پنجشنبه, ۲۰ آذر , ۱۴۰۴
خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت بیست و دوم 13 آذر 1402

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت بیست و دوم

در قسمت قبل از محدودیت هایی که در مقر داشتیم گفتم. نمی توانستیم در مقر تکان بخوریم نفرات در مقر را به هر لحاظ کنترل می کردند. با این وجود گاهی کنترل نفرات از دستشان خارج می شد و باز هم خبر می رسید که بعضی از نفرات فرار کردند. نشست ها ادامه داشت و […]

خاطرات حسین رضایی از سفر به عراق و پادگان اشرف و لیبرتی 13 آذر 1402

خاطرات حسین رضایی از سفر به عراق و پادگان اشرف و لیبرتی

با سلام، من حسین رضایی هستم. برادر من حسن رضایی چندین سال است در فرقه رجوی اسیر است. زمانی که برادرم در عراق و در پادگان اشرف بود من چندین بار در گرما و سرما و با مشکلاتی که داشتم به عراق سفر کردم. هدف من از سفرهایم ملاقات با برادرم بود. اولین بار که […]

ناگفته‌هایی از جداشده‌های گروه تروریستی مجاهدین خلق – قسمت دوم 12 آذر 1402

ناگفته‌هایی از جداشده‌های گروه تروریستی مجاهدین خلق – قسمت دوم

قسمت اول: زندگی و ادامه تحصیل به جای اعدام گروه تروریستی مجاهدین خلق پرچم‌دار خباثت و سبوعیت جمعی است که اساس و جوهره ذاتی‌اش بر دروغ، جنایت و خیانت شکل گرفته شده است. از ابتدای انقلاب و طبق آمارهای رسمی موجود، حدود ۱۷ هزار نفر را در کشور کشته و ترور کردند و در سریالی […]

از منطقه کوشک تا آلبانی و بازگشت به ایران 11 آذر 1402

از منطقه کوشک تا آلبانی و بازگشت به ایران

شروع اسارت سی ساله به دست ارتش پیاده صدام حسین یازده آذر سال ۱۳۶۶ ساعت ۴۰ دقیقه بعد از نیمه شب بود ، آن شب بر خلاف شب‌های دیگر منطقه قدری آرام بود و از شیلک های خمپاره‌ای و رگبار تیربار خبری نبود. همه سربازان متعجب بودند که چرا امشب این قدر ساکت است و […]

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت بیست و یکم 11 آذر 1402

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت بیست و یکم

در قسمت قبل از به تعویق افتادن فرارم از پادگان اشرف گفتم. من به دنبال راهی بودم که خودم را به تیف برسانم. رجوی و سرانش می خواستند شرایط نفرات در مقرها را عوض کنند. سازماندهی خیلی بزرگی صورت گرفت چند تا از دوستانم به مقرهای دیگری رفتند و این برای من ناراحت کننده بود. […]

از پیوستن تا رهایی – قسمت بیستم 07 آذر 1402

از پیوستن تا رهایی – قسمت بیستم

در قسمت قبلی به تشکیل و سازماندهی یگان مستقل اشاره کردیم. همچنین گفتیم که این یگان با نگاه تحقیرآمیز مسئولین مواجه بود و تقریبا همه کارهای نظافتی و بیگاری و ماموریت های سخت ( به لحاظ جسمانی ) را به ما می سپردند. یگان مستقل تشکیل شده بود از افراد غیر مجاهد که به ایدئولوژی […]

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت بیستم 07 آذر 1402

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت بیستم

در قسمت قبل گفتم ما را به محل تخصصی دعوت کردند و شام مفصلی به ما دادند. در حین شام زهره قائمی میکروفن را به دست گرفت و گفت دست مریزاد خوب جواب دندان شکن به مزدوران دادید اینها آمده بودند که شما را همراه خودشان ببرند. ببینید انقلاب مریم چکار می کند. حرف های […]

روایت زندان مخوف ابوغریب زخم وخیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا- قسمت هفتم 06 آذر 1402

روایت زندان مخوف ابوغریب زخم وخیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا- قسمت هفتم

در قسمت قبل داستان زندگی رضا، جوانی 19 ساله و اهل روستایی در نزدیکی ارومیه را برایتان تعریف کردم. او در ترکیه و به بهانه کاریابی فریب عوامل مجاهدین خلق را خورده بود و چنین سرنوشت تلخی برایش رقم خورده بود تا آنجا که کارش به ابوغریب بکشد. و اما ادامه: صحبت های رضا ادامه […]

روایت زندان مخوف ابوغریب زخم و خیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت ششم 05 آذر 1402

روایت زندان مخوف ابوغریب زخم و خیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت ششم

در قسمت قبل توضیح دادم که چگونه رجوی ما را به عنوان امانت به صدام حسین و زندان مخوف ابوغریبش سپرده بود. داستان دوست سابقم الیاس که با هم در یک یگان و مقر بودیم و جریان گرفتار شدنش را هم نقل کردم. بعد از صحبت با الیاس دیگر فرصت قدم زدن و صحبت با […]

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت نوزدهم 05 آذر 1402

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت نوزدهم

در قسمت قبل گفتم بعد از مصاحبه ای که آمریکاییها با من داشتند به مقر برگشتم. سال 1382 که در پادگان اشرف بودم، اتفاق عجیب و خوشحال کننده ای برای من افتاد: به من ابلاغ کردند که خانواده ات آمده اند تو را ببینند. اول متوجه نشدم منظورشان چیست. به آن نفر مربوطه گفتم چی […]

خاطره ای از علی شریفی، کشته شده در کمپ اشرف ۳ 05 آذر 1402

خاطره ای از علی شریفی، کشته شده در کمپ اشرف ۳

در این چند روز اخیر سایت فرقه را چک کردم. خبر فوت علی شریفی را دیدم. علی شریفی نزدیک به 5 سال در مقر ما بود. در آن زمان مسئول مقر ما زنی بود بنام شهلا کریمی و مسئول مرکز ما زنی بنام معصومه ملک محمدی . علی شریفی مسئله دار بود و در نشست […]

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت هجدهم 30 آبان 1402

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت هجدهم

در قسمت قبل درباره شرایط کمپ اشرف بعد از سرنگونی صدام و استقرار ارتش امریکا در کمپ مطالبی بیان کردم. در نشست ارکان مسئول ارکان به من گفت فردا ساعت 4 برو تخصصی خواهر زهره با تو کار دارد. آنقدر بازار محفل من با دوستانم گرم بود که همه فهمیده بودند فردا ساعت 4 باید […]

blank
blank
blank