از گذشته بیاموزیم، تروریست های مجاهدین را پشتیبانی نکنیم

غربی ها باید از تجربیات فاجعه بار گذشته درس بگیرند. تجربیاتی چون حمایت از صدام حسین و طالبان که اساس آن ضرب المثل معروف « دشمن دشمن من دوست من است» بود.
اما اگر این دشمن دشمن یک فرقه تروریستی مخرب با سوابق هولناک واعمال ضد بشری باشد، چه باید کرد؟ ماتیو پارتریج در روزنامه گاردین این حکمت قدیمی را عامل بسیاری از جنگ ها و پیروزی های تاریخ می داند و نمونه هایی از آن ها را یاداوری می کند. از جمله حمایت انگلیس و آمریکا از شوروی سابق که باعث پیروزی جبهه شرق در برابر هیتلر شد و یا حمایت آمریکا از نیروهای ضد شوروی در افغانستان در دهه 80 که مجاهدین افغان را مقاوم تر می کرد.
نمونه های ارائه شده توسط پارتریج نشان می دهد که حکمت « دشمن دشمن من دوست من است» گاهی برای حذف برخی افراد نفرت انگیز چون هیتلر و استالین مفید است اما چنانچه وی نیز متذکر می شود این حکمت محدودیت هایی نیز دارد. هنگامی که انگلیس و آمریکا در زمان جنگ تحمیلی مجوز فروش اسلحه به صدام حسین را صادر کردند نمی دانستند که با این کار رژیم بعث را ارتقـاع می دهند و صدام را قادر می سازند تا جنگ بعدی یعنی حمله به کویت را به راه اندازد. همچنین جنایات القاعده در جهان و وحشی گری های طالبان در افغانستان نتیجه حمایت های آمریکا در دهه 80 و 90 است. پارتریج از همه این نمونه های تاریخی نتیجه گیری می کند تا از جولیانی و تام ریج حامیان نومحافظه کار مجاهدین در امریکا انتقاد کند: « پیشنهاد تحمل و حمایت از مجاهدین خلق اشتباه است.»
نویسنده ی دیگری در سایت دی اند تی (مرگ و مالیات) به هموطنان حامی مجاهدین خود یادآور می شود که چگونه تکرار آن اشتباهات ممکن است خطرناک باشد. اندرو بلونسکی می نویسد: « کسانی که از مجاهدین خلق حمایت می کنند به سادگی خواهان آن هستند که مجاهدین به نمایندگی از آن ها علیه ایران وارد جنگ شود؛ اما هنوز خطر بالقوه عواقب این حمایت را درک نکرده اند.» به علاوه، وی به نقش بحران آفرینی سازمان در حکومت جدید عراق اشاره می کند: « هیچ کدام از قانون گزاران ] حامی سازمان [ به خود زحمت نمی دهند که توجه کنند که مجاهدین خلق به درگیری خود با نیروهای امنیتی عراق که تحت حمایت آمریکا هستند، ادامه می دهند.»
بلونسکی نیز به ماجرای طالبان به عنوان نمونه دیگری که در آن آمریکا « با مبارزان در یک تیم قرار گرفت تا دشمن مشترک را از بین ببرند،» اشاره می کند. قهرمان ساختن از مجاهدین خلق توسط جولیانی و دوستانش نویسنده را به یاد طالبان می اندازد. وی می نویســد: « اگر به خاطر داشته باشید، ما آن ها را به خدمت گرفتیم تا شوروی را در افغانستان شکست دهیم و آن تصمیم نتیجه معکوس داد.»
به عنوان رهبران یک فرقه شخصیتی مریم و مسعود رجوی معتقد هستند که « هدف وسیله را توجیه می کند» بنابراین برای پیشبرد اهداف جاه طلبانه خود که همانا قدرت است، به هر کاری دست می زنند و به هر وزنه ای متوسل می شوند. این ها همان کسانی هستند که در کارنامه خود ترور شهروندان و نظامیان آمریکایی را دارند چون آن ها را امپریالیسم می دانستند که از شاه سابق حمایت می کرد. به دنبال انقلاب اسلامی ایران مجاهدین از آیت ا… خمینی حمایت کردند، از تسخیر سفارت آمریکا در تهران پشتیبانی پرشور کردند به طوری که پس از آزاد سازی گروگان ها به نظام انتقاد کردند که چرا آن ها را رها کردید. اما پس از آن که در سیستم قدرت حکومتی ایران جایی برای خود نیافتند با حکومت اسلامی در افتادند و رفتارهای تروریستی خود را از سر گرفتند. بنابراین ماهیت ذاتی فرقه رجوی همواره پیش بینی های ژورنالیست های مذکور را تائید می کند.
در اواخر سال 2010 در پی ترور دانشمند هسته ای ایران دکتر مجید شهریاری، ریچارد سیلورشتاین در مقاله ای با عنوان « موساد و مجاهدین شرکای کمپین کشتار» اثبات می کند که مجاهدین خلق بازوی عملیاتی سازمان جاسوسی اسرائیل یعنی موساد در ایران بوده اند و ترور دانشمندان هسته ای ایران کار مشترک مجاهدین و موساد بوده است. وی در مقاله خود به نتیجه هشدار دهنده تری نسبت به دو ژورنالیست دیگر می رسد. سیلورشتاین معتقد است که جهان باید از مجاهدین هسته ای در هراس باشد. وی می نویسد: « آنچه درباره این ازدواج های مصلحتی طعنه آمیز است آن است که آن ها معمولاً در صورت آن که به آن ها مشورت داده است منفجر می شوند. (رجوع کنید به دوران ریگان و حمایت وی از مجاهدین افغان که به شکل طالبان مسخ شدند) شکی نیست که اگر مجاهدین خلق، چنانچه برخی از نومحافظه کـــــاران می خواهند، رژیم ایران را سرنگون کند، اسرائیل خوشحال خواهد شد. اما آیا دیکتاتوری مجاهدین با اسرائیلی ها دوست تر خواهد بود تا رژیم کنونی ایران؟» نویسنده مقاله البته این موضوع را کاملاً نامحتمل می داند اما با این احتمال به نحو جالبی خطر بالقوه سازمان مجاهدین خلق را روشن می کند. وی ادامه می دهد: « در واقع فکر این که مجاهدین خلق روزی در ایران به قدرت برسند احمقانه به نظر می رسد و کسانی که چنین اندیشه ای در سر می پرورانند احتمالاً در رؤیا (یا کابوس) زندگی می کنند. اما اگر خدای نکرده چیزی شبیه به این رخ دهد، شاهد رودهایی از خون در خیابان های تهران و ناآرامی های طولانی مدت خواهیم بود. شاید این همان چیزی باشد که موساد در آرزویش است. اما آیا موساد فکر می کند که رژیم مجاهدین خلقی با همان اشتیاق یا شور و اشتیاق بیشتر نسبت به پیشینیان خود به دنبال سلاح نمی رود؟
مزدا پارسی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا