نگاهی به روش های اخاذی مالی مجاهدین خلق در اروپا – قسمت پنجم

مقدمه:
اخبار موثق حاکی است که فرقه مجاهدین خلق بعد از خروج غیر موجه از لیست گروه های تروریستی اتحادیه اروپا در صدد بازسازی و تقویت ستادهای اخاذی و مالی سازمان و جمع آوری پول از شهروندان اروپایی و بکار گیری آن برای هزینه های این فرقه تروریستی می باشد. براساس شواهد عینی سازمان مجاهدین خلق در چند شهر مهم المان از جمله هامبورگ، برلین، کلن و آخن و همچنین کوپنهاگ در دانمارک و استکهلم در سوئد اقدام به جمع آوری کمک های مالی در پوش نقض حقوق بشر در ایران، کمک به سیل زدگان هائیتی، کمک به کودکان عراقی کرده است. این در حالیست که خود این سازمان یکی از نقض کنندگان حقوق بشر می باشد و اساساً نگهداری کودکان توسط والدین انها در سازمان مجاهدین خلق ممنوع شده است. در ارتباط با اخاذی های مالی مجاهدین در آلمان، دادگاه عالی آلمان در 21 دسامبر 2001 و بعد از یک تحقیق دو ساله در این مورد و همچنین شواهد بدست آمده 25 دفتر و پایگاه مجاهدین را در آلمان تعطیل کردند. براساس تحقیقات صورت گرفته در آن مقطع در آلمان مشخص شد که سازمان مجاهدین خلق ده تا دوازده میلیون مارک را برای خرید تسلیحات و تدارکات نظامی استفاده کرده است. به همین دلیل با توجه به فعال شدن ستاد مالی سازمان مجاهدین در صدد برآمدیم که با درخواست از آقای علی جهانی که یکی از اعضای قدیمی مجاهدین خلق بوده و به مدت سه سال نیز در ستاد های مالی سازمان مجاهدین در آلمان و سایر کشورهای اروپایی مشغول به فعالیت بوده است، تجربیات شخصی خود را در این زمینه و روش های اخاذی در این سازمان را به اطلاع خوانندگان و همچنین شهروندان اروپایی و دولت های تابعه آنها قرار بدهد. در زیر خاطرات و تجربیات آقای علی جهانی را در این ارتباط ملاحظه می کنید.
تحریریه ایران قلم

در بعضی مواقع هم نفرات سازمان مجبور بودند به شهروندان اروپای فشار آورده و با زور از آنها پول بگیرند که یک مورد من یادم است. روزی محمد الهی که از اعضای شورای مرکزی سازمان بود، ساعت ده شب در حل خانه گردی در یک روستا بود و به خانه پیرمردی رفت و با زور از او پول زیادی گرفته بود که بعد آن پیر مرد به پلیس زنگ زده و این موضوع را اطلاع داده بود و مشکل پیش آورد.اما در مورد خودم بگویم بعد از رفتن به نروژ در شهر اسلو پیش مسئول آنجا که الهه عظیمی فر بود، رفتم. او گفت من باید همراه رضا شیر محمدی و نورالله زاهد و نفر دیگری بنام بهروز که در حفاظت مسعود رجوی بود، به شهر فالسکه در شمال نروژ برای کار مالی برویم و سرتیم ما هم رضا شیر محمدی از اعضای شورای مرکزی سازمان بود. وی آنقدر به سوژه ها فشار می آورد و شهرها را یک به یک می سوزاند یعنی دیگر نمی شد در آن کار کرد و مردم بی اعتماد می شدند. مثلا یکبار می گفت من دکتر داروشناسی هستم و به دیگری می گفت من مهندس ساختمان هستم که یک روز فردی که قبلا از او شنیده بود که دکتر دارو شناسی هست وقتی شنید که او می گوید مهندس است به پلیس زنگ زد و مجبور شدیم شهر را ترک کنیم. یکی از کلاهبرداری های دیگر رضا شیرمحمدی که به دستور سازمان انجام میداد این بود که او مبلغ واریزشده توسط کمک کننده را تغییر می داد. مثلا 50 کرون را 500 کرون می کرد و 100 کرون را به 1000 کرون تغییر می داد که اینطوری شهروندان نروژی شکایت کرده و سازمان در این کشور با مشکل زیادی مواجه شد که تیم بندی ما هم از هم پاشید و من برای ادامه کار مالی به شمال سوئد برگشتم و در شهر یوک موک مستقر شدم. مسئول من در این شهر جمال ناطقی بود رفتم و تا پایان بسیج مالی سال 74 در این شهر بودم و بعد از بسیج مالی سال 74 به آلمان برگشتم. بعد از برگشت از سوئد به آلمان در شهرهای آلمان مشغول کار مالی شدم که سرتیم من نسرین نوذری بود و نفرات دیگر نیز حمید ارباب و پوران نوایی بودند. در بسیج مالی سال 1376 که مصادف با ماههای نوامبر و دسامبر سال 1996 بود به سوئیس منتقل شدم و سازمان من را در پایگاهی در منطقه اور لی کن شهر زوریخ مستقر کرد. مسئول آنجا مریم حسن زاده بود که مرا صدا کرد و گفت برای کار مالی بهمراه فردی بنام عباسعلی باقری می روم. که من به اتفاق عباس برای کار مالی رفتیم که وسط روز بود پلیس ما را دستگیر کرد. سازمان و مسئول آنجا بهما گفته بود که جمع آوری کمک مالی شما با کسب اجازه از شهرداری انجام می شود، در صورتیکه بعدا متوجه شدم سازمان حتی به اعضای خودش هم دروغ می گوید و هیچ اجازه نامه ای از شهرداری دریافت نشده بود. پلیس هم بعد از گرفتن پول و آلبوم ما و بازداشت کردن عباسعلی به مدت 24 ساعت اورا به مرز فرانسه بردند چون پناهنده آنجا بود، ولی من که پاسپورت پناهندگی قانونی داشتم را آزاد و به مرز آلمان آوردند. من تنها یک مارک پول داشتم که نمی توانستم به کلن برگردم. لذا در باجه تلفن زنگ زدم که از کلن با من تماس بگیرند که پشت خط مریم یوسفی از مسئولین مالی آلمان بود و پشت تلفن کلی با من دعوا کرد که چرا دستگیر شدی و از کار سازمان زدی و تازه طلبکار بودند، در حالیکه این سازمان بود که بهما دروغ می گفت و بدون کسب اجازه به جمع آوری مالی افراد را مجبور می کرد. سرانجام قرار شد یکی از هواداران در آن شهر بیاد و 50 مارک به من بدهد تا من به شهر کلن برگردم که بلافاصله بعد از برگشتن به شهر کلن در حالیکه به قول معروف عرقم خشک نشده بود، گفتند باید با محمدرضا صباحی که در اشرف با اسم مستعار ایرج لشکربه شهر بادن بادن برای کار مالی رفتم. خاطره ای هم بدنیست برایتان تعریف کنم که اوج استثمار و بهره کشی سازمان را که این روزها به مناسبت حمایت از کارگران و بزرگداشت روز کارگر اطلاعیه می دهد، پی ببرید. یک روز من یک کیف پول پیدا کردم که حدود 280 مارک در آن بود. ایرج زنگ زد و به مریم یوسفی در کلن گفت که من چنین پولی را پیدا کردم که مریم یوسفی با من تماس گرفت و گفت این پول را باید اولا به سازمان بدهی و ثانیا جزو تعهد و راندمان کارت حساب نمی شود و همان میزانی که روزانه باید متعهد بودی کمک مالی از شهرروندان آلمانی دریافت کنی، باید انجام بدهی که من نسبت به این امر اعتراض کردم ولی مثل همیشه جوابی نگرفتم. در هفته دوم مالی من با مهران نوذری و علیجان خدامرادی و یک نفر دیگر که بیماری صرع داشت و اسمش یادم نیست، برای کار مالی رفته بودیم. سازمان به ما هزینه غذا و تردد به محل کار را نمی داد. ما مجبور بودیم برای رفتن به کار سیاه سوار قطار شویم و برای ناهار خوردن هم با یک بورتن کینگ که مدیر آن افغانی بود صحبت کردیم که ما یک گروه داوطلب هستیم که برای بچه های یتیم که در کمپ هستند پول جمع آوری می کنیم و از او خواستیم که دو هفته به ما غذای مجانی بدهند که او هم قبول کرد و شب هم خانه یک هوادار بودیم و خرج شام و صبحانه با او بود که اینکار را صرفه جویی در هزینه می گفتند. یادم هست یک شب که تا دیر وقت برای رسیدن به تعهد و راندمان مجبور بودیم در شهر بمانیم و کار کنیم، سرانجام آن نفری که بیماری صرع داشت افتاد و مجبور شدیم او را به بیمارستان ببریم و وقتی هم با سازمان تماس گرفتیم خانم مریم یوسفی گفت اشکالی ندارد و هیچ ارزشی برای ما قائل نبودند. در هفته چهارم که سرتیم من خانم فرزانه بودند که ایشان خیلی حواس پرتی داشتند یک روز کوله مالی اجتماعی خود را که همراه آلبوم و قلک بود در قطار جا گذاشت که یک روز ما دنبال آن بودیم ولی موفق به پیدا کردن نشدیم و بعد از یک هفته کار مالی قرار شد یک هفته دیگر به کار ادامه دهیم و همچنین قرار شد پول و چکها را در بان هوف (ایستگاه مرکزی قطار) داخل صندو ق بگذاریم و در خانه هواداری نباشد چون احتمال دزدیدن هست لذا مبلغ 20000 مارک پول نقد و 50000 چک را خانم فرزانه در صندوق بانهوف گذاشتیم و بجای آن صندوق، صندوق بغلی آن را قفل کرده بود که پول و چکها را بردند و بعد از یک ماه پیگیری چکها در یک سطل آشغال توسط پلیس پیدا شد و وقتی هم انتقاد کردیم ترتیب اثری داده نشد، جالب این بود که وقتی به عراق برگشتم دیدم همان خانم فرزانه فرمانده یک مرکز که دارای چند لشکر می باشد شده است که تعجب کردم که چطور یک چنین نفری در در چنین جایی می گذارند. در حالیکه سه هفته به پایان کار مالی مانده بود در شهر گوتیتگن کار می کردیم و در آن آلبوم ما عکس یک پسر بچه بود که اسم او داریوش بود و ما به شهروندان می گفتیم که هزینه این بچه ها را قبول کنند و یک پول کلانی از نفر می گرفتیم یک روز من به یک دانشجو گفتم به داریوش کمک کند حسابی خندید گفتم چرا می خندی گفت من بچه بودم همراه پدرم در همین شهر نفرات سازمان شما به پدرم عکس را نشان داده و پول برای داریوش می خواستند و حال من دانشجو هستم و هنوز هم اینکار را می کنید یعنی هنوز این داریوش بزرگ نشده و همانطور بچه مانده است و بعد با عصبانیت گفت شما کلاهبردار هستید و به پلیس زنگ زد که ما مجبور شدیم شهر را ترک کینم و به یک شهر دیگری برای ادامه اخاذی از شهروندان برویم. در اواخر بسیج مالی 1376 خانم مریم رجوی به عراق برگشته بود لذا همه ما را در کلن جمع کردند و مهناز شهنازی گفت که یک سالن گرفتیم در کلن برای جمع کردن هواداران و شما باید بروید آنها را قانع کنید که چرا مریم به عراق برگشته است که من به بهانه مریضی نرفتم و بعد یک نامه تحت عنوان اینکه ما همان طوری که در فروغ جاویدان شکست نظامی خورده ایم و اکنون هم با برگشت مریم به عراق شکست سیاسی خورده ایم و مبارزه به بن بست رسیده است و این نامه را در ساک محمدرضا سبحانی که آن موقع سرتیم مالی من بود گذاشته و به شهر نوی ویر رفتم که بعد از سه هفته توسط محسن عباسی پیدا شده و با وعده و وعید به اور فرستاده شدم و در آنجا طاهره (ثریا شهری) به دروغ به من گفت برای عید نوروز به عراق می روم و بر می گردم که نگذاشتند دیگر برگردم.
علی جهانی فرد

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا