خاطرات قادر رحمانی عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین ـ قسمت پنجم

آیا روش های ماکیاولیستی بهترین شیوه و سرپوش گذاشتن بر ازدواج نامشروع مریم و مسعود و به قول مرکزیت آن زمان انقلاب سه گانه نیست؟
افراد را آموزش ایدئولوژیک می دادند در پروسه انقلاب ایدئولوژیک طلاق و جدایی زنان و مردان تشکیلاتی ستایش می شد و لازمه مبارزه بود اما ابهامی که در ذهن من و اغلب بچه ها موج میزد این بود چرا مسعود بعد از کشته شدن همسرش اشرف با فیروزه (دختر هیجده ساله بنی صدر) ازدواج کرد؟ توضیح محمود قائم شهر یکی از سران سازمان عجیب بود: " آن پیوند (ازدواج مسعود و فیروزه) یک پیوند سیاسی بود و برای جذب بنی صدر صورت گرفت اما پیوند مریم و مسعود ایدئولوژیک است؟!!
به دلیل انقلاب ایدئولوژیک و انتخاب مریم به مسئول اولی سازمان، سازماندهی ها عوض می شود. مقرها از لشکر به محور و همان لشکر قبلی به سر فرماندهی مجزا ولی باز به اسم لشکر تغییر پیدا کرد. فرمانده محور ما سارا گرامیان شد فرمانده لشگر نیز فتانه حسین محمدی معرفی گردید. به قول شاعر باز کنید راه را اینکه نگار می رسد چون باید زمینه را برای زنان فراهم کرد که خودی نشان دهند. بتدریج بحث زمینه سازی برای انتخاب شورای رهبری زنان و خلع سلاح مردان در روابط مجاهدین تحقق پیدا می کرد.
به دلیل سازماندهی جدید همه شاکی بودند. زیرا مردها را به لحاظ رده تشکیلاتی با سوابق و عملکردهای درخشان پائین کشیدند. انگار کودتایی در شرف وقوع بود. کودتای زنان علیه اکثریت مردان آن هم با رهبری یک مرد به نام مسعود رجوی؟ این از عجایب روزگار ما بود!! هر کدام از نفرات مرد زیر لب چیزی میگفت. فرماندهی مانند فریدون سلیمی که در بحث طلاق های اجباری مسئله دار شد او نمیخواست همسرش را از دست بدهد. گویا بحث طلاق در بین فرماندهان بالا ابهام هایی زیادی را باعث گردید سرانجام فریدون سلیمی مهین را که بشدت دوست داشت از دست داد (منظورم مهین شفق نیاست) اما فریدون خیلی راحت انتقادهای خود را بدون ترس و واهمه مطرح می کرد. به قول افراد یگان زده بود به سیم آخر. در جمعی دوستانه از او شنیدم که گفت: " ازدواج مسعود و مریم را توجیه کردند و گفتند ایدئولوژیک است؟ اما ازدواج و زندگی زناشوئی ما را می خواهند از هم بپاشند به ما چه خواهند گفت؟ ما که مثل آنها کار خلاف انجام ندادیم که با ایدئولوژی آن را بپوشانیم. وقتی از فریدون پرسیدم چرا اینقدر ناراحت است؟ به تلخی گفت: " به قول نمی دانم کدام روزنامه طرف خودش می خواهد همیشه در حجله باشد حالا گیر داده (مسعود رجوی) به بحث خانوادگی افراد ". وضعیت مقداری خطرناک و به تعبیر سران سازمان محفلی می نمود من وقتی این چنین با اعتراض های آشکار فریدون مواجه شدم سعی کردم از او دور شوم اما فریدون حرفهای ناگفته ی زیادی در دل داشت او برایم توضیحاتی در باره ی طلاق های اجباری داد و اینکه همسرش را بشدت دوست دارد البته فریدون کاملاً عصبی و خشمگین بود.
فریدون: من که نمی دانم این سیمرغ سیمرغی که برادر (مسعود رجوی) مدام مطرح می کند و ورد زبانش است لابد منظورش پرواز خواهر مریم از آغوش مهدی (ابریشم چی) به آغوش خودش است البته مهدی نیز جای مریم را خالی نگذاشته و به جایش مینا را وارد کرده حالا نمی دانم این بحث (طلاق) مهدی را هم شامل می شود یا نه؟
در این میان وقتی فریدون متوجه شد به دلیل بیان انتقادهای گزنده، تند و تیزش ترسیده ام و تمایل دارم از او جدا شوم حرفهای خودش را به این صورت ماست مالی کرد: " البته بحث های ایدئولوژیک مقداری پیچیده است شاید مرور زمان باعث شود آدم چیزی را که نمی فهمد بعدا بفهمد!!!
در نشست مجدد رهبری، مسعود از مریم تعریف و تمجید می کند مریم نیز از قافله عقب نمی ماند و از مسعود یک اسطوره می سازد! البته چند نفری هم از قبیل محمود قائم شهر، کاک اسد، بهنام (محمد محدثین) فرید و… توضیحاتی در این نشست دادند و اینکه آنها چگونه خود را مدیون فداکاری مریم می دانند! البته در مدتی که نشست ادامه داشت برخی از نفرات سوالاتی داشتند.
بارها از مسعود شنیده ام که می گفت: در سازمان هر کس هر حرفی دارد باید بزند حتی در رابطه با رهبری و انتقاد در سازمان یک رسم معمول است؟! ولی همیشه ابهام ها و پرسش هایی داشتم چرا وقتی به غیر از چند نفری که اسم بردم و معمولا از مریم و مسعود در نشست تعریف می کردند و آنان را مثل بت ستایش، افرادی که سوالات فراوانی در ذهن داشتند و حرفی و انتقادی در باره نشست طلاق و انقلاب ایدئولوژیک، هرگز این امکان را پیدا نمی کردند به طرح سوالات و انتقادها بپردازند؟ چون مریم زیرکانه سوالات افراد را ارجاع می داد به بعد از آنتراکت یا اینکه به شکلی حاشیه پردازی می کرد و می گفت: "بچه ها شما فعلا بشینید مسعود حرفهایش تمام نشده است بعدا سوال کنید "! بدینگونه مریم سوالات افراد را در ذهن ها سرکوب می کرد و جرات طرح آن را از بین می برد.
مریم معمولا تاکید داشت اولویت بحث ها متعلق به رهبری است و موضوع مسئول اولی سازمان مهمترین بحث سازمان؟!!
مسعود: با انتخاب مسئول اولی مریم قبل از همه باید به ملت ایران تبریک گفت فکر می کنید چند وقت دیگر ایران هستیم!! (نشست سال 68)
نظرات مختلف بود ولی نظر خود مسعود از همه مهمتر چون مسعود گفت: 6 ماه دیگر در میدان آزادی همدیگر را خواهیم دید. (کف زدن حاضرین)!! بحث ها داخل مقرها ادامه داشت هر روز موضوع جدیدی در بحث طرح میشد. در سال 69 همچنین نشست های لایه ای شروع شد. کم کم متوجه شدیم تعدادی از افراد که متاهل بودند دیگر حلقه ای در دست ندارند، اطاق تلویزیون جمع شد به طور مستمر شاهد بالا و پائین شدن رده تشکیلاتی فرماندهان بودیم برای مثال متوجه شدیم حسن تریل شد برادر حسن و معاون لشگر به فرماندهی سوسن؟! این تحرکات در واقع علائمی بود که در سطوح بالا دیده می شد ولی ما لایه های پائین و تازه وارد باید آموزش زرهی می دیدیم. در سال 69 تقریباً 8 دوره آموزش نفربر دیدم هر بار هم گفته شد آموزش جدیدی است تا اینکه به غیر از انقلاب ایدئولوژیک، انقلاب دیگری نیز مطرح گشت به اسم آموزش که تقریباً نصف نفرات به قرارگاه حنیف در نزدیکی شهر طوز منتقل شدند. خلاصه روز ها درپی روزها می گذشت و خبری از وعده های مسعود در باره ی فتح تهران طی مدت شش ماه نبود؟ بعد از حمله عراق به کویت به ما دستور دادند برای درگیری با کردها به سمت جلولا برویم. البته من در این زمان اغلب راننده کمرشکن بودم. بعد از درگیری فیلمی را پخش کردند مهدی ابریشمچی برای تقریباً 100 نفر از پیشمـرگان و شهروندان کـرد کـه به اسارت مجاهدین درآمده بودند سخنرانـی می کرد. البته یک سری فیلم های پراکنده هم بودند تصاویر کشته شدگان کرد. مسئولین سازمان می گفتند اینها پاسدارانی هستند که از ایران آمده اند اما بر همه ما مشخص بود افرادی که اسیر شده اند و مهدی ابریشمچی برای آنان سخنرانی می کرد کُرد و عراقی بودند. ادامه دارد…
تنظیم از آرش رضایی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا