارهای فریبنده و پرجذبه اش گرفتار آیند. او لحظه ای درنگ نکرد حلقه های زنجیر فریب و دروغ رجوی را از هم گسست و به دنیای آزاد گام گذاشت تا آزادی را بار دیگر تجربه کند و گرمای آغوش و عشق به خانواده را با تمام وجود احساس نماید .
اکرامی

واکاوی نسل میلیشیا درگذار از حلقه دروغ و فریب رجوی – قسمت سوم

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا