زنان مجاهد خلق| از کورتاژهای پی در پی تا قله آرمانی

اگر چه مسعود رجوی همواره تلاش داشته است که خود را از انشعاب مارکسیستی مجاهدین خلق مبرا کند، اما با مصادیق بسیار ثابت کرده است که خود میراث دار افرادی چون رضایی، آرام و افراخته است.

مسعود رجوی تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در سال 1354 را فتنه اپورتونیست‌های چپ‌نما می‌خواند اما در ادامه راه سازمان، زمانی که دیگر همه اعضای اولیه و اعضای انشعاب کرده اعدام یا حذف تشکیلاتی شده‌اند، رجوی برای تکرار راه طی شده همان اپورتونیست‌ها کمر همت می‌بندد.

محسن زال در کتاب “چریک مجاهدی خلق، (انسان شناسی سازمان مجاهدین خلق ایران، دوره پیش از انقلاب 1357)” رویکرد تشکیلات مجاهدین خلق نسبت به خانواده، همسر و جنس زن را  به طور کلی ابزاری می بیند. نویسنده این کتاب با بررسی دقیق اسناد، خاطرات، اعترافات اعضای مجاهدین خلق چه پیش از انشعاب مارکسیستی و چه پس از آن نشان می‌دهد که در تمام دوران تاریخ تشکیلات، با خانواده “برخورد شئ گونه” شده است.

به نوشته محسن زال، از آغاز تاسیس تشکیلات مجاهدین خلق، زنان به آن راه نداشتند و جذب زنان در واقع راه حلی است که محمد حنیف نژاد برای سازمان برمی‌گزیند: “با راه حل او هرچند عواطف و نیاز های جنسی به نسبتی به رسمیت شناخته می‌شود ولی راه جاری شدن آن همچنان ناهموار می‌ماند و در نهایت این فرایند، عاطفه به نفع نیازهای جنسی عقب می‌نشیند. چرا که زندگی چریکی عاطفه انسانی نسبت به معشوق را چنان در قید و بند قرار می‌دهد که رها شدنش گاه غیرممکن می‌گردد. ”

خانواده نشان بورژوازی!

نویسنده کتاب “چریک مجاهد خلق” با بررسی اعترافات افرادی چون وحید افراخته نشان می‌دهد که سنت به گونه‌ای متناقض به مثابه دامی برای جذب زنان عمل می‌کند ، زنان برای رهایی از سنت به سازمان گرایش نشان می‌دهند و سازمان با آگاهی از این موضوع به جذب آنها همت می‌گمارد. در این میان مسعود رجوی از همان سالهای حضور در زندان ساواک اذعان می‌کند که عشق و ازدواج و تشکیل خانواده از مطالبات زندگی بورژوازی است و یک مجاهد خلق باید از آن پرهیز کند. این رویکرد رجوی را می‌توان در روایت محمد محمدی گرگانی به وضوح مشاهده کرد.

محمدی گرگانی پیش از آن که عضو سازمان بشود با همسرش ازدواج کرده بود و ازدواج آنها بر مبنای عشق بود و وقتی وارد سازمان می‌شود این احساسات عاشقانه را نسبت به همسر خود حفظ می‌کند و تا زندان ساواک با خود حمل می‌کند. در زندان می‌شنود که همسرش نیز دستگیر شده است و نگران رفتار ساواک با او می‌شود. افسردگی محمدی گرگانی و نگرانی طبیعی‌اش برای همسرش موجب می‌شود که مسعود رجوی این احساس او نسبت به همسرش را ریشه دار در بورژوازی ببیند و برای او از احساس تملک بورژایی داد سخن می‌دهد.

در کتاب “خاطرات و تاملات در زندان شاه”، محمدی گرگانی می‌نویسد:  “رجوی گفت چرا انقدر به او {همسرت} وابسته‌ای؟ گفتم خوب همسرم است، تعجبی ندارد. رجوی گفت یعنی از اینکه همسرت را شکنجه می‌کنند ناراحتی؟ گفتم آره. گفت آیا از دروغ گفتن دیگری همین مقدار ناراحت می‌شوی؟ گفتم معلوم است خیر. گفت پس به نظرت ریشه این علاقه خاص در چیست؟…غیر از این است که علاقه تو همانند وابستگی و علاقه‌ای است که به ملک خود داری؟ مثلا به خانه‌ای که خریدی و مال خودت هست و یا اتومبیلی که ملک توست؟ این حرف مارکس است و من قبلا میدانستم.”

کورتاژها و فرزندان حاصل از رابطه تشکیلاتی

بر اساس نگاه ابزاری نسبت به زنان، زنان در سازمان مجاهدین خلق دست به دست می‌شوند تا نیازهای جنسی مردان برطرف شود و در عین حال پوششی برای امورات تشکیلاتی فراهم شود و این استفاده ابزاری ربطی به مسلمان یا مارکسیست بودن اعضا ندارد.

اگر چه بسیاری از زنان تا پیش از دستگیری و جدا شدن از فضای تشکیلات متوجه این فرو رفتن در منجلاب نیستند و آن را آزادی زن و نفی مالکیت خصوصی زن تعبیر می‌کنند، اما پس از دستگیری بسیاری از آن ها همچون منیژه اشرف زاده کرمانی تازه در می‌یابند که زندگی عادی خود یعنی همسر و فرزند خود را  برای فرو رفتن در منجلابی به نام مبارزه و آرمان خواهی رها کرده‌اند. اشرف زاده که پسر و همسر خود را برای پیوستن به مناسبات مجاهدین خلق رها کرده است، در اعترافاتش از تجربه دوبار کورتاژ می‌نویسد که یکی از آنها جنینی حاصل از رابطه با بهرام آرام است.

همین روند ازدواج های غیر رسمی تشکیلاتی برای مسعود رجوی به صورت امری طبیعی ادامه می یابد. او در دیدار مشکوکی که در زندان با اشرف ربیعی دارد، چنان او را شستشوی مغزی می‌دهد که اشرف در میان زندانیان زن تلاش میکند مبلَغ درجه یکی برای مسعود باشد. این دو نفر پس از رهایی از زندان در انقلاب با یکدیگر ازدواج می‌کنند، در حالی که اشرف ربیعی پیش از دستگیری همسر مرد دیگری به نام علی اکبر نبوی بود که به طرز مشکوکی کشته شده بود.

ازدواج تشکیلاتی مسعود و اشرف با فرار رجوی از ایران و کشته شدن اشرف خودبخود ملغی می‌شود در حالیکه مسعود رجوی به سرعت فیروزه بنی صدر را در یک توافق سیاسی دیگر جایگزین اشرف می‌کند. واضح است که محمد (مصطفی) رجوی فرزند حاصل از ازدواج مسعود و اشرف حاصل عشق نیست؛ چندان که اشرف ابریشمچی که حاصل ازدواج مریم قجرعضدانلو و مهدی ابریشمچی است.

قله آرمانی: پیشگیری از کورتاژها

ازدواج مهدی ابریشمچی با مریم قجر عضدانلو نیز با دستور تشکیلاتی مسعود رجوی به سادگی لغو می‌شود و عضدانلو طی یک مناسک ایدئولوژیک به عقد مسعود رجوی درمی‌آید و نام خانوادگی رجوی برای او برگزیده می‌شود. جالب آن که در مطالب و اسنادی که در حاشیه این ازدواج در پاریس وجود دارد، گفته هایی مبنی بر سابقه کورتاژ مریم رجوی در یکی از بیمارستان‌های پاریس موجود است. این عمل سقط جنین مربوط به زمانی است که مریم عضدانلو مسئول دفتر مسعود رجوی در پاریس بوده است!

بدین ترتیب مریم رجوی تبدیل به زنی آرمانی می‌شود که همه زنان تشکیلات مجاهدین خلق باید تلاش کنند در گذشتن از همسر و فرزند و زندگی بورژوازی به جایگاه او برسند. در این راستا رده ای در سلسله مراتب تشکیلات به وجود می‌آید به نام “شورای رهبری” که همه زنان نهایتا باید به آن رده صعود کنند. همین رده از مسعود رجوی گردنبند طلا دریافت می‌کنند، عضو حلقه رقص رهایی عریان و نامزد رابطه جنسی با مسعود رجوی می‌شوند.

به نظر می‌رسد که برای پیش گیری از کورتاژهای پیاپی در میان زنان شورای رهبری که تعداد آنها به صدها نفر می‌رسد، تعریف مقامی به نام “قله آرمانی” لازم بود. قله آرمانی جایگاهی است که زن مجاهد را از هر تعلق و احساس مالکیتی در جهان بیرون رها می‌کند. زنی که به قله آرمانی رسیده بود، تحت عمل جراحی رحمش از بدنش خارج می‌شد و برای همیشه امید به مادر شدن را از دست می داد. او دیگر می‌توانست تمام عیار در خدمت آرمان سازمان مسعود (در حقیقت شخص مسعود) باشد. تناقض عجیبی که حتی با ظاهر زنانه امروز تشکیلات و شعارهای فمینیستی آن به هیچ عنوان قابل انکار نیست.

مزدا پارسی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا