
مادر؛ واژهای مقدس، قلبی بیانتها
مادر، واژهای نیست که تنها در زبان معنا شود؛ ریشه در عمیقترین لایههای عاطفه و مهر دارد. هیچ اندوهی در جهان، همسنگ اشک مادری نیست که سالها در انتظار بازگشت فرزندش مانده باشد؛ فرزندی که گرفتار حصارهای بسته و ذهنی یک فرقه شده و از ابتداییترین حق انسانی یعنی تماس با خانواده محروم است.
فرقهای با دیوارهای بلند؛ سکوت، سرکوب، فراق
در این نوشتار، مروری داریم بر روایت تلخ اما واقعی صدها مادر ایرانی که فرزندانشان سالها در اسارت فرقه رجوی، پشت دیوارهای سیمخاردار و در اردوگاههایی مانند اشرف، لیبرتی و اکنون آلبانی محصور ماندهاند.
فرقهای که با ساختاری تمامیتخواه، نهتنها هویت و اختیار فردی اعضا را از آنان میگیرد، بلکه ارتباط عاطفی با خانواده را نیز «تهدیدی ایدئولوژیک» میداند و سرکوب میکند. این سیاست، به شکلی سیستماتیک و هدفمند، پیوندهای انسانی را از هم میگسلد تا فضای روانی وابستهساز فرقه، دوام یابد.
مادران؛ نخستین قربانیان خاموش این گسست
در این میان، مادران نخستین و اصلیترین قربانیان عاطفی این گسست تحمیلیاند. آنان، با دلهایی آکنده از عشق و اشک، سالها در چشمانتظاری زیستند. هر نامهای که نوشتند بیپاسخ ماند، و هر فریادی که از پشت دروازههای اشرف بلند کردند، به سنگدلی و بیمهری برخورد.
تصاویر فرزندانشان سالها بر دیوار خانه ماند و بغضی همیشگی، در گلو گره خورد. برخی از این مادران، در همین فراق خاموش شدند؛ با چشمانی که شاید آخرین تصویرشان همان عکس محوی بود که روزی در آغوش گرفته بودند.
یاد مادران چشمانتظار؛ نمادی از استقامت و عشق بیپایان
نام این مادران، برای همیشه در حافظهی وجدان عمومی ما خواهد ماند؛ نمادی از صبر، درد، استقامت و عشقی بیپایان که هیچ مرزی نمیشناسد. این مقاله، ادای دینی است به آنان که نه در رسانهها فریاد زدند، نه در صحنههای سیاسی دیده شدند، اما رنجشان، صدها بار عمیقتر از هر بیانیه بود.
فراتر از مرثیه؛ رسالتی برای افشاگری و حمایت
تجلیل از این مادران، تنها با مرثیهسرایی کامل نمیشود. وظیفه ماست که راهشان را ادامه دهیم:
– افشاگری درباره واقعیتهای پنهان درون فرقه رجوی؛
– روشنگری درباره ماهیت ضدانسانی آن؛
– حمایت حقوقی و روانی از خانوادههای آسیبدیده؛
– و تلاش برای رساندن صدای این مادران به گوش نهادهای بینالمللی.
باشد که انتظارها پایان یابد…
باشد که روزی هیچ مادری، در فراق فرزند بیپاسخ نماند؛ و هیچ فرزندی از آغوش گرم مادر، محروم نگردد.
باشد که دیوارهای سیمخاردار، فرو ریزد و چشمانتظاریها به آغوشی دوباره ختم شود.
فریدون ابراهیمی – رهایافته از فرقه رجوی