آوارگی و سرگردانی سیاسی؛ فرجام دهه ها خیانت و خباثت مجاهدین به ملت ایران

تاریخ با همه فراز و نشیب هایش و با همه تلخی و شیرینی هایش، گاه آنچنان عبرت آموز می شود که ساعت ها تأمل و اندیشیدن در وقایع و پدیده های آن باز نمی تواند آدمی را سیراب نگه دارد، تاریخ دنیا به درازای عمرش برای آدم ها حکایت دارد.
تاریخ ما، اما تاریخ حکایت ها از نوع دیگری است حکایت آدم هایی که تنها بخاطر یک لحظه تشنگی برای قدرت، تا اوج پستی خویش را به پیش راندند درحالیکه ملتی یکپارچه، عزم بر رجم طاغوتی 2500 ساله کرده بود تا از شر این اهریمن خلاصی یابد اهریمنی دیگر از میان ملت، آنچنان سودای قدرت در سر پروراند و شیفته حکومت کردن گردید که در راه رسیدن به هدف، به هیچ نوع ارزش انسانی پایبند نماند حتی وفاداری به ملت خویش.
اواخر دهه پنجاه شمسی بود که کشور آبستن اتفاقاتی بیشمار گردید و تاریخ تحولات آن به اوج خود رسید برای اولین بار انقلاب مردمی با آرمان های مردمی شکل گرفت و ملت به رهبری بزرگمردی به مثابه ابراهیم(ع) بت شکن، کمر همت به بیرون راندن سلسله ای از تبار استعمار و استکبار از تاریخ کشور نمود این اراده برای بسیاری از سران آن زمان کشورهای جهان که برای اولین بار خود را مواجه با ظهور قدرتی جدید در عرصه جغرافیای سیاسی جهان بنام "جمهوری اسلامی" می دیدند چندان خوشایند نبود در چنین شرایطی کشورهای اروپایی و آمریکایی به هر ترفندی برای نفوذ در انقلاب و ریزش آن از درون، متوسل شدند.
اگر چه این اقدام کشورها در آن روزها چندان برای ایرانیان قابل تأمل و البته تعجب نبود چرا که انتظاری بیش از این از آنها نمی رفت اما به یکباره کجروی کردن و  طریق جداکردن جماعتی قدرت خواه در بین خود ملت، بسیار استفهام برانگیز شد که براستی چه در قدرت نهفته است که برای رسیدن به آن، عده ای اینگونه راه دنائت به پیش می گیرند و در این وضعیت که وحدت و یکپارچگی علیه دشمن جهانی، فراتر از یک وظیفه بلکه یک واجب دینی گردیده است عده ای به سودای تسخیر قدرت و گرفتن سُکان انقلاب، پشت به ملت خویش و آرمانهایش کرده اند و با پستی هر چه تمام تر همنوا و همصدا با دشمن خارجی، علیه ملت انقلابی مسلح شده اند غافل از آنکه ندای انقلاب؛ ندایی درونی است ندایی که یکباره با کشتن و ترور کردن نه تنها خاموش نمی گردد بلکه شعله ورتر هم می شود.
 اینجا بود که هر چقدر ایستادگی مردم در مقابل دشمنان خارجی و دشمنان داخلی بیشتر شد دنائت و رذالت مجاهدین نیز بیشتر می شد چرا که راهی جز آن نداشتند به عنوان مثال در حالیکه در سکس ترین جوامع دنیا، اندیشه همسر فروشی پست ترین نوع اندیشه قلمداد می شد مجاهدین راه چاره گسستن پیوند ملت و انقلاب را در همسر فروشی و به تعبیری غلط؛ نفی فردگرایی تعریف کردند و برای اینکار، در برابر دوربین های تلویزیون و در انزار عموم با وقاحتی سراپا بیشرمانه، به همسر فروشی پرداختند و تا بدانجا پیش رفتند که در یک شوی تلخ، ابریشمچی  از سران رده بالای مجاهدین، همسر خود با نام "مریم قجر" -که امروزه دریوزگی و جاسوسی ایرانی ها در لابی های صهیونیستی و آمریکایی را افتخار خود قرار داده است- با دست زدن و هورا کشیدن به مسعود رجوی رهبر فرومایه مجاهدین و منزوی ترین آنها در نزد ملت ایران، هدیه می دهد پدیده ای نو در مناسبات سیاسی آن زمان فرقه، که اگر چه خودشان مبدعش بودند اما بدلیل ماهیت بسیار شرمگونه این پدیده بکر!!! خوشبختانه پس از آنها در هیچ فرقه و قبیله و قبایلی در دنیا شیوع پیدا نکرد.
از همینجا مشخص بود که مجاهدین چه راهی را در پیش گرفته و به کجا ختم می شوند در آن وضعیت که کشور درگیر بحران های پس از  انقلاب بود آنان فرصت را غنیمت شمرده به ترور و تخریب دولت و ملت پرداختند تا اینکه دیری نپایید ملت یکپارچه و متحد انقلابی، راهی جز بیرون راندن آنها از کشور ندیدند.
در چنین شرایطی مجاهدین تنها چاره ای که پیش رو داشتند سکونت گزیدن در بیابانهای لم یزرع عراق البته آنهم بشرط خدمتگزاری مستمر برای حزب بعث و شخص "صدام حسین" دیکتاتور وقت عراق بود خدمتگزاری برای منفورترین دیکتاتور وقت جهان که پس از دهه ها استمرار با مرگ او بی جواب ماند.
آری! اینگونه است که کوچ ناگهانی ازشرمکده اشرف به لیبرتی و از آنجا به آلبانی و سپس سرگردانی و آوارگی و رسوایی در برابر ملت، فرجام دهه ها خیانت و خباثت به ملت خویش می گردد.
فرهنگ مسعودی
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا