سخنی با دوست گرامیم آقای مدرسی فر

انجمن نجاتمقدمه

دوست گرامی، حاج عباس مدرسی فر، از پیشکسوتان مبارزه علیه ظلم شاهنشاهی و عضو هیئت های موتلفه اسلامی بودند و در سال 42 به زندان افتاده و سالها را در زندان سپری کردند. ایشان در سال 1357 از زندان آزاد شدند ولی متأسفانه پس از مدتی که در ایران و فرانسه بودند مجدداً به زندان دیگری در قرارگاه اشرف افتادند. از آنجا که به لحاظ فردی ارادت خاصی به ایشان بعنوان یک فرد مبارز و متدین و اصیل دارم لذا روی سخنم با ایشان است و میخواهم با وی از این طریق درد دل کنم.

دوست عزیز همانطور که میدانی آنها نمی گذارند به شما نامه بنویسم اما شاید از این طریق بتوانم با شما صحبتی داشته باشم. من از زمانی که در سال 66 به منطقه آمدم در گردان 300 با شما آشنا شدم. ابتدا شما را نمیشناختم ولی بعد توسط یکی از بچه ها بریف شدم. همیشه در ذهن و روحم به شما احترام می گذاشتم. همانطوری که اکنون نیز این کار را میکنم چون شما یکی از مظاهر مبارزاتی مملکت ما هستید. زمانی که ما از مبارزه و زندان و مقاومت تصویری نداشتیم، شما و دوستان بودید. اما در سازمان بارها به شما توهین شد و دم برنیاوردید. این از روح بلند شما ناشی میشود که در تحمل شکنجه ها چقدر صبور هستید. همانها که سابقه مبارزاتی شما را به زیر سوال می بردند در حالی که خودشان در زندان بریده بودند. به هر حال شما طی سالها از زندانی به زندان دیگر در کوچ بودید. چرا؟ شاید شما نیز همچون من اسیر عواطف انسانی خود بودید که افرادی سودجو از آن سوء استفاده کردند. افرادی که خود به مبارزه اعتقادی نداشتند و تنها مبارزه را در مطرح کردن خود در افکار عمومی و سوژه شدن در نشریات می دانند. بله این سکوت شما نشانه درد آوری از سرنوشت انسانهای پاکی است که پا در مبارزه گذاشتند. به خاطر کس دیگری فداکاری کردند، اما به ناحق خنجر چرکین خیانت رجوی ها بر پشت شان نشست و خون سرخشان مایه عبرت جوانان این میهن گشت اما آیا این خونهای به ناحق ریخته ما که بر اثر تیغ خیانت رجوی هاست بایستی به هدر برود؟ نه.

ما بایستی بگوییم چگونه توده ایها به مصدق خیانت کردند و چگونه سازمان و رهبری اش به ما. ما بایستی اینرا به تمامی آنها که دیگر مبازره برایشان رنگی ندارد باز گو کنیم. این وظیفه من و وظیفه شما پیشکسوتان است. براستی آیا این انصاف است؟ چه کسانی باعث میشوند افرادی مبارز از مسیر خود منحرف گشته و آنها را دنبال خود به راه ها و مسیرهای بی انتها و خطا میکشند و بعد مدعی هستند که رهبری آنها، نعوذبالله، الهام گرفته از حضرت محمد (ص) و امامان شیعه و در جائی دیگر لنین است! پس از شما میخواهم که فکر کنید. برای یک فرد هیچگاه سخن گفتن سخت نیست بلکه این تیغ خیانت برگردن اوست که او را وادار به سکوت میکند. شما بایستی برای نسلهای آینده بگوئید که چگونه به ما خیانت شد. این را به عنوان یک دوست میگویم و از شما خواهش میکنم چشمان خود را بر جنایت نبندید.

اصغر فرزین

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا