پولپاشی و ولخرجیهای مریم مریم رجوی که اخیراً راهبرد خود را از «جنگ خارجی» به «قیام داخلی» تغییر داده و مدام درحال دریوزگی از غربیها برای حمایت از اقدامات تروریستی مجاهدین است، این روزها فعالیت سیاسی/تبلیغی خود را گسترش داده و با پولپاشی بین مقامات عمدتاً بازنشسته و یا دست چندم غربی تلاش میکند آخرین […]
پولپاشی و ولخرجیهای مریم
مریم رجوی که اخیراً راهبرد خود را از «جنگ خارجی» به «قیام داخلی» تغییر داده و مدام درحال دریوزگی از غربیها برای حمایت از اقدامات تروریستی مجاهدین است، این روزها فعالیت سیاسی/تبلیغی خود را گسترش داده و با پولپاشی بین مقامات عمدتاً بازنشسته و یا دست چندم غربی تلاش میکند آخرین شانس خود برای به رسمیت شمرده شدن از سوی غرب را امتحان کند. در همین راستا، مجاهدین در طی 10 روز گذشته 3 کنفرانس مختلف در کانادا، برلین و واشنگتن برگزار کردهاند که سخنران اصلی آن مریم بوده است. آخرین نمونه آن، کنفرانس روز گذشته (24 آبان) به مناسبت ششمین سالگرد فتنه 98 با حضور «مایک پمپئو، کارلا سندرز، جان برکو، پاتریک کندی، گای بنسون» و گروهی دیگر از لابیها و حامیان غربی و ایرانی مریم در آمریکا بود.

نگاهی به سخنرانی مریم رجوی در واشنگتن
طبعاً سخنرانان خارجی فقط با انگیزه دستمزدهای کلان و منافع شخصی (همراستا با سیاست استعماری کشورشان) در این برنامهها شرکت و علیه ایران سخنپرانی میکنند، اما باید دید مجاهدین چه نقش و منفعتی دارند! در این زمینه، باید به سخنرانی برخط مریم در این جلسه پرداخت که چیز جدیدی هم به همراه نداشت و طبق معمول چیزهایی سرهم کرد که با منافع ملی ما همخوانی ندارد و عمدتاً نیز فریبکاری و قلبِ واقعیت بود. با اینحال، وی مدام مشغول پولپاشی بین لابیها و مقامات بازنشسته و پارلمانترهای غربی است تا با این ولخرجیهای نجومی، آنان را متقاعد کند که تنها راه پایان دادن به مقاومت مردم ایران، بهرسیمت شمرده شدن خودش بهعنوان تنها جایگزین نظام است. یک جایگزین دستآموز که تمام خواستههای صهیونیسم در منطقه را محقق خواهد کرد. برای آشنایی بیشتر نسل جوان و آگاهی از فریبکاریهای وی، به بخشهایی از سخنان وی اشاره میکنم:
اثرات زنجیرهای تغییر در ایران
مریم در بخش اول سخنان خود ضمن اشاره به آشوبهای فتنه 98 و همچنین خودسوزی یک جوان اهوازی در روزهای اخیر مدعی شد که:
(تشکیل این اجتماع فرصت مغتنمی است برای بازاندیشی درباره مهمترین موضوعی که مسأله اساسی زمانه ماست: اینکه تغییر در ایران چگونه ممکن است؟ این تحولی است که پیامدهایش تنها به تغییر مسیر تاریخ ایران و تعیین سرنوشت مردم ما محدود نیست؛ بلکه اثرات زنجیرهیی عمیقی بر منطقه و جهان دارد. این پرسش بر این فرض اساسی بنا شده که بهزیر کشیدن رژیم هم ضروری است و هم زمان آن فرا رسیده است. رژیمی که… اولویت تام و تمامش سرکوب و غارت و جنگافروزی است. همین استراتژی تغییرناپذیر اما، باتلاق اضمحلالش شده است. پایگاه اجتماعیاش تحلیل رفته و از هر جهت فرسوده و ناتوان است.)
– مریم در این زمینه درست میگوید که سقوط ایران، اثرات زنجیرهای در منطقه و جهان خواهد داشت و اینرا همه سیاستمداران جهان مطلع هستند، اما قضیه را طور دیگری جلوه میدهد. بله، ایران تنها کشور مستقل و مقتدر در حساسترین نقطهی راهبردی جهان است که توانسته هیبت و هیمنه آمریکا و اسرائیل را به چالش بکشد و در برابر زیادهخواهی آنان ایستادگی کند و روحیهی مقاومت را در کل منطقه گسترش دهد و بذر امید را در همه جای جهان بپراکند. به همین خاطر، سقوط و شکست جمهوریاسلامی، تجزیه ایران را بدنبال خواهد داشت و اسرائیل را بر منطقه مسلط خواهد کرد که یقیناً به معنای سلطه دوباره آمریکا بر غرب آسیا و تحت کنترل گرفتن انرژی جهان و در نتیجه برتری مطلق بر قدرتهای نوظهور جهانی و درهم شکستن اتحاد قدرتمند بریکس و شانگهای است.
البته مریم عامدانه نمیخواهد به این نکته مهم که علت اصلی رخدادهای بعدی است اشاره داشته باشد چون اگر حامیان او به این درک و فهم برسند، طبعاً سازمان مجاهدین را به چالش خواهند کشید. آنچه مریم میخواهد تلقین کند این تخیل سادهلوحانه است که با ساقط کردن جمهوریاسلامی، هیچ مشکل و بحرانی بوجود نخواهد آمد و مجاهدین قدرت را بدست خواهند گرفت و ایران را آباد و سرشار از آزادی و عدالت خواهند کرد، و آمریکا و اسرائیل هم که فقط بخاطر ترویج حقوق بشر در این منطقه خیمه و پایگاه زدهاند، پس از سقوط نظام دیگر وظیفهای ندارند و غربآسیا را به حال خود خواهند گذاشت تا توسعه و پیشرفت کند و پس از آن دارای جهانی عاری از جنگ و خونریزی خواهیم بود!
بگذریم که مریم در 35 سال گذشته مدام اعلام کرده که «زمان بهزیر کشیدن رژیم است»، اما در زمانی که رژیم جعلی اسرائیل، طی 70 سال گذشته (یعنی دهها سال پیش از جمهوریاسلامی) کاری جز زمینخواری و کودککشی و جنگافروزی در منطقه نداشته، وقیحانه ایران را متهم به جنگافروزی میکند. عجیب اینکه این سخنان را در برابر همان آمریکاییهایی بر زبان میآورد که از ابتدای تأسیس کشورشان تاکنون، در جنگ با مردم جهان بودهاند.
– مریم نمیخواهد حامیاناش بفهمند که سیاستهای وی فقط در راستای تحقق اهدافی است که دشمنان ایران در منطقه دنبال میکنند، و ایران جنگافروز نیست بلکه آمریکا و اسرائیل و کشورهای اروپایی قرنها پیش از تشکیل جمهوریاسلامی، مشغول استعمار ملتها و جنگافروزی بودهاند و از قضا بنیانگذاران سازمان مجاهدین نیز به همین واقعیت پی برده بودند که گفتند «امپریالیسم خوی جهانخوارگی دارد» و به همین علت «دشمن اصلی ملتها» را امپریالیسم معرفی کردند. بنابراین، امپریالیسم و صهیونیسم جهانی است که مدام جنگ ایجاد میکنند تا از یکسو بر انرژی کل جهان مسلط شوند، و از سوی دیگر جنگافزارهای خود را به فروش برسانند و کارخانههای خود را رونق ببخشند و سرمایهگذاری خود را در جهان گسترش دهند تا ملتها تحت استثمار و برده آنان باشند و ثروتهای ملی آنان را به عنوان مواد اولیه ارزان به یغما ببرند و آنگاه کالاهای تولیدی آنان را به بهای گزاف در سایر کشورها بفروش برسانند.
– مریم درحالی از خودسوزی یک جوان ایرانی سخن میگوید که درون تشکیلات خودش چندین نفر دست به همین کار زدهاند: «خدّام گلمحمدی و یاسر اکبری نسب» نمونهای از این تراژدی هستند. رهبر سازمانی که اعضای خودش از شدت ناراحتی و فشار روحی اقدام به خودسوزی کردهاند، نگران یک جوان اهوازی شده است.
وی برای کارگران هم ابراز نگرانی کرده و میگوید:
(نیروی کار ایران که یکی از ارزانترین نیروهای کار در جهان شده، برای بههمزدن این نظم غارتگر بیتاب است و مردمی که زندگیشان با تورم شدید و با قحطی آب و خاموشی برق درهم کوبیده شده، مترصد بهزیر کشیدن رژیم آخوندی هستند.)
آیا مریم -که ادعای اعتقاد به اقتصاد توحیدی دارد- نمیداند که «ارزان شدن نیروی کار» محصول سیاستِ اقتصادی نولیبرالی و جهانیسازی است؟ یقیناً میداند اما قادر نیست به نقد نئولیبرالیسم بپردازد چون میداند که سیاستمداران غربی خوششان نمیآید.
آیا مریم به یاد میآورد که در دههی 70، صدها کارگر خردسال، نوجوان و جوان عراقی و سودانی در قرارگاههای مجاهدین بیگاری میدادند و دستمزد آنها فقط 1500 دینار بیارزش عراقی بود؟ آیا آنها «ارزانترین نیروی کار» برای مجاهدین نبودند؟ چرا وقتی کارگران زحمتکش عراقی همان دستمزد اندک را هم سرموقع دریافت نمیکردند و به آنها اهانت میشد، مریم نگران حقوقشان نبود؟ آیا مخاطبین مریم در این جلسات، مطلع هستند که در سازمان مجاهدین با کارگران عراقی و سودانی چه برخوردهای ضدانسانی و استثمارگرانه صورت میگرفت؟ آیا مریم که تابعیت فرانسوی دارد، برای کارگران فرانسوی که همهساله معترض معیشت و دستمزد پایین خود هستند نیز ابراز دلسوزی دارد؟ چرا هیچ اعتراضی به دولت فرانسه ندارد؟
اصلاحات سیاسی یا برنامهریزی برای ترور؟
مریم میگوید:
(از دل همین شرایط است که در ایران معاصر شهرهای شورشی پدیدار شده است. و از این شرایط است که نیروی سازمانیافته مقاومت بهصورت کانونهای شورشی بپا خاسته است. رژیم یارای دستزدن به هیچگونه اصلاحات سیاسی و اجتماعی را ندارد. و بهرغم زیانهای بزرگ جنگافروزی در منطقه و ادامه برنامه اتمی، رژیم قادر نیست از آن دست بردارد. اما سؤال اصلی این است که تغییر چگونه و از چه راهی ممکن است؟ آیا اصلاح این رژیم متصور است؟ آیا پاسخش جنگ و دخالت خارجی است یا راه و راهبرد بهکلی متفاوتی در کار است؟ … مجاهدین نخستین گروهی بودند که برای اصلاح این رژیم، طی دو سال و نیم اول حاکمیتش به تلاشهای دامنهدار دست زدند…)
آنچه مریم میگوید جدید نیست، مسعود هم پس از ورود مجاهدین به عملیات تروریستی مدعی شد که طی 2.5 سال اول انقلاب، کاری جز فعالیت برای «اصلاحات سیاسی و اجتماعی» نداشتهاند و صرفاً بخاطر واکنشهای خشونتآمیز حزبالهیها و پاسداران مجبور شده به اقدامات نظامی ورود کند. اما مریم نمیگوید که اگر هدف مسعود در ابتدای انقلاب، اصلاح امور بود و هیچ هدف دیگری را دنبال نمیکرد، چرا طی 2.5 سال، حاضر نشد سلاحهای به یغما رفته از پادگانها را به دولت منتخب مردم تحویل دهد و مثل سایر جریانها، به فعالیت سیاسی مشغول شود و جان هزاران نوجوان میلیشیا را به خطر نیندازد و مسائل را به شکل قانونی جلو ببرد؟ مگر آیتالله خمینی صراحتاً به ایشان نگفت که اگر غرضی در کار نیست، سلاح خود را تحویل دهید و مسئولیت بپذیرید؟
این فریبکاریها که مریم و مسعود سالهاست به خورد جوانان میدهند، هیچ پایه و اساسی ندارد. مسعود از همان آغاز برای تسخیر جایگاه ولایت خیز برداشته بود و به کمتر از آن قانع نبود. به همین خاطر در خرداد 64 خود را رهبر عقیدتی مجاهدین نامید و به همین خاطر حاضر نشد برای تحویل دادن سلاح گامی بردارد و بهدنبال شیوههای مسالمتآمیز باشد. به همین علت پس از تسخیر لانه جاسوسی (3 آذر 1358)، فرمان تأسیس میلیشیا (چریک نیمه وقت) را صادر و 20 فروردین 1359، در تهران رژه میلیشیا را سازماندهی کرد. روانه کردن نوجوانان (و حتی کودکان 12-13 ساله) به خیابانها برای شعارنویسی و فروش نشریه و فعالیت سیاسی، یک اقدام ضداخلاقی برای انداختن آنها در خطر بود که از این طریق احساسات مردم را برانگیزاند. همان کاری که طی دهها سال گذشته هم انجام داده تا با ریخته شدن خون اعضای سازمان، خود را مظلوم جلوه دهد و منافع سیاسی آنرا برداشت کند.
راهحل سوم، ترفند جدید مریم
مریم در ماههای اخیر مدام در هر سخنرانی از «راهحل سوم» سخن میگوید و ادعا دارد که نه «سیاست مماشات» مورد تأیید اوست و نه «جنگ خارجی»، بلکه وی خواهان براندازی از طریق «قیام یا جنگ مسلحانه» است. به این بخش از سخنان وی در کنفرانس واشنگتن توجه کنید:
(حالا به یک آزمون تاریخی دیگر توجه کنیم؛ یعنی سیاست مماشات دولتهای غرب با تاریخچهیی طولانی، تلخ و عبرتآموز. دولتمردان مدافع این سیاست از ۴دهه پیش مدعی بودند که رژیم را میانهرو یا مهار میکنند. اما در عمل فرصت دادند تا خود را به نزدیکی بمب اتمی برساند. نتیجه این شد که راه رشد بنیادگرایی را هموار کرد و فاجعهبارتر از همه، بستن راه تغییر دموکراتیک بود… ۲۱سال پیش در پارلمان اروپا اعلام کردم که راهحل ایران نه در مماشات است و نه در جنگ، بلکه راهحل سوم است؛ یعنی تغییر بهدست مردم ایران و مقاومت سازمانیافته آنها. بهروشنی گفتم که مماشات، آنها را در سیاستهایش تشویق و دست آخر جنگ را به کشورهای غربی تحمیل میکند. این پیشبینی حالا مو به مو اثبات شده است. با وقوع جنگ در ماههای اخیر اثبات شد که: سیاست مماشات شکستخورده است و اثبات شد که جنگ باعث سرنگونی این رژیم نمیشود. امروز سیاستهای طولانی مدتی فرو ریخته است که خودشان را راهحل جلوه میدادند؛ اما سدکننده راهحل واقعی بودند. حالا گذر تاریخ گوشها و چشمها را به راهحلی باز کرده که بهصورت همهجانبهیی کتمان و سانسور شده است. همان راهحل اصیل، مردمی، مستقل و آزادیبخش؛ همان راه و رسمی که در تندبادهای کشتار و شیطانسازی پابرجا و سربلند مانده است.)
در این مورد لازم است چند نکته را یادآوری کنم:
1- مریم سفسطه میکند چون در تمامی این سالیان، هرگز جنگ خارجی را نفی نکرده بود، بلکه تمامعیار بهدنبال کشانیدن غربیها به جنگ با ایران بود تا از این طریق مجاهدین را نیز جلودار و تبدیل به نیروی پیاده دشمن کند و به قدرت برسد. پیش از اشغال عراق نیز تمام تلاش وی این بود که صدام را متقاعد به جنگ دوباره با ایران نماید تا از این طریق، ارتش آزادیبخش را سرگرم جنگ کند و جلوی ریزش نیروها را بگیرد و از صدام نیز کمک مالی و تسلیحاتی بگیرد. وی در بهار 1380، از اینکه صدام نتوانسته بود پاسخ حمله موشکی ایران را بدهد، ابراز خشم داشت و گفت من تمام تلاشم را کردم تا او را به جنگ بکشانم اما ترسید و ورود نکرد. همه مجاهدین به یاد دارند که عملیاتهای مجاهدین، عمدتاً در همین راستا بود تا ایران و عراق مجدداً وارد جنگ شوند.
2- مریم میگوید 21 سال پیش در پارلمان اروپا سخن از نفی «مماشات و جنگ» کرده و خواهان راهحل سوم شده است. اما نمیگوید که آن زمان، از سر اجبار چنین حرفی را بر زبان آورد چون خودش هنوز گرفتار دادگاه فرانسه بود و شوهرش به همراه تمامی اعضای مجاهدین در عراق گرفتار آمریکاییها بودند و ارتشآزادیبخش خلع سلاح شده بود و مجاهدین هم بهتازگی زیر چتر کنوانسیون چهارم ژنو قرار گرفته بودند و مردم عراق برای اخراج مجاهدین از کشورشان فشار میآوردند. مریم برای جلوگیری از اخراج نیروهای سازمان از عراق که منجر به بازداشت و محاکمه مسعود میشد، بشدت در تلاش بود و میخواست غربیها را ترغیب کند که از مجاهدین برای اقدامات تروریستی در داخل استفاده کنند. وگرنه او هرگز خواهان پایان جنگ نبود.
3- مریم در تمامی سالیان گذشته، با نفی «مماشات» و بینتیجه خواندن «تحریمها» بدنبال راهحل «جنگ خارجی» با ایران بود. به زبان دیگر، دومین چیزی که وی علاوه بر مماشات نفی میکرد و امروز میخواهد آنرا بپوشاند و از آن نام نمیبرد «تحریم» بود و آنرا فاقد نتیجه لازم برای براندازی میخواند. اما هرگز جنگ خارجی را نفی نکرده بود و پس از جنگ 12 روزه به نفی آن رسید. علت هم قبلاً شرح دادهام و خیلی خلاصه این بود که متوجه شد غربیها و رژیم صهیونیستی دیگر برای وی اهمیتی قائل نیستند و بدنبال ویرانی و تجزیه ایران هستند و برای چنین کاری، نیاز به مریم و مسعود و اعضای مسن مجاهدین ندارند و فقط برای جاسوسی از آنها استفاده بردهاند. این قضیه بود که مریم را واداشت به مخالفت با جنگ برخیزد. بویژه که خشم مردم ایران علیه متجاوزین و مجاهدین و سایر مزدوران بیگانه را آشکارا مشاهده کرد.
4- آنچه مریم را دچار خشم کرده و در پایان به آن اشاره دارد، رسوایی روزافزون وی از افشاگریهای جداشدگان، بویژه کودکسربازان سابق و همچنین برپایی دادگاه غیابی سران مجاهدین در تهران است که در آن، بسیاری از شهروندان و جداشدگان علیه جنایات زوج رجوی شهادت میدهند. این قضایاً باعث شده که سازمان مجاهدین در بین ایرانیان از نفرت و انزجار بیشتری برخوردار گردد. مریم نام این رسوایی را «شیطانسازی» نهاده است.
کانونهای شورشی، تنها امید مریم
مریم در پایان به آبان 98 اشاره کرد و طبق معمول به آمارسازی پرداخت. رخدادی که طی آن صدها تن از جوانان ایرانی قربانی تروریسم خارجی و آشوب شدند: از حدود 50 جوان مدافع امنیت که بدست جنایتکارانِ اعزامی ترور و شهید شدند، تا همین تعداد جوان ایرانی که (با الگوبرداری از حوادث سوریه) بدست اشرار در آشوبها به قتل رسیدند تا به گردن پلیس بیفتد و احساسات مردم را برانگیزاند. رخداد ویرانگری که: در آن هزاران خانه، ساختمان تجاری، خودرو (اعم از شخصی، امدادی، پلیس، آمبولانس و آتشنشانی)، مراکز آموزشی و فرهنگی، بانک، ایستگاه اتوبوس و مترو به آتش کشیده شد و میرفت تا تمامی زیرساختهای اقتصادی کشور را نیز تخریب نماید. در این رخداد، علاوه بر تروریستهای تجزیه طلب و مزدوران مشابه، کانونهای شورشی مورد ادعای مریم نیز شرکت داشتند که هرکدام مأموریت خاصی را دنبال میکردند. اگر هوشیاری مردم نبود، این قضیه، راه به سوریهسازی میبرد. و البته منجر به غمانگیزترین حادثه برای مردم ایران شد که همانا ترور بزرگترین و محبوبترین سردار تاریخ معاصر ایران، یعنی حاج قاسم سلیمانی بدست آمریکاییها بود. بیتردید، اگر این آشوبها صورت نمیگرفت، ترامپ به خود اجازه صدور دستور چنین جنایتی نمیداد:
(امروز سالگرد قیام بزرگ آبان است که در سال ۹۸ پایههای استبداد دینی را بهلرزه درآورد. آنها سازمانیافته بودند. از این به بعد بسا سازمانیافتهتر و بسا آمادهتر به مصاف خواهند آمد. آن پدیده خیرهکننده که در بطن قیام ظاهر شد، صدها هزار جوان رزمآور و بیباک بود که به نبرد برای سرنگونی برخاسته بودند. این جلوهیی از ارتش بزرگ آزادی مردم ایران است. آن جوانان شورشگر مناطقی از شهرهای شورشی همچون شیراز، بندر ماهشهر و شهریار را آزاد کردند و حدود ۱۹۰۰مرکز را هدف حمله قرار دادند… آری، پاسخ در نمایشها و جنجالها و هیاهوی تبلیغاتی نیست… پاسخ در کانونهای شورشی است که اراده مردم ایران برای تغییر را نمایندگی میکنند.)
امروز، مریم چشم امید به کانونهای شورشی دارد. منظور او از کانون شورشی، نفراتی عمدتاً اجارهای هستند که در ازای گرفتن دستمزد، اقدام به کارهای تبلیغی و یا تخریبی میکنند و گاه نیز دست به اقدامات تروریستی در برخی اعتراضات میزنند تا آنرا به سمت آشوب و کشتار کانالیزه کنند و بحرانسازی نمایند. برخی از این افراد هم جوانانی ناآگاه و احساساتی هستند که تحت تأثیر آموزهها و برنامهها و یا شبکههای اجتماعی، بدون آنکه کمترین دانشی از ماهیت مجاهدین داشته باشند، (همچون میلیشیا) در دام چهره پر رنگ و لعاب ملکهی ترور افتادهاند و تصور دارند که او دلسوز ایران و ایرانی است. اما هیچکدام از این نفرات، نه ایدئولوژیک به مجاهدین وصل هستند و نه از عنصر تشکیلات بهرهای بردهاند. تنها چیزی که از مجاهدین آموختهاند، برخی اقدامات ضدایرانی و خشونتبار و ضداخلاقی است.
پیادهسازی برنامههای موساد و سیا؟
مریم در آخرین مرحله از سخنرانیاش به برنامههایی که برای ایران دارد پرداخت. برنامهای که مدام روی آن تأکید دارد و چیزی نیست جز همان سیاستی که موساد و سیا طی چند دهه علیه ملت ایران دنبال میکنند و در جنگ تجاوزگرانه و جنایتکارانه 12 روزه نیز بدنبال محقق کردن آن بودند ولی شکست خوردند و امروز مریم خواهان تکمیل آن است:
(برنامه ما برای ایران فردا، نوشتهیی بر روی کاغذ نیست. بلکه ترجمان همین رزم و رنجهاست. جنگ با کشورهای همسایه جای خود را به صلح و همزیستی میدهد و بهجای برنامه شوم اتمی برنامهیی خواهیم داشت برای توسعه اقتصادی و اجتماعی دموکراتیک ایران. ما کشوری میخواهیم با یک جمهوری دموکراتیک و انتخابات آزاد؛ کشوری بر اساس جدایی دین و دولت، مشارکت برابر زنان در رهبری سیاسی و ملیتهای برخوردار از خودمختاری.
همچنانکه بارها گفتهام: ما برای کسب قدرت نمیجنگیم، هدف ما انتقال حاکمیت به مردم ایران است. برای تحقق این هدف،… همه دولتها را فرا میخوانم که مبارزه و نبرد جوانان شورشگر با سپاه پاسداران را بهرسمیت بشناسند.)
بارها در این مورد شرح داده شده و نیازی به تکرار نیست که مناسبات درونی مجاهدین، نمونهای از «ایران آزاد فردا»ست که مریم از آن دم میزند. تشکیلاتی که در آن بزرگترین سرکوبهای جمعی صورت گرفته، شدیدترین تبعیضها را دارا بوده، کمترین حقوق پایهای هر انسان -برای زندگی- از آنها سلب شده و به اسم دین، انسانها را به اسارت و بیگاری گرفته است. انسانهایی که حق فکر کردن، حق ازدواج، حق داشتن خانواده، حق مخالفت و اعتراض، حق ارتباط با دیگران، حق دوست داشتن و دوست انتخاب کردن، حق عشقورزیدن و عاشق شدن را ندارند و به گفته مسعود و مریم، تنها حق آنها «شهید شدن» برای رهبرشان است.
اینکه مریم با داشتن چنین تشکیلاتی، دم از انتقال حاکمیت به مردم میزند و مدعی است که میخواهد کشوری بر اساس مشارکت برابر زنان و انتخابات آزاد و دمکراتیک برپا کند، چیزی جز یک فریب و شوخی کریه نیست.
کسی که هنوز به قدرت نرسیده، ملت بزرگ ایران را تبدیل به «ملیتها» کرده و در فکر تجزیه کشور به بهانه خودمختاری است، و میخواهد تمام برنامههای اتمی و موشکی و پهپادی ایران را نابود و پایههای امنیت ملی را تضعیف کند، و چنین جلوه میدهد که گویی ایران مدام به کشورهای همسایه خود حمله کرده، چه برنامهای جز پیشبرد سیاست موساد و سیا در ایران خواهد داشت؟
آیا در تمام این سالیان، ایران به کشورهای همسایه حمله برده یا رژیم جعلی صهیونیستی به کل منطقه دست درازی کرده و ملتهای منطقه را از فلسطین و لبنان و سوریه، تا عراق و قطر و یمن و سودان زیر ضرب برده است؟ آیا ایران به این رژیم کودککش حمله کرد یا آنها به خاک پاک ایران تجاوز کردند؟
آیا تمنا از کشورهای غربی برای گرفتن مجوز از آنها برای حمله به نهادهای نظامی و مسلح مردم ایران، چیزی جز وابستگی و وطنفروشی و خیانت به ملت ایران است؟ و آیا این برنامهها میتواند مورد تأیید یک ایرانی وطنپرست باشد؟
تنها چیزی که میتوان گفت اینکه مریم تمامعیار مشغول پیشبرد پروژه موساد و سیا است و از خود هیچ برنامهای برای پیشرفت و آبادانی ایران ندارد و هرچه در متن برنامه 10مادهای اوست، هماهنگ با خواستههای دشمنان ایران است نه ملت ایران. یقیناً این نکات از چشم ملت هوشیار ایران پنهان نیست و ترفندهای دشمنان را درهم خواهند کوبید.
حامد صرافپور

































