خلع سلاح و مشکلات بعد از آن در دام رجوی

خلع سلاح یکی از بزرگترین معضلات سازمان بلحاظ تشکیلاتی بود چرا؟
بعد از سقوط صدام وآمدن آمریکاییها به اشرف، سیاست رهبران مجاهدین برای حفظ تشکیلات خود و پادگان اشرف، دچار تغییرات فاحشی شد و مواضع آن ها نسبت به آمریکایی ها تغییرکرد و برای ماندن مجاهدین درعراق، نزدیک شدن به اجنبی در دستور کار قرار گرفت. زیرا بقای اشرف بهر قیمت لازم بود حتی بقیمت زیرپا گذاشتن اصول!! بنا براین تنها مسیرحفظ اشرف سیاست حرکت موازی با آمریکاییها بود. این در حالی بود که این گروه در لیست تروریستی آمریکا قرار دارد و پذیرش این قرابت از سوی آمریکایی ها را نیز زیر سوؤال جدی می برد.
اگرچه مردم عراق به شدت مخالف اردوگاه اشرف در کشورشان بودند اما نه مجاهدین و نه آمریکائیها که با شعار ایجاد دمکراسی به عراق آمدند به این مخالفت ها توجهی نکردند.
چرخش علنی سیاسی مجاهدین به دامن آمریکایی ها برای تعداد قابل توجهی از کادرها که تا این زمان از معادلات سازمان بی خبر بودند قابل پذیرش نبود. بنابراین رهبران سازمان به فکر ساختن ذهن این کادرها افتادند تا این تغییر خط را توجیه کنند: لذا نشستهای سیاسی روزانه شروع شد. در این نشستها اول تحویل دادن سلاح ها را توجیه می کردند و تلاش های زیادی صورت گرفت تا به این سؤالات پاسخ دهند: ‌وقتی سلاح نیست ارتش چه معنا دارد و چرا تعطیل نمی کنید؟ و به چه دل خوش کرده ایم؟ و" اینکه خودتان گفتید مبارزه بدون سلاح معنا ندارد وهنوز هم میگویید و"آنهمه شعارهای پیروزی محتوم چه شد؟ و سلاح ناموس مجاهد خلق کجا رفت؟ و…
در همین اثناء بحث خانواده ها پیش آمد و تأثیر آن روی اعضاء در حالیکه مسؤلین بخوبی می دانستند اگر خانواده درذهن اعضاء زنده شود طولی نخواهد کشید که سیلی از جداشدگان بر سرشان آوار خواهد شد وبه شدت از آن هراس و بیم داشتند {بحث خانواده برای رجوی یک قوز بالا قوز در مشکلات تشکیلاتی اش در حفظ اشرف بوده و هست }.
بنا براین خلع سلاح عامل ترک خوردن ذهنهای بسته اعضاء در فکر کردن به آینده و گذشته شان بود و این برای تشکیلات یک فاجعه بوده و هست خصوصا که آنزیمی به نام خانواده بر تمامی خط سیاسی و استراتژیکی و تشکیلاتی تأثیر کیفی گذاشته هنوز بعد ازگذشت هشت سال و با این همه نشست، موفق به جمع کردن ذهنهای به دنبال خانواده و آینده نشده اند.گرچه امروز کسی موفق به دیدن عزیزش که در اردوگاه است نمی شود اما وجود آن ها جلوی درب اردوگاه دلگرمی بالائی به اسیران در دست رجوی میدهد و اینکه قبل از هر چیز آنها کسانی رو دارند که بفکرشان هستند و عواطف خانوادگی نمرده بر خلاف آنچیزی که خواسته رجوی بوده و هست.شاید بتوانند با همدستی با آمریکا و یا با خریدن ذهن شیوخ و عشایر و کار اجتماعی با هزینه های کلان و رخنه در احزاب و نمایندگان مجلس عراق وبر هم زدن تعادل سیاسی در عراق بنفع خودشان چند صباحی اشرف را حفظ کنند ولی هرگز نخواهند توانست جلوی سیل عواطف و احساسات اعضاء و کادرها را بگیرنند روزی قدرت این عاطفه ها بر قدرت مالی و خوردن ذهن سیاستمداران غلبه خواهد کرد و طومار و کارنامه پر فریب و فتنه رجوی را در هم خواهد پیچید وآن روز دور نیست. بنا بر این خلع سلاح نقطه شروع فکر کردن به دنیای خارج بود فکر کردن به عمر هدر رفته و فکر کردن به اینکه چه فریبی خوردیم واسیر دست چه فریبکارانی شدیم.اگر اینقدر مدافع حقوق بشر هستند و برای آن مبارزه مکنند پس چرا پدران و مادران سالخورده وکودکان معصوم را پشت درب اشرف نگه داشته و مانع دیدارشان با عزیزانشان هستند؟ گفتند « سلاح را برای نگه داشتن صاحب سلاح دادیم "اما واقعیت چیز دیگری بود رجوی هیچگاه بفکر جان کسی نبوده و نیست پس موضوع چه بود؟ موضوع تمامیت رجوی و دستگاه تشکیلاتیش بود که اگر سلاح را نمیداد در یک آن دود می شد و به هوا میرفت او اصلا" به فکر کادرهایش نبود و شعاری که میداد برای اغفال ذهن ما بود که او را می پرستیدیم این شعار دروغ به مدت دو سال کارایی خودش را داشت و او در این امر موفق بود.
ادامه دارد…
محمود دشتستانی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا