نامه ابراهیم خدابنده به یک هوادار مجاهدین

خدمت خانم سودابه سوده

از: ابراهیم خدابنده

تاریخ: 30 ژانویه 2007

با سلام،

چندی پیش نامه کوتاهی همراه با مقاله آقای نوید اخگر به آدرس من ایمیل کرده بودید که جوابی در خصوص آن برایتان ارسال کردم. در این رابطه مطلبی برای آقای نوید اخگر نوشته و همراه با جواب من برای ایشان فرستاده بودید که آقای اخگر هم پاسخی در این خصوص داده بودند که زحمت کشیده و همه را برای من ارسال نمودید. ابتدا چند نکته در خصوص مطلب شما می آورم:

لازم به یادآوری است که من به ایران باز نگشتم بلکه به ایران و به زندان اوین آورده شدم و همچنان نیز در زندان منتظر صدور حکم هستم. اما از این بابت بسیار خوشحالم چون اگر به عهده خودم بود همچنان با اعتماد صد درصدی که به سازمان مجاهدین خلق در چهارچوب پیروی از یک فرقه داشتم بر باورهای غلط خود باقی می ماندم. از آنجا که من در ایران با حقایقی آشنا شدم که هرگز بدون آمدن به ایران امکان شناخت آنها را نداشتم از سفر هر کس که بخواهد از نزدیک شاهد شرایط ایران باشد سوا از هرگونه طرز فکری که داشته باشد استقبال کرده و آنرا تشویق می نمایم. از اینکه این موضوع احساسات شما را جریحه دار مینماید بی اندازه متأسفم اما بهرحال مجبورم به باور و حاصل تجربه خود عمل نمایم.

از اینکه ارسال مقاله آقای نوید اخگر برای من کمی آرامتان کرده است خوشحالم. از بابت آنچه هم که نوشته بودید جدا متأسفم و هرگز شهادت شما را بر آنچه که ناظر بوده اید رد نمیکنم. ولی بحث من چیز دیگری است که سعی میکنم در ادامه این مطلب بیشتر توضیح دهم.

من در یک صحبتی که عینا منتشر شده بود گفته بودم که من 20 سال بر سر گوری گریه میکردم که جنازه ای در آن نبود که ربطی به خود گور ندارد و این یک ضرب المثل ایرانی است. این صحبت من ناظر بر سازمان مجاهدین خلق و فرقه بودن آن بود. یعنی آنطور که شوهر محترم شما نقل قول کرده اند نبود. بهرحال شما و آقای اخگر عمده اظهارات خود را بر این نقل قول غیر دقیق بنا نهاده اید که لازم است در نقل قول ها دقت بیشتری بشود.

همچنین شما در نامه خود به آقای اخگر مطالبی را با استناد به نامه من آورده اید که به هیچ وجه در نوشته من چنین مطالبی قید نشده بود. بهتر است بهرحال در چنین مواردی رسم امانت داری را رعایت کرده و اگر از من نقل قول میکنید عین جملات خود من را بکار ببرید و برداشت های شخصی خودتان را به جای نوشته های من منعکس ننمائید.

خانم فریبا هشترودی فی الواقع راحت و بی دردسر بدون اینکه به چیزی متعهد شده باشد به ایران سفر کرده و بازگشت. ممکن است تحت فضای ساخته شده در خارج کشور باور این موضوع برایتان مشکل باشد یا هنوز مثل سازمان مجاهدین خلق و آقای نوید اخگر ایران را در 25 سال قبل متوقف می بینید. اما بهرحال برای اینکه به شما و دیگران ثابت کنم که شرایط در ایران امروز تغییرات زیادی کرده است (اشتباه نشود تا شرایط قابل قبول فاصله فوق العاده زیاد است) راهی جز دعوتتان به ایران ندارم.

و اما در خصوص نوشته آقای نوید اخگر نیز چند نکته لازم به ذکر است:

ایشان به احترامشان به مقاومت و مبارزه مردم کشورشان اشاره کرده اند که به عقیده من حقا این مبارزه ایست پویا و مستمر که طی سالیان متمادی در ایران برای استقرار دموکراسی و عدالت اجتماعی ادامه یافته و دستاوردهای بزرگی هم داشته است و البته این مبارزه به هیچ سازمان و جریان و شخصیتی هم مربوط نمیشود. لازم به ذکر است که این مبارزه در داخل ایران انجام شده و افراد زیادی در داخل ایران بهای آنرا پرداخت کرده اند. این مبارزه نه از عراق هدایت شده و نه در اروپا و آمریکا برنامه ریزی شده است و صرفا حاصل کار روشنفکران ایرانی در داخل ایران بوده است. در این رابطه باید خاطر نشان کنم که حرکات افراطی و تروریستی سازمان مجاهدین خلق و همکاری تنگاتنگ آن با دیکتاتوری متجاوز به خاک میهن مانع جدی بر سر این مبارزه بوده و همچنین روشنفکران خارج از کشور هم طی این سالیان نتوانسته اند هیچگونه ارتباطی با آن برقرار نمایند. ثمرات این مبارزه را امروز میتوان به صورتی دید که خانم فریبا هشترودی با حفظ و تأکید بر آرمانهای خود میتواند به داخل ایران آمده و آزادانه برگردد. حال اگر این حرکت تحلیل های دور از واقع برخی که در خارجه جا خوش کرده و همچنان بر طبل خشونت میکوبند را بر هم میریزد این دیگر گناه خانم هشترودی و من و سایرین نیست.

آقای اخگر در خصوص من گفته اند که: "ایشان از نمره قبولی یک فرد سیاسی متوسط هم در نزد من برخوردار نمی شد." آقای نوید اخگر البته خیلی به من ارفاق نموده اند چون در چهارچوب یک فرقه به همین میزان سیاسی بودن هم شاهکار است. در فرقه ها کسانی مقرب ترند که بیشتر حرف گوش میدهند و کمتر میدانند. شاید مایل به دانستن باشید که سیاسی بودن در دستگاه سازمان مجاهدین خلق یک برچسب و اتهام است. من تنها از زمانی که به ایران آمده ام فرصت مطالعه و فکر و ابراز نظر بصورت مستقل را پیدا کرده ام.

آقای اخگر در مورد من همچنین اشاره کرده اند که: "ایشان را در تمامی مراحل فردی ضعیف با مواضعی کلیشه ای که برای خودش هم جا نیفتاده بود ارزیابی میکردم". آقای نوید اخگر در این جا بهترین تعریف را از عضو یک فرقه ارائه نموده اند و به غیر از این هم نمیتوانست باشد. البته بعد از جدا شدن اجباری از فرقه تصمیم گرفته ام که مستقلا فکر و بررسی و مطالعه کرده و به اعتقادات خود عمل نمایم و دنباله روی کسی نباشم و همچنین مرعوب شانتاژ و ناسزا گویی و ترور شخصیت که شگرد شناخته شده فرقه ای است هم نشوم.

و اما در ورای لفاظی ها و پلمیک زدن های معمول گروههای چپ فرقه ای نیم قرن پیش که ابتدا خود از قول مخاطب حرف زده و بعد بنای فحاشی و ناسزا گویی را برای از میدان بدر کردن حریف میگذارند لازم میبینم مطالبی را در زیر برای شما و آقای اخگر و سایرین روشن نمایم:

سازمان مجاهدین خلق بر اساس منافع فرقه ای خود عمد دارد تا شرایط داخل کشور را مثل ربع قرن گذشته تعریف کرده و منکر هرگونه تغییری شود. اصل اول دیالکتیک به ما می آموزد تا پدیده ها را در تغییر و حرکت دیده و مورد ارزیابی قرار دهیم. شعر و شعار و ابراز احساسات خوب است ولی کافی نیست. باید به عمق مسئله رفت و تعیین تکلیف کرد. سازمان تلاش دارد بگوید که تغییر در حاکمیت ایران غیر ممکن است چون اگر سر سوزنی تغییر را به رسمیت بشناسد بنیانش که بر روی سیستم عملکرد یک فرقه استوار شده است فرو خواهد ریخت و آن قطب باطل مطلق که مبنای وابسته کردن افراد به رهبری است را از دست خواهد داد. به همین دلیل هم سفر به ایران را مرز سرخ قرار داده است چون وقتی فرد از محیط مصنوعی ساخته شده در خارج از کشور به داخل سفر میکند خیلی از مسائل برایش روشن میشود که سازمان هرگز نمیخواهد این موضوعات روشن شوند.

در ارتباط با موضوع فوق لازم است اشاره کنم که سازمان مجاهدین خلق برای تیم هایی که از عراق برای انجام عملیات تروریستی به داخل ایران میفرستاد زنده دستگیر شدن را مرز سرخ قرار داده بود. علت این بود که فرد وقتی دستگیر میشد به مرور زمان بالاخره با خارج شدن از فضای مصنوعی فرقه و عملیات جاری به تدریج به نادرست بودن خیلی از مسائلی که سازمان مطرح میکرد پی برده و مواضعش تغییر میکند. درست به همین علت اگر استقرار تیم عملیاتی در داخل کشور زیاد طول میکشید بدون انجام عملیات دستور بازگشت به تیم داده میشد.

بالاخره جدا از من و سایرین و هر حرفی که میزنیم خود شما و افرادی مثل شما چه نوع مبارزه ای را و با چه استراتژی و مکانیزمی پیشنهاد میکنید؟ آیا تابحال در خارج ماندن و شعار دادن دردی را دوا کرده است؟ سازمان مجاهدین خلق تکلیف را یک سره کرده و قید خواست و شعار مردم ایران را زده و همانطور که در گذشته به صدام حسین و جنگ ایران و عراق تکیه کرده بود در حال حاضر هم صرفا چشم امید به یاری جناح جنگ طلب آمریکا دوخته است. شما و دوستانتان چطور؟

از اینکه وقتتان را گرفتم پوزش میطلبم. منتظر نامه های بعدی شما و ادامه این بحث و خصوصا پی بردن به اشتباهاتم به دنبال این مباحثات هستم.

با تشکر فراوان

ابراهیم خدابنده

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا