چند هفته پیش آشنایی به من ایمیل فرستاد. در آن سئوال کرده بود آیا ویدئویی که همه راجع به آن صحبت می کنند دیده ای؟ روی آن کلیک کردم و دیدم که هاوارد دین، در ۱۹ مارس در برلین، با شور فوق العاده ای در حال تحسین کردن صفات خانمی به نام مریم رجوی می باشد و پافشاری دارد بر اینکه آمریکا او را به عنوان رئیس جمهور ایران به رسمیت بشناسد: خانم رجوی و همسر او مسعود رجوی رهبر گروهی از جنگجویان، یا جنگجویان خداوند می باشند. پایگاه این گروه در ۲۵ سال اخیر در عراق قرار دارد ومن، بعد از سقوط صدام حسین، از آن بازدید کردم. سخنرانی آقای دین، من را شوکه کرد. ولی انگار این کافی نبود. سپس، سخنرانی رادلف جولیانی را شنیدم که در واقع همان حرفها را تکرار می کرد. در کنفرانس دسامبر سال قبل در پاریس، آقای جولیانی در حالیکه احساساتی بود به خانم رجوی گفت: " اینها مهمترین آرزوهای روح انسانی می باشد که شما از آن حمایت می کنید و بنا براین، توصیف کردن سازمان شما به عنوان سازمان تروریستی تنها کاری شرم آور می باشد." من فکر کردم دارم اخبار پیاز را از شبکه نیوز نت ورک گوش می کنم. واقعا جولیانی اصلا می دانست که دارد راجع به چه صحبت می کند؟ از قرار معلوم نه. در حقیقت یک گروه باورنکردنی کر(آوازخوان) – بعضی ها برای صحبت کردن پول گرفته اند، بقیه الهام گرفته از این آرزویشان که رژیم ایران به هر قیمتی باید برود – دور مجاهدین خلق در پایتخت های دنیا، در کنفرانس هایشان، جمع شده اند. شخصیتهای برجسته گروه، شامل رئیس سابق ستاد مشترک، ژنرال هیو اچ شلتون، وسلی ک کلارک، فرمانده سابق ناتو، ژنرال جیمز ال جونز، کسی که مشاور امنیت ملی اوباما بود، لوئیس ج فری، رئیس سابق اف بی آی، مقامات رسمی سابق اطلاعات دنیس سی بلر و مایکل بی هیدن، فرماندار سابق نئو مکزیکو بیل ریچاردسون، دادستان عمومی سابق مایکل بی موکاسی و لی اچ هامیلتون، نماینده سابق کنگره و یکی از دو رئیس هیئت مدیره کمیسیون یازده سپتامبر. در واقع سازمان مجاهدین خلق میلیونها دلار را خرج کرده اند تا که حکومت اوباما، به خصوص، خانم هیلاری کلینتون اینها را از لیست ترویستها – که در سال ۱۹۹۷ نامشان در آن ثبت شده است – خارج کند. خارج شدنشان از این لیست، آنها را قادر خواهد کرد در کنگره مشغول به لابی گری شوند و همان کاری را انجام دهند که احمد چلبی انجام داد: صدور اعلامیه آزادی عراق در سال ۱۹۹۸ از سوی کنگره. خانم کلینتون باید به کمپین تبلیغاتی آنها بی اعتنایی کند. مجاهدین خلق نه تنها به فعالیتهای فعالان برای دموکراسی در ایران هیچ ربطی ندارند، بلکه در واقع یک فرقه توتالیتری می باشند که در آینده بر سر ما خراب خواهند شد. وقتی در آوریل ۲۰۰۳ به کمپ اشرف، کمپ عملیاتی گروه، وارد شدم فکر کردم که وارد جهان تخیلی زنبورهای عسل ماده شده ام. در همه جا زنان، لباسی کاملا شبیه هم بر تن کرده بودند، یونیفورمهای رنگ خاکی و روسری هایی با رنگ گل. آنها کامیونهای سفید کمپرسی را جابجا می کردند. با نگاه هایی گیج و خیره، انگار در یک کارخانه مائویستی در چین مشغول کار هستند. دهها زن را دیدم که در دهانه تانکهایشان گم شده بودند و مشغول تعمیر موتور آنها بودند. یکی بعد از دیگری دخترها نزد من آورده می شدند تا سخنی از قبل حفظ شده را برای من و دو مراقب باز گویند. بازگویند که چگونه از انسان به دستیار و تحسین کننده خانم رجوی تبدیل شده اند. یکی به من گفت: قبل از پیدا کردن خانم رجوی در اینترنت، در ایران قصد خود کشی داشته است. کمپ اشرف در ۴۰ مایلی شمال بغد اد و نزدیک مرز ایران قرار دارد و در آن ۳۴۰۰ عضو جنگجوی سازمان در انزوای مطلق در ۱۴ مایل مربع از زمین خشن صحرایی زندگی می کنند. دسترسی به اینترنت، تلفن و اطلاعات در باره جهان خارج برای این افراد غدغن می باشد. پوسترهای خانم رجوی با لبخند و چشمهای سبزش بسیار فراوانند. در حالیکه این خانم در فرانسه از زندگی لوکسی بهر مند است، همسر او از زمان اشغال عراق بدست امریکا، پنهان شده است. در زمان جنگ ایران- عراق، این گروه به عنوان میلیشیای خصوصی صدام حسین، در خدمت او بود. برای بیست سال، صدام به این گروه پول و اسلحه می داد و پایگاه های نظامی در مرز ایران را در اختیار اینها می گذاشت. در برابر، رجوی تعهد کرد به صدام وفادار بماند. در سال ۱۹۹۱ وقتی صدام حسین قیام شیعیان عراق در جنوب را در هم شکست و به نسل کشی کردهای شمال پرداخت، رجوی و ارتش او به ارتش صدام ملحق شده و کردها را درو کردند. خانم رجوی به پیروان خود گفت: " کردها را به زیر تانک هایتان بیاندازید و گلوله هایتان را برای سپاه پاسداران نگاه دارید." بسیاری از مریدان با تنفر شدید (مترجم: از چنین دستوری) فرار کردند. بنابراین رجوی ها برای پر کردن کسری ناشی از فرار، شروع کردند به شکار ایرانی های پناهنده در اروپا. رجوی ها به آنها قول در آمد، ازدواج، خانواده، آزادی و انگیزه ای بزرگ – مبارزه با دولت ایران- را دادند و این جوانهای خام به عراق رسیدند. چیزی که سبب آشفتگی حداکثر شخص می شود نوع رفتاری می باشد که اینها با اعضای خود دارند. درست بعد از پایان جنگ ایران و عراق، رجوی رهبری حمله ای بد طراحی شده به ایران را ریخت و هزاران نفر از مردان و زنان جوان را در عملیات شهادت جمعی بکار گرفت. آنها باور کرده بودند که ایران را فتح خواهند کرد. ولی به جای فتح، هزاران نفر از آنها قتل عام شدند از جمله پدر و مادرها، همسران و شوهرهای کسانی که من در سال ۲۰۰۳ ملاقات کردم. بعد از دیدارم، با مردان و زنانی که از چنگ گروه فرار کرده بودند، ملاقات کردم. بسیاری از آنها باید از نو برنامه ریزی می شدند. آنها نقل میکردند اگر با رهبری مخالفت می کردند، زندانی می شدند یا سعی در فرار می کردند و حتی بعضی ها هم به قتل رسیدند. دوستی و تمامی روابط احساسی ممنوع می باشد. پسرها و دخترها اجازه صحبت با یکدیگر را ندارند. هر روز در کمپ اشرف، اعضاء می باید افکار و خوابهایشان را گزارش می کردند. اگر مردی با بوی زن و یا بوی عطر زن دچار هیجان جنسی می شد باید به آن اعتراف می کرد. اعضای گروه باید هر هفته در جلسات پاکسازی ایدئولوژیکی شرکت می کردند و در حضور دیگران به هوسهای جنسی خود اعتراف می کردند. اعضا مجبور به طلاق دادن همسران خود می شدند و برای تمام عمر تعهد به مجرد ماندن می دادند. این تعهد ضمانت می کرد که تمامی انرژی و عشق آنها متمرکز در مسعود و مریم بشود. آقای هامیلتون و ژنرال جونز و کلارک که به آنها پول پرداخته شده است تا در برابر، در حمایت مجاهدین خلق و در کنفرانسها صحبت کنند. تمامی این افراد ادعا می کنند که هیچ اطلاع نداشته اند که گروه چگونه با اعضایش رفتار می کند. در مکالمه تلفنی در هفته گذشته، آقای هامیلتون می گوید که من در مورد آنها زیاد نمی دانم. اما در سال ۱۹۹۴ وقتی او رئیس کمیسیون امورخارجه کنگره بوده است، به او گزارشی رسیده بود که در آن، این گروه، فرقه ای خشن با ایدئولوژی مشخصی که تلفیقی از مارکسسیم و مهدوی گری شیعه می باشد، توصیف شده بود. در کنفرانس پاریس در ماه فوریه، آقای دین، برای اجرای بهت آور " منشور حقوق بشر" از سوی این سازمان، به ستایش از آنها پرداخت. و ژنرال جونز به خانم رجوی گفت: " الان زمان آن رسیده است که کسانی مانند ما، در ایالات متحده که سازمان شما، همکاران شما وهدفهای شما را می شناسند و تحسین می کنند، کاری را انجام بدهیم که باید انجام بگیرد و آن به رسمیت شناختن مشروعیت جنبش و ایده آلهای شما می باشد." هفته قبل وقتی از ژنرال جونز سئوال کردم آیا می داند که بعضی اشخاص این سازمان را فرقه ای توتالیتر می دانند، او پاسخ داد: " این اولین بار است که در این باره چیزی می شنوم." او گفت که با مقامات نیروی نظامی و اف بی آی چک کرده است. " من می خواستم که مطمئن شوم که ما گروهی را حمایت نمی کنیم که اعمال شنیعی انجام می دهد ولی ما از آن اطلاع نداریم." او اضافه کرد: " هیچکس به این موضوع اشاره نکرد و من نمی دانستم که چه سئوالهایی را باید بپرسم." در حقیقت در سال ۲۰۰۴ اف بی آی گزارش مشروح از تحقیقات مشترک پلیس آمریکا و آلمان تهیه کرد، که در آن نشان داده شد که یکی از هسته های این سازمان در کلن آلمان، از پولی که با اجرای طرح کلاهبرداری پیچیده ای، تهیه شده بود، سعی کرده بود وسائل نظامی خریداری کند. این گروه از هویت (مترجم: کارت) چند گانه کودکان استفاده کرد تا چندین نوع چکهای مساعده ای از دولت آلمان بگیرد. این مدارک همچنین نشان داد که این گروه با پول بدست آورده در لس آنجلس، دستگاههای جی پی اس خریداری کرده تا دقت حملات خمپاره ای در تهران را افزایش دهد.
ممکن است که اینگونه توطئه ها ژنرال جونز و دیگر حامیان گروه را ناراحت نکند. اما عراق دیگر حضور این گروه را تحمل نخواهد کرد. دولت عراق می خواهد که مجاهدین خلق تا آخر سال از این کشور خارج شوند. در ماه آوریل، نیروهای عراقی به کمپ اشرف حمله کردند. ژنرال جونز و دیگر هواداران گروه بشدت خشمگین شدند. حق با آنهاست و ما باید نسبت به کسانی که در این کمپ به تله افتاده اند با محبت برخورد کنیم. در سال ۲۰۰۹ تحقیقات موسسه راند نشان داد که ۷۰% از ساکنین کمپ، ممکن است بر خلاف میل خود در آنجا نگهداری می شوند. اگر هواداران آمریکایی این گروه که برای آن کف می زنند، وضعیت اعضای این سازمان برایشان حتی نصف اهمیتی را داشت که برای رجوی ها قائلند، بر سر این در خواست پافشاری می کردند که ملاقات خصوصی صلیب سرخ با هر زن و مرد کمپ اشرف صورت بگیرد. مقامات آمریکایی که این گروه را حمایت می کنند دوست دارند که این قول را نقل کنند که " دشمن دشمن من، دوست من است." با این منطق، مخالفت این سازمان با رژیم دینی ایران، حمایت آمریکا را توجیه می کند. اما یک عبارت دیگر نیز هست که باید در نظر گرفت: " وسیله همان هدف است." با استفاده از مجاهدین برای خشمگین کردن ایران، ما به صداقت و شهرت و اعتبار خود لطمه می زنیم و جنبش آزادی خواهی در ایران را ضعیف می کنیم. یک عضو ارشد وزارت خارجه به من گفت: " آنها بهترین سازماندهی و امکانات مالی را دارند. اما آنها مورد تنفر ایرانی ها در داخل ایران هستند و هیچ قوه جاذبه ای ندارند." فعالان دموکراسی ایرانی می گویند که اگر این گروه امکان به قدرت رسیدن داشت، خمر سرخ های ایران می شد. مقام رسمی که چون وضعیت مجاهدین به عنوان تروریست در حال بررسی دوباره است، نمی خواست از او نام برده شود، افزود: " (ایرانی ها) آنها را خائن و نیز قاتل کودکان ایرانی می دانند" و اینکه: " این گروه آنقدر در بین مردم نامحبوب هستند که ما فکر می کنیم که کوچکترین اشاره ای از ما برای حمایت از آنها (مترجم: از نظر مردم ایران) از ما سلب صلاحیت می کند و باعث بی اعتباری و بی آبرویی ما می شود." اگر نام این گروه از لیست تروریستها حذف شود، قادر می شوند، در نقاب رفرم دموکراتیک، به عنوان گروه فشاردولت آمریکا، با آزادی به فعالیت مشغول شوند. تاریخ معاصر نشان داده است که ایالات متحده اغلب گمراهانه از گروه هایی تبعیدی در خاورمیانه حمایت کرده است. حتی بدتر، از گروه هایی حمایت کرده است که بد ترین ها بوده اند. ما دیگر نمی توانیم تحمل این را بکنیم که دوباره ساده لوح و گمراه عمل کنیم.
الیزابت روبین، نیویورک تایمز