خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت پنجاه و چهارم
در قسمت قبل درباره فشارهای روحی و جسمی شدیدی گفتیم که بعد از اعلام تصمیم به جدایی بر امیر اعمال شد. چند روز بعد دوباره به پایگاه خودمان، بنیاد علوی، برگشتیم. وقتی رسیدیم، به من اطلاع دادند که بار دیگر قرار است منتقل شوم. اینبار به پایگاه شماره ۱۱ در همان کمپ علوی. برای من […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت پنجاه و سوم
دیماه ۲۰۰۲ بود. ماههای داغ تابستان عراق جای خود را به سرمای خشک و سوزناک زمستان بیابانی داده بود. پیش از آمدنم به عراق، هیچگاه تصور نمیکردم اینجا اینقدر سرد بشود. وقتی نام عراق میآمد، فقط گرمای طاقتفرسایش به ذهن میرسید. اما زمستانش نیز همانقدر بیرحم و استخوانسوز بود. هوا بندرت به زیر صفر میرسید، […]
رجوی و آدمکشی به قیمت ذبح حکم شرعی
اعضای سازمان مجاهدین خلق به عنوان “ارتش خصوصی” در ماه رمضان ۱۳۷۰ مشغول مزدوری برای صدام بودند. این جنایت کار برای ادامه کشتار مردم بی پناه عراق دستور جابجا شدن ماه رمضان را صادر کرد. ایرج صالحی از اعضای جدا شده سازمان مجاهدین خلق در خاطرهای با اشاره به جابجا کردن ماه مبارک رمضان توسط […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت پنجاه و دوم
امیر یغمایی در قسمت قبل خاطراتش از ماجرای یک فرار باور نکردنی می گوید که سازمان در شوک فرو برده بود. اکتبر ۲۰۰۲، من در پارکینگ خودروهای زرهی در پایگاه علوی مشغول به کار بودم. خورشید بیرحمانه بر صورتم میتابید و احساس میکردم که دیگر زنده نیستم؛ همچون مردهای متحرک. هیچ امیدی در وجودم نمانده […]
خاطره ای از محسن قجر عضدانلو برادر مریم قجر
خبری خواندم مبنی بر اینکه محسن قجر عضدانلو برادر مریم قجر فوت کرده است و یاد خاطراتی از او افتادم. دورانی که در پادگان اشرف در عراق بودم برادر مریم قجر با شورایی ها به عراق می آمد و با شورایی ها به مقر ها سر می زدند که روحیه باصطلاح ارتش آزادی بخش را […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت پنجاه و یکم
امیر یغمایی در قسمت قبل خاطرات خود چنین می گوید: شبهایی که برای نگهبانی به کیوسک های نگهبانی در اطراف علوی میرفتیم، تنها میشدم و افکار خودکشی به سراغم میآمد. یک شب در دل تاریکی، با کلاشم ور میرفتم و به فکر فرو رفتم… ماههای طاقتفرسا، گرم و خستهکنندهای در پیش بود. روزی که در […]
قتل شکرالله مشکینفام؛ روایت تکاندهنده شاهد عینی از درون مناسبات مجاهدین
سالهای نخست پس از انقلاب ۱۳۵۷، ایران صحنه جوشوخروش سیاسی و آرمانخواهی جوانان بود. در این میان، مجید محمدزاده، نوجوانی مشهدی، جذب فضای پرهیجان و شعارهای سازمان مجاهدین خلق شد. او آموزشهای ایدئولوژیک و تشکیلاتی را گذراند و مدتی با این گروه همکاری کرد، اما خیلی زود با واقعیتی تلخ روبهرو شد: فاصله عمیق میان […]
عملیات فروغ و یا دروغ جاویدان چرا و چگونه شکل گرفت؟ – قسمت سوم
در قسمت قبل خاطرات علی اکرامی متذکر شد که یک هفته قبل از عملیات تعدادی از اعضا از کشورهای اروپایی و امریکا برای شرکت در عملیات به عراق و پادگان اشرف آمدند. مسئولین مجاهدین در خارج کشور چنان ذهن آنها را شستشو داده بودند و پیروزی در عملیات را برایشان ساده کرده بودند که تعداد […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت پنجاهم
وقتی به کمپ علوی برگشتیم، دیگر آن بهشت سابق نبود. تپهها دیگر آن جلوه زیبا را نداشتند و درهها دیگر سرسبز و باطراوت نبودند. همه بچههای مجاهدین(نوجوانان) باید وسایلشان را جمع میکردند و میان دیگر بخشهای کمپ علوی، در کنار سایر اعضای مجاهدین، مجدداً سازماندهی میشدند. دوران خوش تابستان به پایان رسیده بود، هرچند تا […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و نهم
نوامبر ۲۰۰۱، پس از چهار ماه ترسناک پر از تهدید، ضرب و شتم، تهمت، اتهامات و انزوای مطلق، (نشستهای طعمه) بالاخره پایگاههای مختلف شروع به جمعآوری وسایل کردند و یکییکی به سمت پایگاههای مرزی خود بازگشتند. این دوره سختترین آزمونی بود که از سر گذرانده بودیم، اما از آن جان سالم به در بردیم. البته […]
در زندان های اسکان مجاهدین در عراق، چگونه یادداشت به یکدیگر می دادیم؟
آبان ماه 1376 بیش از یکماه بود که در سلول انفرادی زندان اسکان، واقع در ضلع جنوب شرقی پادگان اشرف، در بدترین وضعیت ممکن زندانی بودم و شکنجه های مستمر روحی و جسمی را متحمل می شدم، بطوریکه مسئولین زندان یک شب که در شرف مرگ بودم، دکتر یحیی را بالای سرم آوردند و مداوایم […]
روزی که کمر رجوی و استراتژی هایش شکست
بعد از فتح شهر مهران توسط سازمان رجوی که البته با کمک ارتش عراق در خرداد سال 1367 انجام گرفت او بسیار سر مست از این پیروزی بود و حتی با سردادن شعار “امروز مهران فردا تهران” فکر می کرد می تواند خوابهای پنبه دانه ای خود را به واقعیت تبدیل کند! کمتر از یک […]