مجاهدین خلق (فرقه رجوی) و آینده

در برنامه امروز «صفحه دو آخر هفته» بی بی سی 6 اکتبر 2012 که توسط آقای عنایت فانی اداره می شد، آقایان امیرحسین گنج بخش، ایرج مصداقی و حسین باقرزاده پیرامون آینده مجاهدین بعد از خروج از لیست تروریستی وزارت خارجه آمریکا و تخلیه اشرف گفتگو داشتند. در این برنامه ایرج مصداقی مثل همیشه با سخنانی دوپهلو و گرد (بدون اینکه اشاره ای به جنایتها و خیانتهای رهبری این فرقه داشته باشد و بدون اینکه حتا کمترین آشنایی با مسائل درونی مجاهدین و بخصوص وضعیت اشرف طی 25 سال گذشته داشته باشد) به حمایت از فرقه رجوی پرداخت و مدعی شد که این فرقه از سال 2001 بنا به گفته خودش هیچ عملیات نظامی نداشته و بعد هم خلع سلاح شده و رزمندگان این ارتش در سال 2003 به این نکته اذعان داشته اند که خواهان مبارزه مسالمت آمیز بوده و بر سر آن توافق کرده اند! البته سخنان تکراری و جانبدارانه ایرج مصداقی ارزش چندانی برای نقد کردن ندارد چون برای همگان واضح و روشن شده که اولاً علت کنار گذاشتن مبارزه مسلحانه نه یک ایده و استراتژی از جانب رهبری فرقه که یک تحمیل ناخواسته بدلیل اوضاع جهانی و منطقه ای بود، دوم اینکه خلع سلاح مجاهدین نیز یک اجبار و با محاصره تمام عیار زمینی و هوایی اشرف توسط ارتش آمریکا و طی دو روز جنگ و جدال لفظی بین ژنرالهای آمریکایی و سران مجاهدین (مژگان پارسایی، فهمیه اروانی، عباس داوری و مهدی براعی) انجام گرفت که نهایتا با یک قرارداد که در آن قید شده بود «سلاحها در محل خاصی گردآوری می شود و این یک تسلیم نیست» خاتمه یافت و هنوز هم مشخص نشده است که اگر این خلع سلاح یک تسلیم در برابر نیروهای آمریکایی نبود چه چیزی بود؟. ضمن اینکه همه مجاهدین از جداشدگان گرفته تا اعضای موجود در اشرف بخوبی می دانند که درست تا روزی که کلیه جنگ افزارهای ارتش رجوی توسط آمریکاییها منهدم گردید (سال 2004) و حتا بعد از آن، تنها چیزی که در نشستهای سیاسی هفتگی به خورد آنان داده می شد این بود که آمریکاییها به دلیل وضعیت رژیم ناچار خواهند شد سلاحها را به مجاهدین بازگردانند و حتا بهتر از آنرا به رجوی خواهند داد!!!. نمود بارز آن حسین مدنی است که هر هفته برای نیروهای مختلف نشست سیاسی برگزار می کرد و در آن از یک طرف سخن از سرنگونی می گفت و از طرفی هم بحث بازگردانیده شدن سلاحها را پیش می کشید به شکلی که هروقت گفته می شد نشست حسین مدنی است بچه ها با تمسخر به همدیگر می گفتند الان دوباره سلاحها را بازمی گرداند و رژیم را هم سرنگون می کند! متأسفانه ایشان (ایرج مصداقی) که بخاطر دلارهای رجوی و ادامه حیات خویش که نام فعال سیاسی و حقوق بشر را یدک می کشد، هر از چندگاهی با چند انتقاد آبکی خود را منتقد مجاهدین جا می زند. برای وی مهمترین چیز شهرت و حضور در رسانه های غربی برای مطرح شدن و فروش کتاب و بدست آوردن دلارهای بیشتر است و در این راستا جان و کرامت انسانهای دربندی که اسیر رجوی هستند مهم نیست وگرنه اینگونه واقعیتها و حقایق را واژگون و کتمان نمی ساخت. سه سال پیش برای ایشان یک ایمیل فرستاده بودم که ضمن شرح جنایتهای رجوی در اشرف، از او خواسته بودم هر سوآل و ابهامی دارد به من بگوید تا شرح دهم و او را از ناآگاهی و بی دانشی در مورد مناسبات مجاهدین بیرون بیاورم ولی هیچ پاسخی نداد و همچنان به دفاع از رجوی و فرقه مخوف او (البته در لفافه) پرداخت. بی تردید خونهای ریخته شده بیگناهان دامان او را نیز خواهد گرفت. اما چند نکته را باید اشاره کنم که افراد تاجرپیشه ای چون ایرج مصداقی نتوانند از جان و هستی دیگران به کلاهبرداری و بیزینس مشغول شوند: نخست اینکه از سال 2000 و 2001 رجوی نشستهای مخوفی به نام طعمه را استارت زده و مشغول سرکوب نیروهای خودش بود و فرصتی برای مبارزه مسلحانه در کار نبود و اگر معضل برجهای دوقلو پیش نمی آمد این سرکوبها ادامه داشت و بعد از آن اقدامات تروریستی خود را شدت می بخشید. کما اینکه در همان روزهای انهدام برجهای دوقلو با شور و شعف می گفت اگر اسلام ارتجاعی طالبان توانسته چنین ضربه ای به امپریالیزم بزند ببینید اسلام انقلابی مجاهدین چه ضربه ای به آنها خواهد زد…
در واقع همه آن سرکوبها برای این بود که تیز بگوید چرا شما کارها را طبق خواسته من پیش نمی برید و چرا در کارها سرد شده اید و می خواهید از فرقه من جدا شوید و چرا عملیاتهای تروریستی شما در این سالها آنگونه که مد نظر من بوده است و انتظار می کشیده ام نبوده است؟… در نتیجه، عدم وجود عملیات تروریستی از سال 2000 به بعد نه تغییر استراتژی بلکه شروع سرکوب نیروها برای آماده ساختن شان جهت عملیاتهای تروریستی خطرناکتر بود که با حملات انتحاری به برجهای دوقلو این سرکوبها پایان یافت و نیروها جهت آمادگی برای عملیات به کلاسهای فشرده آموزشی فرستاده شدند که در نهایت به خاطر سقوط صدام این آموزشها به عملیات ختم نشد. تجارت پیشگانی چون آقای مصداقی اگر این مسائل را نمی دانند باید نام حقوق بشر و فعال سیاسی بودن را از روی خویش بردارند و اگر می دانند و انکار می کنند خیانتکار هستند و باید حساب پس بدهند. دوم اینکه در سال 2003 که من در اشرف بودم و تا چندسال بعد که همانجا حضور داشتم ما هرگز به هیچ توافقی از اینگونه که ایشان می گوید نرسیده بودیم که مبارزه مسلحانه را کنار گذاشته و شیوه مسالمت آمیز در پیش بگیریم. تنها چیزی که به ما گفته می شد اینکه حتا جلوی سرهنگ آمریکایی با احساسات فراوان برخورد کنیم که بدانند ما از اینکه سلاحهایمان را تحویل می دهیم ناراحت هستیم!!!. در همین رابطه خانم فائزه محبتکار به عنوان فرمانده محور و معاون تشکیلات مجاهدین درست در لحظه قبل از تحویل گیری سلاحهای ارتش هفتم همه نیروها را توجیه نمود تا با گریه و زاری و احساساتی از این قبیل به آمریکاییها بفهمانند که از تحویل سلاحها ناراحت هستند و بعد از رفتن آمریکاییها از همه ما انتقاد داشت که چرا نتوانسته ایم نقش خوبی در این رابطه ایفا کنیم و احساساتی برخورد کنیم!!! در مورد توافق نیز فقط یکبار از روی همان سیاستبازیها یک طومار به امضا رسانیدم که در آن از راه حل مسالمت آمیز سخن رفته بود، که این هم با دستور تشکیلات بود برای اینکه به آمریکاییها گفته شود که ما تروریست نیستیم! اینکار هم در زمانی انجام گرفت که مریم قجرعضدانلو دستگیر شده بود و از ترس اینکه مبادا چشم زخمی به او برسد به این ترفندها روی آورده بودند. در جریان گفتگوی ذکر شده، آقای امیرحسین گنجبخش بخوبی توضیح دادند که فرقه رجوی به دلیل «عدم دمکراتیک بودن» و «عدم ملی بودن» و «عدم اعتقاد به راه حل مسالمت آمیز» هرگز نمی توانسته است به عنوان یک آلترناتیو مطرح شود و طبعاً آینده این فرقه نیز باید با همین سه پارامتر سنجید که تا چه حد می تواند نقش آفرین باشد. جریانی که حتا نیروهای خویش را از دمکراسی محروم کرده باشد و جز جریانات خودی و همفکر را پذیرا نبوده باشد و روشهای خشونت آمیز در پی گرفته باشد و در خدمت بیگانه رفته باشد هرگز نمی تواند قابل اتکا باشد مگر اینکه تغییرات بنیادین در آن بوجود آید. تصور می کنم آقای گنجبخش با وجود اینکه بسیار کمتر از ایرج مصداقی و حسین باقرزاده در ارتباط با مجاهدین قرار داشته و هرگز با مناسبات داخلی مجاهدین از نزدیک در تماس نبوده است بهتر از دیگران دیدگاه خویش را ارائه داد اما متأسفانه تنها کسی که بهتر می توانست به دلیل آشنایی با مسعود رجوی مسائل را شرح دهد، مهر سکوت بر لب زد و از ترس اینکه مجاهدین به او حمله نکنند به صورت گرد به نکاتی سطحی اشاره کرد که بسیار دور از انتظار بود. اینجانب ضمن تقدیر از برخی مواضع ایشان (آقای باقرزاده) در افشای دروغهای مریم قجرعضدانلو، در عین حال برایم قابل پذیرش نیست که کسی حقایق را بخاطر منافع شخصی خویش بپوشاند الا اینکه ایشان بخاطر حضور برادرزاده هایش در درون فرقه و نگرانی از اعتراض آنها و چیزهایی از این قبیل دچار خودسانسوری شده باشد. برای اکثر جداشدگان از فرقه هیچ ترسی وجود ندارد چراکه بخوبی با ترفندهای رجوی آشنا بوده و در راه عشق به مردم و میهنشان از بدنامی هراسی ندارند و تا به آخر به افشاگری ادامه خواهند داد. به هرشکل، آقای باقرزاده در پاسخ به این سوآل که آیا امکان تغییر در تشکل مجاهدین وجود دارد یا خیر، نتوانست صراحتاً بگوید در هیچ تشکل فرقه ای امکان تغییر وجود ندارد الا اینکه دستگاه از بنیاد فروبپاشد. فهم این نکته کار پیچیده ای نیست که ایشان و یا هرکسی دیگر دچار تردید شود. تا وقتی یک تشکل دارای رهبر بلامنازع ایدئولوژیکی باشد چگونه تغییری ممکن است رخ دهد تا اینکه ریشه چنین رهبری مطلقه ای خشکیده شود؟ آیا تشکلی که همه چیز آن حتا رئیس جمهور برگزیده آن مدعی می شود که همه چیز او رهبری عقیدتی رجوی است و ایشان نیرو و انرژی خود را از آن نقطه دریافت می کند! قابل تغییر به صورت دمکراتیک است؟ آیا تشکلی که رئیس جمهور مادام العمر و رهبر مادام العمر دارد قابل تغییر دمکراتیک است؟ آیا فهم این مطلب که در چنین تشکلهای خطرناکی تا رهبری آن زنده است و دستگاه برپایه ولایت مطلقه هدایت می شود هیچ تغییری رخ نخواهد داد سخت است؟ پس اینهمه بازی با کلمات برای چیست؟ تا کی باید خود را به خواب و خودسانسوری زد؟ آنچه مسلم است اینکه تشکل فرقه ای مجاهدین با وجود داشتن رهبری مطلقه هیچ تغییری نخواهد کرد و خوی خشونت آمیز آن نیز هرگز دچار تغییر نخواهد شد الا برای فریب افکار عمومی چرا که مسعود رجوی صدها بار اعلام کرده بود که سلاح یعنی شرف مجاهد خلق و مجاهد از سلاح خود جدایی ناپذیر است. نام این فرقه مجاهدین است و همین واژه تمامی معنای لازم را در خود دارد. لذا دنبال این باید بود که رهبری فرقه و رئیس جمهور فریبکار آن به دادگاه کشانیده شوند و محاکمه گردند و این تنها راه نجات اسیران مجاهد و تغییر در درون فرقه است. مجاهدین زمانی شروع به تغییر خواهند کرد که این رهبری مستبد خلع رده شده و سازمان مجاهدین دارای یک رهبری شورایی قابل انتخاب به صورت دمکراتیک گردد و نیروهای آن بتوانند آزادانه با دنیای بیرون در تماس باشند و خانواده تشکیل دهند و هرگاه خواستند از تشکل فاصله بگیرند… در غیر این صورت هیچ تغییری بر آن متصور نیست. حامد صرافپور

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا