همیشه وقتی به روزهایی که در درون سازمان بودم فکر میکنم، قلبم فشرده میشود. روزهایی که وعدهٔ آزادی و عدالت، تنها بهانهای بود برای کنترل ذهن و قلب ما. جوانانی که با شور و اشتیاق وارد میشدند، یکی پس از دیگری در میان دیوارهای بلند قرارگاهها گم میشدند، دور از خانواده، دور از دوستان و […]
همیشه وقتی به روزهایی که در درون سازمان بودم فکر میکنم، قلبم فشرده میشود. روزهایی که وعدهٔ آزادی و عدالت، تنها بهانهای بود برای کنترل ذهن و قلب ما. جوانانی که با شور و اشتیاق وارد میشدند، یکی پس از دیگری در میان دیوارهای بلند قرارگاهها گم میشدند، دور از خانواده، دور از دوستان و حتی دور از دنیای واقعی بیرون.
سازمان تروریستی مجاهدین خلق، سالهاست که با ترفندهای احساسی و شعارهای پرطمطراق، نوجوانان و جوانان را هدف میگیرد. وقتی وارد شبکههای اجتماعی میشوید، به راحتی پیامها و ویدیوهایی را میبینید که جوانان را به “شجاعت”، “مقاومت” و “قهرمانی” دعوت میکند! اما پشت این ظاهر فریبنده، دنیایی از انزوا، فشار روانی و محدودیت وجود دارد که بسیاری از تازهواردها هیچ تصوری از آن ندارند.
من خودم روزی طعمهٔ همین تبلیغات شدم. ابتدا با شور و شوق فراوان، فکر میکردم وارد جایی شدهام که میتوانم دنیا را تغییر دهم. اما خیلی زود فهمیدم که همه چیز طراحی شده بود تا من و همسن و سالانم را از جامعه، خانواده و حقیقت جدا کنند. هر پرسشی با تحقیر و تهدید پاسخ داده میشد و هرگونه مخالفت با قوانین غیرمنطقی، به منزلهٔ خیانت معرفی میشد.
یکی از بزرگترین فریبها، وعدهٔ “مبارزه برای آزادی” بود. ما باور کردیم که هر چه بیشتر از دنیا دور بمانیم، به آرمانهایمان نزدیکتر میشویم. اما در واقع، زندگی در قرارگاهها، روزمرگیای مملو از کنترل، تهدید، و فشار روانی بود. جوانان بیمار میشدند، بسیاری در سکوت میمردند و خانوادهها از سرنوشت آنها هیچ اطلاعی نداشتند.
و امروز، همین سازمان فرتوت و پیر، در دنیای مجازی به دنبال طعمههای جدید است. با شعارها و ویدیوهای احساسی، قلب جوانان را هدف قرار میدهد و با وعدهٔ شجاعت و قهرمانی، آنها را به دام میاندازد. هدف، بازسازی نیروی انسانی از دسترفته و ادامهٔ چرخهای است که سالهاست تنها منجر به انزوا، رنج و مرگ شده است.
اما ما جداشدگان، میتوانیم چراغ روشنگری باشیم. تجربهٔ شخصی ما، بهترین سند است. ما میتوانیم به جوانان هشدار دهیم، آنها را از دام تبلیغات فریبنده آگاه کنیم و نشان دهیم که آزادی واقعی در جامعه، نزد خانواده و در واقعیت زندگی است، نه در دیوارهای بستهٔ یک فرقه.
روشنگری، تنها گفتن حقیقت نیست؛ بلکه دادن امید و راه خروج نیز هست. هر جوانی که بتواند پیش از گرفتار شدن، حقیقت را بشنود، میتواند تصمیمی آزادانه بگیرد. و هر خانوادهای که آگاه شود، میتواند فرزندش را از خطر نجات دهد.
من به عنوان کسی که از این مسیر عبور کرده، با تمام قلبم میگویم: فریب وعدهها و شعارهای پر زرق و برق را نخورید. سازمانی که از بیرون فریبا و جذاب به نظر میرسد، درونش سراسر محدودیت، فشار و از بین رفتن ارادهٔ فردی است. روشنگری، کاری است که ما جداشدگان باید ادامه دهیم تا نسل بعدی در دام این فریب گرفتار نشود.
در پایان، پیام من به جوانان و خانوادهها این است: چشمهای خود را باز کنید، از تجربهٔ ما بیاموزید و قبل از ورود به دنیای پر زرق و برق فرقهها، حقیقت را جستجو کنید. زندگی واقعی، آزادی و شادی در کنار عزیزان است، نه در دیوارهای بستهٔ یک سازمان پوسیده.
فریدون ابراهیمی – از جداشدگان از سازمان تروریستی رجوی




































