متن پیاده شده از ویدئو و خلاصه ای از گفتگو با جواد فیروزمند: "دروغ هر چه بزرگ تر باشد باور پذیرتر است."(گوبلز) قبل از هرچیز اجازه دهید تا مقداری راجع به ماهیت سازمان مجاهدین خلق صحبت کنیم. تا بتوانیم نسبت به موضع گیری و عملکرد آنان شناخت نسبتا کافی و دقیق داشته باشیم. به عبارتی آنها را در شرایط حاضر بهتر و بیشتر بشناسیم. برای چنین شناختی می بایست به یک جمع بندی مختصر از آنان پرداخته و ببینیم که افکار و اعمال آنان پیرو چه مکتب و مرامی است. 1- موج سواری
از اواخر سال 1358 مجاهدین با تحریک احساسات خام توده های ناآگاه مردم، با دستاویزهایی چون عدالت خواهی، جامعه بی طبقه توحیدی، صلح، برابری زن و مرد، حقوق بشر و… و ملی گرایی، بر موج هایی که خود ایجاد کرده بودند سوار شدند تا با نیروی این موج ها بر همان توده ها چیره شده و آنها را به دنبال خود بکشند. که البته تا حدودی نیز موفق شدند. 2- بحران سازی و بحران آفرینی
گروه توتالیتری مانند مجاهدین، بنابر ذات و ساختار خود نمی تواند در محیطی که صلح و آرامش حاکم است به حیات و زندگی خود ادامه دهد. چرا که با آرامش اجتماعی نمی تواند به اهداف خود دست یابد. به همین دلیل به بحران سازی و بحران آفرینی می پردازد و صلح و تفاهم و آرامش را که لازمه آن بردباری، مدارا و تحمل مخالف است، را از روابط اجتماعی سیاسی اقشار مختلف جامعه سلب می کند. نمونه های حضور و فعالیت های مجاهدین در ایران بین سال های 1358 تا 1360 مؤید این مسئله است. 3- جنگ طلبی
گروه تروریستی مجاهدین برای ادامه حیات خود، همواره به یک "دشمن" نیاز دارد تا با چنگ و دندان نشان دادن به آن و رجزخوانی های توخالی، ضعف و خالی بودن چنته خود را بپوشاند. به دلیل وجود همین ویژگی است که این فرقه تروریستی طالب کشاندن جامعه به سوی جنگی خانمان برانداز بود که هیچ دلیل منطقی برای آن نداشت. مانند آشوبهای خیابانی سال 1359 تا سال 1361 و پس از آن تبدیل شدن به ستون پنجم عراق و پناه بردن رجوی به صدام حسین در دوران جنگ 8 ساله اش با ایران است. یا عملیات های پس از آن و تحریک صدام حسین برای جنگ بیشتر با ایران.امروزه نیز تنها گروه ایرانی خارجه نشین هستند که بر طبل های جنگ نواخته و جنگ طلبان صهیونیستی و نئوکان های آمریکایی را برای برافروختن آتش جنگ در ایران تحریک می کنند.اعمال و رفتار مجاهدین پس از سقوط صدام حسین در عراق، سازماندهی و پشتیبانی گروه های سنی بازمانده از حزب بعث نیز در همین راستاست. 4- دروغ پردازی،جنجال و تبلیغات مسموم
این یکی از ویژگی های منحصر به فرد رجوی در 30 سال گذشته بوده که رشد بسیار صعودی نیز داشته است.هدف از این نوع دروغ پردازی ها و تبلیغات، شستشوی مغزی افراد خود، سازمان های حقوق بشری و بین المللی برای تاثیر گذاری بر دیگر گروه های اپوزیسیون و همچنین تغییر دادن خط مشی سیاستگذاران بین المللی است تا با سوار شدن بر امواج حاصله از آن به هر شکل که شده قدرت حکومتی را به دست آورند. مثلا اگر به سایت ها و نشریات آنان توجه کنید، همه چیز سیاه و تیره وتار است. بطوریکه اگر کسی موافق نظر آنان نباشد نه تنها سانسور می شوند بلکه زندگی شان نیز به مخاطره می افتد.مارک و اتهام از طرف مجاهدین به اکثریت گروه های سیاسی و شخصیت های ایرانی جزو چنین خصوصیاتی است که هرگز تعطیل بردار نیست. 5- دست زدن به جنایت و بی اعتنایی به ابتدایی ترین حقوق شهروندی
در 30 سال گذشته رهبری مجاهدین تمامی مرزهای شقاوت را در نوردیده و با کارنامه ای سراسر ترور و آدم کشی، حقوق شهروندی اعضا و هموطنان خود را به مخاطره انداخته است. براساس اطلاعات منتشر شده از طرف ایران، بیش از 16.000 ایرانی بدست تروریست های اعزامی مجاهدین به قتل رسیده اند.همچنین بنا به گفته مجاهدین ده ها هزار تن از اعضا و هواداران آنان در جنگ با جمهوری اسلامی کشته شده اند.در چنین فضایی تعیین و ترسیم مرز سرخ رجوی در خارج از ایران عبارت بود از "هر که با ما نیست بر ماست!" و این مسئله به خوبی گویای ویژگی بارز فرقه تروریستی رجوی در تببین منتقدین و مخالفان فکری آنان است. تهدید های به جا مانده از رجوی و ثبت شده در تاریخ گویای این دیدگاه نسبت به دگر اندیشان است که هر کسی سلطه فکری و عملی رجوی را نپذیرد حق حیات ندارد. 6- درون گرایی
زندگی و فعالیت های مجاهدین در44 سال گذشته، تواما در دایره ای بسته و دور از بده بستان های اجتماعی بوده است.آنها همیشه بنا به دلایل خود خواسته سکرت و دور از دید و دسترس دیگر اقشار اجتماعی و سیاسی بودند..در این دایره بسته، دیدگاه و فعالیت مجاهدین بسیار تنگ و محدود بود.مانند خانه های تیمی در ایران، پایگاه ها و پادگان های مجاهدین در عراق که گاها یک فرد پس از 10 سال اقامت در یکی از پادگان ها فقط به دلیل مریضی و مراجعه به دکتر مجبور می شد همراه با تیم حفاظتی مجاهدین به شهر رفته و چند ساعتی در یکی از خیابان های بغداد یا یکی از شهرهای بزرگ عراق باشد.البته این مختص به عراق نبود.افراد پایگاه های مجاهدین که سالیان سال در اروپا بودند نیز وضعیتی بهتر از ساکنان اشرف نداشتند. آنها از نگاه کردن به اطراف و پیرامون خود دچار وحشت فوق العاده شده و موجودیت خود را در تناقض با دنیای بیرون می بینند. به طوریکه از فکر کردن به دنیای خارج از خود عاجز و بسیار ضعیف هستند. این ویژگی مجاهدین باعث شده است که هیچ گونه تحلیل و عملکرد واقعی نسبت به تحولات درونی و بیرونی خود نداشته باشند.اما برای پوشاندن این ضعف همیشه دنبال رجز خوانی و مبارز طلبی در صحنه های بیرونی سیاسی و اجتماعی هستند. رجز خوانی درباره چیزهایی که نه دید کافی نسبت به آن دارند و نه شناخت لازم! دقیقا به همین دلیل است که در درون تشکیلات خود نیاز به "آب بندی"،"مرزبندی"،"اعتماد" و… دارند.چرا که دائما در حال خودی و غیر خودی کردن خود و اعضای پیرامون خود هستند.از آنجا که این مسئله به ریشه های عنصر وجودی آنان راه می برد،همین عامل در نهایت منجر به تجزیه شدن و اضمحلال کامل آنان می شود. اما این روزها که مجاهدین با عدم مقبولیت آمریکا روبرو شده و مجددا در لیست تروریستی ابقاء شدند. این احتمال هم وجود دارد که وجه المصالحه شده و تحت فشار بین المللی مضاعف قرار بگیرند.اما در این میانه، آنها با تکرار دروغپردازی ها و اتهامات ناروا به برخی شخصیت های آزاده ایرانی و فعالین حقوق بشری، بخواهند عقده گشایی کرده و از آنان انتقام بگیرند.همه این ها در شرایطی است که تلویزیون مجاهدین 24 ساعته پر از پیروزی های درخشان است! شکست در تجمع تاورنی
یکی از رویدادهایی که مجاهدین از آن به عنوان پیروزی درخشان یاد می کنند برگزاری تجمع چند هزار نفره استادیوم شهرک تاورنی در شمال پاریس بود.و در این رابطه شروع به فرافکنی کرده اند که چرا دیگران طرح های ناکارامدنشان را بیان کرده اند. اگر دگر اندیشان به حضور مجاهدین در استادیوم تاورنی به عنوان یک شکست پرداخته اند، نه به خاطر اهمیت ویژه آن، بلکه به خاطر افشای دروغ پردازی ها و عمل ضد ایرانی مجاهدین بود. آنها که مدعی هستند بیش از 100.000 نفر را از 5 قاره جهان در یک زمین فوتبال 110*100 متری جمع کرده اند تا مریم رجوی برایشان سخنرانی کند، سخنرانی مریم رجوی در "ویلپن"و سال قبل از آن را فراموش کرده اند که خبرگزاری های بین المللی نشان دادند که چگونه با به کار گیری روس ها،لهستانی ها،آلمانی ها،افغانی ها و… نتوانسته اند بیش از 7000 نفر را با خودشان همراه کنند. و باز هم فراموش کرده اند که شهردار تاورنی در سایت رسمی خود، استادیوم شهر را 2500 نفره اعلام کرده و با چیدن صندلی بر تمام سطح زمین آن آرزو کرده بود که 20.000 نفر به آنجا بروند! حال باید دید که چرا مجاهدین میلیون ها یورو را در این رابطه بیهوده خرج کرده اند؟ به گفته مجاهدین، چند هزار پارلمانتر،عضو مجلس، شخصیت اروپایی و آمریکایی به این مراسم دعوت شده بودند تا پیش زمینه ای را برای خارج شدن از لیست تروریستی آمریکا تدارک ببینند.که در نهایت توانستند یک دادگاه فدرال راه اندازی کرده و درخواست استیناف کنند. که آن هم نتیجه نداد و وزارت امور خارجه آمریکا در هماهنگی با دادگاه استیناف،مجددا این گروه را در لیست تروریستی قرار داد. فحاشی بر علیه دکتر ابوالحسن بنی صدر و فراخواندن او به جوانمری
تهدید و فحاشی تنها شقاقلوسی است که از ناحیه ذهن بیمار رجوی در 30 سال گذشته رشد کرده است. در برنامه تلویزیونی پرونده که هفته گذشته به مدت بیش از یک ساعت از تلویزیون مجاهدین پخش شد، به مخدوش کردن فعالیت ها و چهره دکتر ابوالحسن بنی صدر، دکتر سلامتیان، مهندس جهانگیر شادانلو،دکتر نراقی،محمد حسین سبحانی،مصطفی محمدی و… پرداخته و مجددا یاوه وابستگی سردادند.و ناگفته نماند که همراه با تهدید بنی صدر به جاسوسی و خیانت، به ایشان یادآوری کرده اند که سال 1360 این رجوی بوده است که جان او را نجات داده و برایش در فرانسه جاه و مقامی ترتیب داده است. جدای از این چرندیات، با اسناد و مدارک معتبر دولتی باید اذعان کرد که اتفاقا این دکتر ابوالحسن بنی صدر بوده است که در وساطت با مقامات وقت فرانسوی توانسته است برای ایشان پناهندگی و اقامت بگیرد. وگرنه فرانسوی ها شخصا تمایل نداشته و بخوبی می دانستند که انفجار حزب جمهوری و دفتر نخست وزیری توسط مجاهدین انجام شده و تبعات آن می تواند گریبانگیر ناامنی های دامنه داری برایشان باشد. حمایت دکتر ابوالحسن بنی صدر و سایر شخصیت های آزاده اپوزیسیون از افراد جداشده یک وظیفه انسانی و حقوق بشری بوده است و نه چیزی دیگر.این مسئله سربزنگاه ها بشدت جیغ مجاهدین را در اروپا به عرش اعلی نشانده و علاوه بر دفاع از حقوق انسانی ایرانیان، مجاهدین را ایزوله کرده و جلو قداره کشی آنان را برعلیه پناهندگان گرفته است. یا پرداختن به محکومیت "ایوبونه "در دادگاه پاریس که دکتر احسان نراقی برنده آن بود مجاهدین با وارونه نمایی می خواهند بگویند که پیروز همیشگی این صحنه ها آنها هستند.در صورتی که حکم این دادگاه به زبان های فرانسه و فارسی وجود دارد و شکست ایوبونه و جرایم متحمل شده او و ناشرانش قابل کتمان نیست. مجاهدین برعلیه خانواده ها و افراد جداشده
این مسئله نیز تازگی ندارد. بیش از 15 سال است که مجاهدین برعلیه تمامی افرادی که زمانی با آنان بوده و با پی بردن به خیانت های رجوی از آنان جداشده اند اتهامات ناروای بسیار زیادی نثارشان شده است که البته فقط مختص اعضای جداشده از مجاهدین و خانواده هایشان نیست. یک کتاب صد صفحه ای پر از این گونه اتهامات و افتراهای ناروا بر علیه شخصیت ها و چهره های سیاسی اپوزیسیون وجود دارد که هنوز منتشر نشده است.از دکتر عبدالکریم لاهیجی فعال شناخته شده حقوق بشر گرفته تا بنی صدر، خانبابا تهرانی، فرخ نگهدار و… که در لیست ترور شخصیت مجاهدین قرار دارند. در 7 سال گذشته بیش از 750 نفر از سازمان مجاهدین در عراق و اروپا جداشده و بسوی زندگی و سرنوشت جدیدی رفته اند.کسی می تواند از پیروزی دم بزند که در ابعاد تشکیلاتی و سیاسی پیشرفت داشته باشدو نه ریزش.کدام سازمان یا حزب از سال 1362 توانست شریک مجاهدین باقی باشد.همه سازمان ها و شخصیت های مهم آن موقع یک به یک از مجاهدین جداشدند. مجاهدین هم بدون بیان اصل مطلب، به ساده ترین شیوه فاشیستی یعنی مخدوش کردن چهره آنان پرداختند.در بین ایرانیان خارج از کشور،این صنعت آن چنان در مجاهدین پیشرفت کرده است که امروزه دیگر کسی حاضر نیست راجع به مسائل و مشکلات مجاهدین پرداخته و از آنان حرف بزنند. چگونه می شود تعدادی پیرمرد و پیرزن که از دورافتاده ترین نقاط ایران برای دیدار با فرزندانشان در مقابل پادگان اشرف جمع شده اند، رجوی آنان را "سگ زنجیری" و "مزدور و وابسته "خطاب میکند؟! این اوج پیشرفت فرهنگی رجوی در 30 سال گذشته است که این چنین به هتک حرمت "خلق قهرمان" سابق خود می پردازد. چه اطلاعات ذی قیمتی در مجاهدین باقی مانده است که این پدران و مادران بتوانند با دیدار فرزندانشان دست به قاچاق اطلاعات زده و آنها را زیر خطر قرار دهند؟ برگزاری تجمع 200 نفره هموطنان ایرانی و اعضای جداشده از مجاهدین ماه گذشته در پاریس و استقبال عمومی از آن، بالاخره مجاهدین را وادار به فرافکنی و تکرار اتهامات گذشته کرد.چیزی که دیگر خریداری ندارد. رجوی با این همه ادعای پیروزیهای پی در پی و درخشان در 30 سال گذشته و آن هم با داشتن انقلابی بنام "انقلاب ایدئولوژیک مریم" از چه چیزی هراس دارد؟ چرا "انقلاب کرده ها"ی سازمان خود و "بینه های انقلاب مریم رهایی" را در بوته آزمایش قرار نمی دهد؟ چرا مانند هر جای دیگری در جهان امروز، درب های پادگان اشرف را باز نمی گذارد تا ببیند دست آخر چند نفر به آنها اضافه شده یا برایشان باقی می ماند؟ بنابر این واکنش های درد آلود رجوی و سایر فرماندهان مجاهدین تحت نام پرونده سازی برای این و آن، یک دلیل بیشتر ندارد و آن هم شکست همه جانبه در صحنه های بین المللی، سردرگمی و فروپاشی است که در آینده نزدیک به وقوع خواهد پیوست.