دنیایی بدون مجاهدین،آیا می توانند؟!

سالیان زیادی است که منتقدین با اسناد و مدارک واقعی درباره مجاهدین و ساختار توتالیتری تشکیلات آنان می نویسند.در راستای آگاهی بخشی و رهایی افراد معترض تلاش می کنند.با فعالیت ها،گزارشات و نوشتن خاطرات خود،گوشه هایی از بایگانی وحشت انگیز روابط ضد انسانی آنان را به نمایش می گذارند،با شناخت واقعی از ماهیت آنان مسائل و موضوعات سیاسی مربوطه را بررسی کرده و راه حل ارائه می دهند،تا در بالابردن شعور اجتماعی و سیاسی علاقمندان به این مسئله سهیم باشند. تاثیر این روند بر آگاهی و اراده بسیاری از گروه های اجتماعی و سیاسی داخل و خارج از ایران مشهود است.چرا که علیرغم شانتاژهای تبلیغاتی، شیطان سازی،مزدور نمایی و پرونده تراشی بر علیه جداشدگان که با ماکزیمم هزینه و ابزارهای کارآمد صورت گرفته،نه تنها هیچ لکه سیاهی بر پیشانی آنان ننشسته بلکه اسناد آنان برای تصمیم گیری در باره مجاهدین در بالاترین مراجع بین المللی،دولت های اروپایی و آمریکایی مورد استفاده و استناد قرار گرفته است. گروه های اوپوزیسیون نیز که سابقا تحت تاثیر فشارهای تبلیغاتی مجاهدین قرار داشتند،اکنون دور از فریب های تبلیغاتی به دریافت مستقل و داوری منصفانه ای رسیده اند.اگر تا دیروز از موضع گیری و انتقاد در برابر رفتار سیاسی- اجتماعی مجاهدین پرهیز می کردند،به یمن روشنگری های بی وقفه جداشدگان، به تاثیرات مخرب مجاهدین در مسائل اجتماعی – سیاسی می پردازند.بدون اینکه از مارک و اتهامات مجاهدین هراسی به دل راه دهند! اما در این میان واکنش حامیان سنتی آنان (شورایی ها و اطرافیان) که تحت تاثیر مستمر شانتاژهای تبلیغاتی مجاهدین قرار دارند، بسیار نابخردانه و غیر اصولی است.چرا که دنیای دگرگون یافته و پیشرفته اطلاعات و اطلاع رسانی،چشم ها را باز و گستره ها را برای کشف یا درک واقعیت ها بسیار وسیع کرده است.اگر به سایت ها،موضع گیری ها و نوشتجات آنان نگاه کرده باشیم،بخوبی می توان دریافت بصورت تمام عیار در تئوریزه کردن توهمات مجاهدین قدم برمی دارند. این مسئله بطور خاص در مواردی حائز اهمیت است که فرد یا جریان مورد نظر بصورت منطقی و با ارائه اسناد و مدارک مستدل،ده ها بار استراتژی و اهداف سیاسی مجاهدین را زیر علامت سئوال برده یا علنا اعلام مخالفت کرده اند.این مخالفت ها که با صرف انبوه وقت و انرژی تغییری در بینش سیاسی اجتماعی مجاهدین بوجود نیاورده،نمی تواند بداندیشی و پیشداوری منتقدینی باشد که بی تاثیر بودن رفتار آنان را پیشاپیش گوشزد نموده و در بهترین حالت آنان را ابزار کار توجیه رفتار مجاهدین نامیده اند. بسیاری از افراد و جریاناتی که بنام "غیر مجاهد" در حواشی مجاهدین فعالیت می کنند،بنابه اعتراف خودشان هیچ سنخیتی با ایدئولوژی و استراتژی آنان ندارند.اما با تناقضات فراوان، دقیقا خواسته های برآمده از ایدئولوژی یا استراتژی مجاهدین را تئوریزه و تبلیغ کرده اند. "علی ناظر،بیژن نیابتی،اسماعیل وفا یغمایی،منوچهر هزارخانی،مهدی سامع و…" از این مجموعه افراد هستند.کسانیکه ده ها بار مخالفت خود با مجاهدین در زمینه های مختلف از جمله ماندگاری بی نتیجه آنان در پادگان اشرف را مکتوب کرده اند،کسانیکه "تئوری جنگ آزادیبخش" را اسباب بازی قدرتمدار رجوی نامیده اند،کسانیکه به کشتن دادن اعضای محصور در پادگان اشرف را نتیجه سیاست غلط و ضد میهنی رجوی قلمداد کرده اند،کسانیکه در خط کشی بین جبهه خلق و ضد خلق اسرائیل را دولت حرامزاده و خود را ضد امپریالیست می نامند،امروز کار را بجایی رسانده اند که رشوه مجاهدین به لابی های جنگ طلب آمریکایی و اروپایی را شکلی از مبارزه در برابر "رژیم" و ذخیره کردن خون "اشرف نشینان " ذکر می کنند. آنها برای مشروعیت بخشیدن به اندیشه خود،با تئوریزه کردن خواسته های مجاهدین نمی توانند مدعی استقلال رای و صاحب "تئوری منحصر بفرد"! خود باشند؛" واقعیت این است که در رءال پلیتیک، فقط «سناتور» زبان «سناتور» را می فهمد. فقط ارتشبد زبان ارتشبد را می فهمد. فلان لابیست می داند چگونه تصمیمی را به نفع و یا ضرر «طرحی» بچرخاند. سوال این است که آیا برای خروج از این لیست کذایی می توان از آن سناتور، ارتشبد و یا لابیست کمک گرفت، و مخارج آن را هم پرداخت یا نه؟ " در اینجا سئوال علی ناظر،یک سئوال تحقیقی نیست.بلکه تاکید و تایید رفتار مجاهدین در "مبارزه اینچنینی!" با جمهوری اسلامی است.یعنی تایید مبارزه با هر وسیله کثیف!و رسیدن به قدرت با خدمت یا در خدمت امپریالیست ها!و این برای کسانی است که حتی امروز با ترسیم جبهه ای بنام خلق ظاهرا مدعی جبهه ضد خلق بوده و استفاده از هر وسیله ای برای رسیدن به اهداف خود را نفی میکنند! بعبارتی نمی توان هم «تروریست»ها را نقد و نفی کرد و هم اینکه به بهانه "برچسب حاصله از مماشات آمریکا با رژیم" با آنان همراه و همگام شد.نمی شود به استراتژی سلاخی اعضای مجاهدین در پادگان اشرف اعتراض کرد و در کنار آن روش کثیف مجاهدین در جلب حمایت از امپریالیست ها را ستوده و تحت عنوان سئوال از تروریست ها تئوریزه کرد؛"اگر آن سخنرانانی که «پول» گرفته اند بتوانند از جنایتی هولناک پیشگیری کنند، آیا نباید آن «پول» را بمثابه بهای خونی که نباید ریخته شود، ارزیابی کرد؟ " افرادی همچون "علی ناظر" که به اعتراف خود بیش از 30 سال است همراه "مقاومت" و جبهه خلق"(اسم مستعار مجاهدین) قلم و قدم می زنند،با تناقضات و تضادهای مهمی رو دررو هستند که هضم آن برایشان دشوار و غیر قابل درک می شود.این بحران های درونی فقط زمانی می تواند فروکش کند که مانند مجاهدین دنیا را به دو شق سیاه و سفید ببینند.در چنین بحرانی که هیچ نقطه اتکایی برای آنان قابل تصور نیست،در برابر "رژیمی" که مجاهدین تصویر میکنند هر گونه بده بستان خائنانه ای وطن پرستی و هر ابزار کثیفی مباح و قابل استفاده است.در این میان چه فرقی می تواند وجود داشته باشد که مجاهدین به 40 لابی آمریکایی پول داده باشند یا آنها به مجاهدین؟!اما وقتی گفته می شود که این مجاهدین هستند که برای پیشگیری از خونریزی در "پادگان اشرف" خون بها پرداخته اند و پولی دریافت نکرده اند(یعنی مزدور نبوده اند ولی استخدام مزدور برای چنین هدفی مشروع و مقدس است.) همان تئوری پردازی و مورد استفاده ابزاری قرار گرفتن در دامان مجاهدین نیست؟!اگر بردار دیدگاه امثال "ناظر" در طراز واقعی چیزی تحت نام "مبارزه" ارزیابی شود،چه تفاوت اصولی و بنیادی با دیدگاه مریم یا مسعود رجوی دارد؟ دو سال است که کشورهای اروپایی سازمان مجاهدین را از لیست ترویستی خارج کرده اند.آیا چیزی تغییر کرده است؟تمام کشورهای اروپایی و سیستم های قضایی آنان بعلاوه آمریکا و کانادا مجاهدین را تشکیلات و فرقه تروریستی می دانند.وقتی تمام دنیا از روی اعمال تروریستی مجاهدین را می شناسند،آیا هیچ علائم واقعی از این سنخ در سی سال گذشته در این تشکیلات مشاهده نشده است که برخی افراد مدعی روشنفکری از آن تحت عنوان "مارک " و "برچسب تروریستی" یاد کرده و بدون استدلال منطقی می گویند اثبات کنید که آنها تروریست هستند!آیا چنین فرد یا جریانی می تواند صاحب رای و استقلال باشد؟ وقتی آدم مستعاری مانند "علی فرهنگ" اعتراف میکند فیلم های دریافت پول و بده بستان های رجوی با ژنرال های صدام حسین را در دوران اشغال نواحی مرزی و تجاوز به ایران مشاهده کرده و تمامی آنها نشان استقلال و افتخار مجاهدین است!از سرگشتگان چپ نمای آنان انتظار دیگری نیست.با اینحال او در نوشتن ماهیت خود صداقت دارد و دریگانگی با مجاهدین از خیانت آنان افتخارمی کند.برای او جبهه دیگری بنام "خلق" و… وجود ندارد.تمام جبهه او رجوی است. وقتی از نظر فکری به چنین تنه ای برخورد می شود نقطه اشتراک او با "ناظر" ها در سیاه و سفید دیدن و نقطه افتراق او در عمل و صداقت است.یعنی او نسبت به "ناظرها"صادق تر است.چرا که خود قبول دارد بمب منفجر کرده و ترور کرده است.اما این عمل تروریستی را "جنگ رهایی بخش" می داند.اما قماش همراه او می گوید "تروریست"بد است.انتقاد وارد است.استراتژی شان در عراق و اشرف غلط است.ولی…بخاطر "حقوق بشر"،"بخاطر بزرگترین سازمان متشکل اوپوزیسیون"،"بخاطر تنها مبارزان راه آزادی"،"بخاطر پیشگیری از خونریزی" و… در برابر سیاهه ای مانند "رژیم" بایستی از آنان دفاع و حمایت کرد. تا زمانیکه زندگی سیاسی-اجتماعی این گونه افراد در دنیای سیاه و سفید مجاهدین رقم می خورد وضع بر همین منوال است.وقتی هیچ بهایی برای انتقاد و استقلال رای پرداخت نمی شود،ناچارا باید گفت این قماش از اعضای محصور پادگان اشرف محصور تر و از اورنشینان اسیرترند! مجاهدین"سیاه و سفید" ها را برای منافع خود خلق کرده اند وهیچ اثری از مردم ایران در این وادی مشاهده نمی شود. برای رهایی از چنین قید و بند هایی باید چشم ها را گشود و ظرفیت ها را وسعت بخشید.سی سال تجربه شرمگین گذشته شورایی ها و اطرافیان مجاهدین که نمی توان از آن بعنوان مبارزه نام برد،ابزاری برای اثبات راه و روش مجاهدین و در خدمت آنان بوده است.و البته که برای مبارزه نیازی به سرسپاری در راه مجاهدین نیست.در این مسیر کسانی می توانند صاحب استقلال باشند که پیش از پیوستن به دگرگونی در جامعه،ابتدا انقلاب را از خود آغاز کنند.این انقلاب بر خلاف تصوراتی که مجاهدین ارائه می دهند چندان سخت و دشوار نیست.مارک ها و اتهامات مجاهدین نیز تکراری و موجب آبروریزی بیشتر آنان است.کافی است هر کسی بخود آید و صاحب استقلال فکر و رای خود باشد.یعنی دنیایی بدون مجاهدین،آیا می توانند؟!

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا