نقد سازنده در قاموس مجاهدین خلق!

به روایت کودک سرباز پیشین

در هفته‌های گذشته حامیان غربی مجاهدین خلق مورد انتقاد شدید قرار گرفته‌اند. منتقدین شامل انواع طیف های سیاسی و گروه‌های اپوزیسیون ایرانی به ویژه سلطنت طلبان می‌شود. برایند حملات به حامیان مجاهدین خلق نشان می‌دهد که این تشکیلات در میان افکار عمومی ایرانی به دلایلی مشترک مورد نفرت و انزجار است. در این میان اعضای پیشین مجاهدین بیش از همه در استدلال‌ها علیه مجاهدین خلق موفق بوده‌اند.

این افراد تنها با تاریخ و سوابق این تشکیلات از طریق اسناد و رسانه ها آشنا نیستند. بلکه روایتی دست اول و بدون واسطه از این ساختار غیردمکراتیک و تمامیت خواه ارائه می‌دهند که به سادگی امکان آلترناتیو بودن این سازمان را ابطال می‌کند.

ژینا (زینب) حسین نژاد کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق که از کودکی تا جوانی خود را در تشکیلات گذرانده است، اگرچه امروز از مخالفان سرسخت جمهوری اسلامی است اما با انتشار گاه به گاه روایت‌هایی از دوران عضویتش در فرقه رجوی تلاش می‌کند افکار عمومی ایرانی را درباره ماهیت این فرقه مخرب آگاه کند. او از جمله کودک سربازان پیشین مجاهدین خلق است که در دادگاه هامبورگ در پرونده امین گل مریمی حاضر به شهادت علیه مجاهدین خلق شد. او همچنین از جمله کودک سربازانی بود که در جلسات کلاب هاوس سخنان دیگر هم قطارانش را تایید کرد و تاکنون بدون ذکر نامش در پشت صحنه مستند‌‎ها و مصاحبه‌هایی درباره کودک سربازان مجاهدین خلق حضور داشته است.

در مطلبی که ژینا به تازگی در حساب کاربری فیس بوک خود منتشر کرده است، از مفهوم “نقد سازنده” در تشکیلات مجاهدین خلق نوشته است. خواندن این بخش از خاطرات ژینا حسین نژاد روشن می‌کند که در ساختار حکمرانی مجاهدین خلق نقد حتی از نوع سازنده‌اش ممنوع است. نقد منجر به شکنجه و آسیب دیدن منتقد می‌شود و این موضوع مکررا و در موقعیت‌های مختلف اثبات می‌شود.

روایت ژینا از نقد سازنده در تشکیلات مجاهدین خلق برای تجدید نظر هر نیروی سیاسی که تصور می‌کند می‌شود با تشکیلات مجاهدین خلق وارد تعامل شد، می‌تواند گواه معتبری تلقی شود. ژینا حسین نژاد همراه با روایت جدایی خود از فرقه رجوی در باب “نقد سازنده” و “پیمان اخلاقی” چنین می‌نویسد:

برخی تازه یادشان افتاده، در راستای اتحاد اپوزیسیون، گروه‌های کالت ایدئولوژیک و اسلامی مثل مجاهدین را هم این وسط، وصله پینه کنند.

هر زمان ، واژه “نقد سازنده” را نسبت به گروه‌های ارتجاعی اپوزيسيون می شنوم یاد وقایع آلبانی می‌افتم، روزهایی که هنوز به تغییر مجاهدین باور داشتم.

وقتی به آلبانی رسیدیم، فضای خفقان، نسبت به عراق، کمی کمتر شده بود، لذا توانستم گزارشات نقد درونی صریحی را در رابطه با سانسور، سرکوب، شکنجه روانی و گرفتن اعتراف‌های اجباری در جلسات زنان بنویسم و خواهان پاسخگویی مسئولین این سازمان رو به عموم شدم.

یکی از مسئولین به اصطلاح روشن و “پلیس خوب” شون به من گفت؛ “دستگاه ما هنوز ظرفیت پاسخگویی به نقدها را ندارد، ما که دولت نیستیم، سیستم‌مان فرو می‌پاشد و تضعیف می‌شویم.”

من اما هنوز نفهمیدم چرا به وقت سرکوب، شکنجه، فساد و نقض حقوق آدم‌ها، دولت بودند اما به وقت پاسخگویی، دولت نیستند… بگذریم.

پس از ماه‌ها جلسات فشار روانی، که نهایتا موفق به جدایی از این سازمان شدم، روزی به رابطی که به آپارتمان کنترل شده من در تیرانا سر می زد، جهت اطلاع گفتم؛ من میخواهم یک فیس بوک باز کنم و علت جدایی ام از سازمان را بنویسم و نقدهایم را بصورت علنی و البته سازنده درج کنم.

انگار آن مسئول را برق گرفته باشد، گفت؛ “نه نه نکن! بگذار از مسئولین بالاتر بپرسم.”

خلاصه اینکه از آن روز، هر شب و هر صبح، حتی بعضا دیر وقت نزد من می آمدند، حرفهایی میزدن، از تهدید و تطمیع، که من شوکه شده بودم، اما تمام تلاش شان این بود که مبادا من صفحه سیاسی باز کنم.

و هر چه می گفتم؛ مگر “نقد سازنده” چه ایرادی دارد؟ می گفتند؛ “اصلا! حتی یک کمله ننویس! برو زندگی ات را کن”.

“زندگی” ای که از سالهای سال تا آن لحظه قبل از خروج از اشرف؛ تابو بود، ننگ بود، عار بود، خیانت بود و محاکمه داشت، به یک باره خوب شد، مهم شد، ضروری شد، طلا شد!

و نیک می‌دانید که وقتی به موقع‌اش نگذارند که “نقد سازنده” کنی، از نقد تبدیل به چه خواهد شد… و شد.

وقتی موضوع برخی از ما به رسانه‌های اروپا و دادگاه های آلمان کشیده شد، برخی از اکانت‌های مجاهدین آمدند در دایرکتم نوشتند: “روی خون مادر و عموهایت پا نگذار! اگر نقد داری نقد سازنده کن! چرا موضوع را به رسانه‌ها و دادگاه کشاندید؟!”

گفتم؛ عه؟! نه بابا چی شد، “نقد سازنده” خوب شد؟ کمی دیر آمدی، نگار سرمست!

خلاصه، ما که نسل جدید مجاهدین بودیم، فضا و حق کوچکترین “نقد سازنده” به ما داده نشد، تا اینکه موضوع به رسانه‌ها و دادگاه کشیده شد.

حال شماها که از حقایق اصلی و پشت پرده‌های مخفی در اشرف خبر ندارید و آنها را عمیقا نمی‌شناسید، چطور می‌خواهید نقد سازنده کنید؟ و چطور تبلیغ آن را می‌کنید؟ چطور می خواهید با جنایتکار، پیمان اخلاقی ببندید؟

شما هم کمی دیر نیامدید؟ نگاران سرمست!

منبع

یک دیدگاه

  1. سلام، ضمن تشکر از درج مطلب فوق ،مهمترین نکته ای که دراین مقاله از نظر من نگارش شده است این است که :
    ” در این میان اعضای پیشین مجاهدین بیش از همه در استدلال‌ها علیه مجاهدین خلق موفق بوده‌اند.این افراد تنها با تاریخ و سوابق این تشکیلات از طریق اسناد و رسانه ها آشنا نیستند. بلکه روایتی دست اول و بدون واسطه از این ساختار غیردمکراتیک و تمامیت خواه ارائه می‌دهند که به سادگی امکان آلترناتیو بودن این سازمان را ابطال می‌کند.”
    براستی که همیشه روایت های دست اول جداشدگان ، مهم ترین ضربه را به این فرقه و رهبر دیکتاتور آن زده است، همانطوریکه بعد از اولین جلسه ی دادگاه شکایت 44 نفر دراسفند ماه 1399 ،مسعود رجوی از قبر برخاست و فایل صوتی منتشر کرده و همه ی شرکت کنندگان در دادگاه را به شلیک سرب داغ به سینه هایشان تهدید کرد… زهی خیال باطل
    ما گر زسر بریده می ترسیدیم… در محفل عاشقان نمی رقصیدیم…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا