ریزش مستمر، محصول دوران پسا عراق در فرقه ی قرون وسطائی رجوی

بعد از سقوط صدام حسین دیکتاتور عراق و ارباب مسعود رجوی، اصرار رجوی برای ماندن در عراق و اشرف فقط برای حفظ نیروهای باقی مانده بعد ازجنگ عراق بود. مسعود رجوی شب و روز در تلاشی مستمر و مجنونانه بود که باید سازمان در عراق جدید برای خود جائی باز کند و وارد معادلات سیاسی شده و خود را در عراق تثبیت کند!

بعد ها که دید جایگاهی منطقی در معادلات سیاسی عراق ندارد و هیچ کس هم او را قبول ندارد ، برای گرفتن پناهندگی در عراق تلاش کرد! مریم رجوی در پیامی اعلام کرد که همه باید فرمی را پر کرده و از دولت جدید عراق درخواست پناهندگی کنند!

این یکی از اشتباهات فاحش مسعود رجوی در عراق بود که البته به او نیز تحمیل شد! این قضیه ی پناهندگی، هم دست آویزی شد برای برخی که به پیام مریم استناد کردند که او گفته بود ، هرکس هم برای این پناهندگی داوطلب نشد ، راه خروج و جدائی از سازمان باز است !!!

در یک روز بالغ بر 600 نفر جدا شدند. صحنه ی جابجائی نیروهای داوطلب برای جدائی توسط چندین اتوبوس ، دیدنی و تماشائی بود. سازمان مکررا اعلام می کرد که راه خارج بسته است و کسی را نمی تواند به خارج بفرستد! به زعم خود همه را در بن بستی قرار می داد که باید فرم درخواست پناهندگی از دولت جدید عراق را امضاء کنند!

اردوگاه مجاهدین در آلبانی

از آنروز به بعد دیگر ریزش نیروها به یک خونریزی مستمر و ادامه دار مبدل شده است. روز و هفته ای نیست که تعدادی از سازمان فرار کرده و جدا نشوند!

کابوس تلاشی سازمان و نابودی دم و دستگاه سرکوب رجوی ، به یک بختک و شبح همیشگی برای مریم تبدیل شده است. عراق ظرف بسیار مناسبی بود که مسعود رجوی با دست باز می توانست به سرکوب عریان و وحشیانه ی نیروها و اعضای منتقد بپردازد. دستگاه مجاهد سازی اجباری رجوی در عراق کارکرد مناسبی داشت و نیروها را می توانست به راحتی تحت شرایط مانیپولاسیون ذهنی قرار داده و خروجی این دستگاه تربیت کادرهای چشم و گوش بسته و منضبط و تشکیلاتی بود که خود را نیروی داوطلب هم می نامیدند!

به دستور رجوی ، خانواده ها را با سنگ و کلوخ می زدند و آنان را دشمن می نامیدند! عراق برای مسعود رجوی آن مدینه ی فاضله ای بود که فقط در خواب می شد، نمونه ی دیگری از آن را متصور بود.

مسعود رجوی هم محصول همان شرایط و همان ظرف عراق بود! خارج را از این ظرف حیاتی برای مسعود متصور نبود و مثل ماهی ای بود که از آب خارجش کردند، خروج از عراق به معنای مرگ سیاسی مسعود رجوی بود و این را زمان بخوبی عیان کرد. بعد از عراق دیگر هیچ کس رجوی را ندید!
امروز در آلبانی دیگر آن شرایط مهیا نخواهد شد. از همان ابتدای ورود به آلبانی زمزمه های مخالفت با این گروه خشن و تروریستی در مطبوعات و رسانه ها استارت زده شد.

بعنوان مثال :
” اولسی یازچی، کارشناس تاریخ و روزنامه‌نگار آلبانیایی، تأکید دارد که مجاهدین خلق با دعوت مردم آلبانی به این کشور نیامده اند، بلکه در سال ۲۰۱۶ توسط دولت اوباما به آلبانی تحمیل شدند.
وقتی دولت اوباما در سال ۲۰۱۶ از رژیم ادی راما خواست تا ۳۰۰۰ جنگجوی خارجی را در آلبانی میزبانی کند، مجاهدین خلق به آلبانی تحمیل شد.

آلبانیایی ها می دانند که سازمان مجاهدین خلق یک سازمان تروریستی است که تا سال ۲۰۱۲ در لیست گروه های تروریستی ایالات متحده و اتحادیه اروپا قرار داشت. آلبانیایی ها به دلیل میزبانی دولت شان از مجاهدین خلق بسیار نگران هستند. بسیاری از آنها در گذشته اعتراض کرده و خواستار اخراج آنها شده اند، اما دولت آلبانی با ارعاب شهروندان تلاش کرده تا جلوی اعتراضات را گرفته و اجازه طرح پرسش ندهد.

از طرف دیگر، مجاهدین خلق و طرفداران آن سعی می کنند گروه تروریستی خود را «یک گروه دموکراتیک» مخالف نظام در ایران به تصویر بکشند. مجاهدین خلق هزینه های زیادی را صرف نشر اطلاعات غلط در میان آلبانیایی ها و تصویر سازی شیطانی از ایران در آلبانی می کنند. در ماه های گذشته، مجاهدین خلق رادیکالیزه کردن برخی از آلبانیایی ها را برای پیوستن به فعالیت های تروریستی علیه ایران شروع کرده است، با همان روشی که داعش و جبهه النصره قبلاً این کار را می کردند.

و نوشتند :
” حامیان اصلی مجاهدین خلق در آلبانی آمریکایی ها، اماراتی ها، سعودی ها و اسرائیلی ها هستند. هنگامی که جنگجویان مجاهدین خلق در سال ۲۰۱۶ به آلبانی منتقل شدند، آمریکایی ها، کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد و دولت ما مردم آلبانی را فریب دادند و به آنها گفتند که مجاهدین خلق به دلایل بشردوستانه به آلبانی می آیند، مانند بسیاری از سوری ها، فلسطینی ها، افغانی ها و غیره. با این حال، پس از انتقال مجاهدین خلق و بی اثر سازی اعتراضات آلبانیایی ها به حضور اینها، دیدیم بسیاری از سناتورها و سیاستمداران آمریکایی مانند جان مک کین، جان بولتون و رودی جولیانی به تیرانا آمدند و از دولت آلبانی خواستند که به مجاهدین خلق اختیارات ضد قانون اساسی و غیرقانونی برای مبارزه با دولت ایران را بدهد.”

برخی اصحاب رسانه نیز مجاهدین خلق را در آلبانی چنین به تصویر کشیدند:
” مجاهدین خلق یک ببر کاغذی است. اکثر سربازان مجاهدین خلق که در داخل اردوگاه مانزا زندگی می‌کنند از مریم رجوی متنفر هستند و دوست دارند از این مکان فرار کنند. با این حال، سازمان مجاهدین خلق با پشتیبانی دولت آلبانی به آنها اجازه مخالفت و یا ترک اعمال تروریستی را نمی‌دهد.

اگر یک سرباز مجاهدین خلق بتواند از اردوگاه شبه نظامی مانزا که مانند زندان توسط پلیس امنیتی آلبانیایی و نگهبانان سازمان مجاهدین خلق محافظت می‌شود، فرار کند، زندگی بسیار سختی در انتظارش خواهد بود.

پلیس ضد ترور آلبانی از آنها باج خواهی خواهد کرد و فشار می‌آورد که به کمپ مریم رجوی برگردند. دولت به آنها اجازه کار نمی‌دهد. همزمان، مجاهدین خلق آنها را به جاسوسی برای ایران متهم کرده و از دولت می‌خواهد تا این افراد را به زندان بیندازد.

سربازان مجاهدین خلق هیچ برگه سفر یا پولی برای ورود قاچاقی به دیگر کشورهای اروپایی ندارند. در نتیجه، اگر تصمیم بگیرند جنگ را کنار بگذارند و در صلح زندگی کنند، آنها با گرسنگی و مرگ تدریجی روبرو خواهند شد.

کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد، که وظیفه محافظت از این پناهندگان را دارد، از اقدامات آمریکایی‌ها نگران است. مجاهدین خلق در آلبانی دارای اختیارات برون مرزی هستند. اگر فرماندهان مجاهدین خلق معترضین را شکنجه، زندانی یا حتی بکشند، پلیس آلبانی هیچ قدرتی ندارد و از ورود به اردوگاه و اجرای قانون ابا دارد.”

اما با همه ی تمهیدات شیطانی مریم رجوی، تا به امروز بالغ بر 500-400 عضو سابق، این گروه را در آلبانی با انواع شیوه های فرار ، ترک کردند. عده ای موفق به ترک آلبانی و عزیمت به کشورهای دیگر شدند و اکنون مشغول زندگی آزاد هستند ، عده ای نیز توان خروج را نداشته و یا تمایل به کار در آلبانی دارند.

سرنوشت این سازمان استبدادی، هرگز آن نخواهد بود که رجوی ها می خواهند. اکثر باقی مانده ها دوران بازنشستگی و کهولت سن خود را در قرارگاههای نظامی و بسته ی این گروه می گذرانند به این امید که روزی با پشتیبانی مالی مریم رجوی آزاد خواهند شد و سراغ یک زندگی آرام در اواخر عمر خود خواهند رفت. اما آنچه مسلم است ، این واقعیت می باشد که تک تک اسرای باقی مانده در اسارتگاههای رجوی به این یقین رسیدند که ” سرنگونی ” دیگر خواسته ی آنان نیست و هرگز محقق نخواهد شد . . .
فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا