
به پرستو، به گل، به سبزه درود.
به بهاری که می رسد از راه چند روز دیگر به ساز و سرود
نوروز یکی از جشن های ایرانیان باستان و نمادی از زنده شدن طبیعت و آغاز زندگی دوباره است.
این جشن که ریشه عمیق در فرهنگ و تاریخ ایران دارد، با آداب و رسوم خاص خود، جلوه ای از همبستگی، شادی و امید را به نمایش می گذارد. نوروز فرصتی برای تجدید با عزیزان، زدودن کینه ها و آغاز سالی نو با انرژی و امید بیشتر محسوب میشود. علاوه برا ین نوروز را می توان نمادی از پیروزی نور بر تاریکی، روشنایی بر ظلمت و زندگی بر مرگ دانست.
نوروز یاد آور این نکته است که پس از هر زمستان سرد و تاریک، بهاری سرسبز و پر از امید فرا می رسد. این دگرگونی نه تنها در جهان بیرون، بلکه در درون انسان نیز رخ می دهد وفرصتی برای نوشدن، تجدید عهد و پیمان با ارزش های نیکو و آغاز فصلی نو در زندگی فراهم می آورد. هفت سین یکی از معروف ترین نمادها ومراسم های نوروز است. اجزای سفره هفت سین به عنوان نماد سلامتی، باروری، بردباری، برکت، پیروزی و خرد ورزی شناخته می شوند.
در حالیکه صدای پای بهار آرام آرام بگوش می رسد و رفته رفته خودمان را آماده جشن نوروز می کنیم در آخرین روزهای سال 1403 افکارم یکبار دیگر بسوی دوستانم در مقر اشرف سه در منطقه مانز آلبانی پر می کشد.
بیست بهار زندگی و عمر و جوانی ام را در کنار آنها در پادگان اشرف و دیگر مقرها و قرارگاه ها در خاک عراق گذراندم. خاطرات تلخ و شیرینی که با آنها داشتم را طی این سالیان نتوانستم فراموش کنم. چرا که دردی مشترک با آنها داشته و دارم. و این درد مشترک من را برآن داشته که علیرغم جدایی فیزیکی نتوانم فراموش شان کنم. لحظه ای از یاد آنها غافل نباشم و با تمام وجودم برای رهایی آنها از زمستان سرد تشکیلات رجوی و تنفس در دنیای آزاد و نسیم باد نوروزی تلاش کنم.
درد مشترک ما از زندگی و یا اسارت مشترک در پادگان اشرف آغاز شد، آنجایی که بهترین روزها و سالهای جوانی را پشت سیاج ها و برج های بلند و بدون هیچ ارتباطی با دنیای خارج وخانوادهایمان گذراندیم. وهرسال در آستانه بهار و تحویل سال نو روح و اندیشه مان بسوی خانوادهایمان پر می کشید. وبار دیگر خاطرات سال تحویل در کنار خانواده برایمان تداعی میشد. برای لحظاتی خود را در آغوش آنها احساس می کردیم، سالها این چنین با حسرت برما گذشت. نه شوری، نه شوقی، واین چنین سالیان عمرمان در برهوت اشرف تلف شد. ما که تنها گناهمان طلب آزادی و حق انتخاب مسیر آینده مسیر زندگی بود. ما که دوست داشتیم برای خودمان آزاد ومستقل زندگی کنیم. این بزرگ ترین حرم ما بزعم رجوی بود.
دست تقدیر وسرنوشت در سال 82 برای من و صدها نفر دیگر که از شرایط اسارت بار و تلخ دوری از خانواده هایمان به تنگ آمده بودیم چنین رقم خورد که ذهنیت کاذب سالیان را شکسته و با اراده خودمان رهایی از این تشکیلات جهنمی و بازگشت به ایران و کنار خانواده و یا مهاجرت به خارج عراق را انتخاب کنیم. این عزم جزم برای جدایی خوشبختانه سال های بعد نیز ادامه پیدا کرد و تعداد بیشتری از اعضا توانستند به دنیای آزاد برگردند. ما همگی به شکرانه این آزادی تصمیم گرفتیم در کنار تلاش برای جبران گذشته و تشکیل زندگی جدید و تشکیل خانواده، تصمیم گرفتیم برای آزادی دیگر دوستانمان از اسارت ذهنی و فیزیکی دیگر دوستانمان تلاش کنیم تا آنها بتوانند با اتکا به درک وشناخت از واقعیت های زندگی که در تضاد مطلق با ضد ارزش های درون تشکیلات مجاهدین خلق است خودرا از باورهای صادقانه که درآن گرفتار شده اند رها سازند و بار دیگر عشق و احساس را در کنار خانواده تجربه کنند.کافی است تا تلنگری به ذهنیت آنها زده شود و در خلوت خود به دنیایی زیبا در کنار خانواده و دیگر عزیزانشان در آستانه نوروز 1404 فکر کنند.
ادامه دارد
علی اکرامی