رجوی با دیکتاتوری (اقتدارگرایی) بدنبال نابودی فردیت پوینده انسانهاست

ععتنها چیزی که آنجا (تشکیلات رجوی) بروزمی شد (به روزوآبدیت)، شیوه های کنترلی بود درواقع شما می توانید یک زندان را در نظربگیرید که علاوه بر نشست، دائم نفرات را رصد (کنترل) می کردند، یا تعقیب می کردند  یا بعنوان مراقبِ افراد در کنارشان قرار می گرفتند درچنین تشکیلاتی هیچکس جای ثابتی نداشت اگرکسانی هم به نوعی بکارگرفته می شدند بعنوان جلاد، مطمئناً در آینده نزدیکی تبدیل به قربانی می شدند.

فرشته هدایتی در سخنرانی اسلو مستدل به اقتدارگرییِ رجوی در تشکیلات سازمان مجاهدین می پردازد:

ازموضع کسی که عمروزندگی ام را در تشکیلات سازمان مجاهدین گذراندم می توانم بعنوان کسی که خطوط سیاسی این  تشکیلات را ازنزدیک تجربه کرده نکاتی را توضیح بدهم. البته من سخنگوی این سازمان نیستم، بعنوان  جدا شده وصرفاً بعنوان اطلاعاتی که دارم صحبت می کنم ، محدودهَ  صحبتهایم گواهی آنچه با آن بطور واقعی روبروبودم می باشد، قصد تحلیل و نظرفردی ندارم، اینجا ازموضع کینه و عداوت صحبت نمی کنم.

اقتدارگرایی مفهوم علمی دیکتاتوری است به نظامهای بسته ای اشاره دارد که در آن حقوق انسانها پایمال می شود، آن دستگاهِ بسته ازتکلیف و وظیفه افراد و اعضاء بیشترسخن گفته می شود تا حقوق نفرات،  درواقع من ویژگی ها را اینجا می شمارم، که ازیک تشکیلات بسته مثل سازمان مجاهدین تراوش کرده است، جالب اینکه تشبهات زیادی با صحبتهایی که آقای فکری با شاخصهای جریانات اقتدارگرا  مطرح کردند دارد.

شاخصهای اقتدارگرایی در تشکیلات رجوی:

دراین تشکیلات تکا لیف و وظیفه را برای افراد مشخص می کردند، یعنی تکالیف و وظیفه اهمیت بیشتری برای گردانندگان تشکیلات داشت  نه اینکه هرنفرچه حقی درتشکیلات رجوی دارد، یعنی حق افراد تعریف نمی شد.

(زهرا میرباقری:  البته بطورواضح مریم رجوی در جلسه  در کنارمسعود رجوی اعلام کرد که مجاهد خلق هیچ حقی ندارد جزء فدای خالصانه برای رهبری).

افراد حق اظهارنظرنداشتند و برای بیان اظهارنظر امنیت نداشتند. یعنی یا نباید اظهارنظرمی کردند ویا امنیتی  برای اینکه آنجا صحبتی را بیان کنند برایشان قائل نمی شدند.

نقش رهبر و اطرافیانش مهمترین نقش بود، در واقع همه چیز در این تشکیلات نقش رهبری بود که شما می توانید هرموردی را که می گویم این تشابهات را با هر جریان اقتدار گرای دیگر به قیاس بگذارید.

گردش فکر واطلاعات بسیارمحدود است، رهبر در واقع این را میخواهد همه چیزازافکارخودش شروع بشود وبه افکارخودش ختم بشود، به این مفهوم که در تشکیلات، آقای رجوی هرچه را  تشخیص می دادند با رزمندگان درمیان می گذاشتند وحول آن فقط افراد باید آموزش می گرفتند وهمان موضوعات را در تشکیلات می چرخاندند.

درچنین تشکیلاتی یکسان سازی افراد و ترویج پوپولیزم  یعنی افراد عین یکدیگرباید باشند چه به لحاظ ظاهروچه به لحاظ افکار.

 

جریان بسته ای مانند سازمان مجاهدین مانع تشکلهای دیگری بین ایرانیان بود. وقتی خودش برای مثال تشکیل شورا ها را مطرح می کرد، محوریت این شورا را هم خودش به عهده می گرفت وبا ایجاد بی اعتمادی بین ایرانیان این امکان را که بین اپوزیسیون فعال خارج  وداخل کشور کسی بخواهد تشکلی ایجاد کند، چنین امکان وشانسی  را برایشان قائل نمی شد. چون به محض اینکه کسی می خواست وارد بشود ازمنظرِسازمان مجاهدین مارک هایی به سمتش می آمد که این امکان را ازوی می گرفت.

چنین تشکیلاتی کلاَ با شعارها وهدفهای کلی که درواقع بنوعی شعارها وحرفهای آسمانی و رویایی بود. مثل جامعه بی طبقه توحیدی وآنچه در انتهای ایدئولوژی مذهبی درواقع دنبالش هستند . با چنین آرزوهایی نیروها را جذب کردند و در داخل تشکیلات حفظ کردند. نفرات را برای اینکه به یک شکل و یک جهت فکری بکاربگیرند، مستمرکنترل می کردند، یک سری نشست های کنترلی، انواع نشست ها ی مشخص که شاید در اذهان نگنجد، یک رزمنده طی  یک روز چند نشستِ (جلسه) پشت سرهم می گذراند تا اینکه روزش به  شب می رسید تا زیرکنترل تشکیلاتی سازمان باشد.

نظرمخالف درتشکیلات حذف می شد، یا با ترد کردن یا با منزوی کردن و نهایتا َ راهکارهای دیگر هم داشتند که من اینجا به آن نمی پردازم. کلاَ هدف اصلی به لحاظ ایدئولوژیک  وبرخورد آرا، ازبین بردن فردیت پوینده نفرات بود.

یعنی هیچ نفری حق اظهارنظر و ابرازوجود وخود نداشت، مطرح کردن خود ازنظرسازمان بی معنی بود. چون همه باید دررهبری حل می شدند، بنابراین اگرجمعی هم در کاربود، این جمع برای فراموش کردن خود بود نه اینکه افراد عقایدشان را با یکدیگرضرب بزنند ومطرح کنند.

 

  • تنها چیزی که آنجا (تشکیلات رجوی) به روزمی شد شیوه های کنترلی بود درواقع شما می توایند یک زندان را در نظربگیرید که علاوه بر نشست، مستمرنفرات را رصد می کردند، یا تعقیب می کردند حتی بعنوان مراقبِ افراد در کنارشان قرار می گرفتند درچنین تشکیلاتی هیچکس جای ثابتی نداشت اگرکسانی هم بنوعی بکارگرفته می شدند بعنوان جلاد، مطمئناً در آینده نزدیکی تبدیل به قربانی می شدند.

 

درچنین تشکیلاتی همه همیشه مظنون ومسئله داربودند.

این ده،پانزده خصوصیت را که برشمردم بقیه را هنوزنتواستم ریزش کنم و به تصویرکلمات بکشم. چون من آنجا زندگی کردم.

من سی سال در این تشکیلات بودم، شرایط خاص عراق ازیک سو وشرایط تشکیلاتی آنجا ازسوی دیگربود. دراین چند سالی که من ازتشکیلات بیرون آمدم شاید خیلی نتوانم  خوب باز ومطرح کنم، آن شرایطی که ما آنجا ازسر گذراندیم، چه شکلی ما را با خودمان به فاصله انداخت. درواقع نمی فهمیدیم که در شرایط آنجا چگونه غرق شده بودیم، وچیزهایی که آنجا به خورد ما داده می شد، هیچ تفکیک ذهنی نداشتیم.

آقای فکری، یکی ازشاخصهایی که برای اقتدارگرایی برشمردند گفتند، افراد شاید نخواهند انتخاب کنند و بخواهند خود را به رهبری بسپارند. دقیقاً در تشکیلات مجاهدین البته و البته با توصیفات وتلقینات مکررونشست های متعددی اینرا به  ما تزریق می کردند وبه خورد  ما می دادند که بجزبا پای رهبر نباید فکرکنید و راه بروید وکاردیگری بجزاین نباید بکنید.

یعنی اصطلاحاتی اگرآنجا ما بکارنمی گرفتیم (مثل روی پای رهبری راه رفتن)، انگاربحث ها را نفهمیده بودیم. ما باید با پای رهبری راه برویم، ما باید با گوش رهبر بشنویم با یادِ رهبربخوابیم با فکررهبرکارکنیم  هرکس دراین دستگاه کم کاری داشت باید پاسخگواین کم کاریهاش  می بود. درواقع اگرمن بخواهم بعنوان تجربه تاریخی حضوردراین تشکیلات حرفی دراینجا داشته باشم، سازمانی که خودش را بعنوان اپوزسیون درصحنه معرفی کرد  ونیروهای زیادی را جذب کرد برای اینکه حق یک ملتی را برای کسب آزادی بدست بیاورد وپرچمداری آنرا بدست بگیرد. ولی درون تشکیلات خودش تبدیل شد به یک جریان اقتدارگرایی که الان مجبوراست خیلی ازچیزهایش را پنهان کند

بدترازآن ما را مجبورمی کند که روی آنتن نیاییم و اشکالات را نگوییم. چه خوب که این جمع وآقای فکری این  فضا را بازمی کنند  وشرایط برای حرف زدن وجود دارد. اگرما الان این حرفها را نزنیم و در باره سازمان مجاهدین نگوییم و برخلاف کسانی که ما را منع می کنند وبه ما مارک های متفرقه می زنند که شما بنفع وسمت  رژیم هستید والان برضد ایران حرف می زنید، من فکرمی کنم برای اینکه  این تجربه به  تمام جوانان برسد.

با ید تجربه سازمان مجاهدین را بازومطرح نمود. اگررضا شاه و پهلوی درحاکمیت  همه امتحاناتشان را پس دادند، الان سازمان مجاهدین بعنوان جریان بسته ای که خودش را همواره اپوزیسیون می داندوخودش را پرچمدارسرنگونی رژیم می دانسته است، مردم باید بدانند که این جریان در مخفیگاه و آن تشکیلاتی که در عراق حفظ کرده است،چه چیزها و اهدافی را در سرش دنبال می کرده است. ازاین بابت وجدانم راحت است که بیایم دراین موضوع صحبت بکنم.

این سوء تفاهم  است، من فکر می کنم که نباید دوباره به چاله جدیدی بیافتیم، بخصوص که کسانیکه مدعی هستند و(سازمان رجوی) هرحرکت کوچکِ داخل کشور را درجیب کانون های شورشی خود می ریزند و درعین حال دستشان به دامن امریکا است، من حداقل خوشحالم که برای یک گام کوچک  می توانم اینجا حرفهایم را بزنم.

پیاده  کردن سخنرانی خانم فرشته هدایتی  ازنوارو تنظیم: زهرا سادات میرباقری

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا