مصاحبه با دکتر محمود

مصاحبه با دکتر محمود

 

محمود پورنوری درسرویس دیپلماتیک سازمان مجاهدین درایتالیا مشغول بوده است و اکنون پزشک است.

–         چه زمانی برای اولین بار با سازمان ارتباط برقرار کردید؟

–         1980 ، در آن سالها من تحصیلات پزشکی ام را در انکونا1 ایتالیا دنبال میکردم. بنابراین به جوانان ایرانی ای که از انقلاب اسلامی علیه شاه حمایت میکردند ، پیوستم. روابطی بامجاهدین برقرار کردم چرا که در آن دوره آنها تنها جنبشی بودند که خبرساز حوادث سیاسی حاکم بر ایران بودند.

–         مرکز آنها در کجا واقع بود؟

–         آنها دفتری در نزدیکی دانشگاه پزشکی، پوزاتورا داشتند و خود را انجمن دانشجویان مسلمان نامیده بودند.

–         چند نفر آنجا کار می کردند؟  

–         فقط دو نفر دائمی بودند. آنجا ،تنها مقری  جهت گرفتن نیروهای تازه و فرستادن فوری دانشجویان ایرانی به رم یا عراق بسته به نیاز های سازمان بود.

–         شما چگونه کارکردن برای مجاهدین راآغاز کردید؟

–         من در آغاز نشریه های مجاهدین به ایرانی هایی که در آنکونا زندگی می کردند می فروختم. سپس آنها مبالغ جمع آوری شده رااز من می گرفتند. از آنجائیکه ایتالیایی را خوب صحبت میکردم، از 1984 به کمیته دیپلماتیک در رم فرستاده شدم. ما در نومنتانا2 ، که زیاد از سفارت های ایران و لیبی دور نیست، مستقر شده بودم. من مجبور شدم تحصیلاتم راترک کرده و خود را وقف مأموریتم کنم. دفاتر ما واقع در یک ساختمان کوچک دوطبقه بودند. در آنجا دوازده اتاق داشتیم که دو تای آن برای کمیته دیپلماتیک و دو تا متعلق به کمیته مسئول پخش نشریه ها ، دو اتاق جهت مدیریت و دو تا برای سرویس مسئول روابط با دانشجویان ایرانی در سراسر ایتالیا بود. شب ها، در آپارتمانی می خوابیدم که آن را پایگاه استراحت نامیده بودیم.

–         آیا شما برای کارتان دستمزد هم دریافت می کردید؟

–         خیر، اما اگر دائمی می شدیم همه نیازهایمان از سوی سازمان برآورده می شد که شامل لباسهایم نیز می شد.

–         کار در کمیته دیپلماتیک چگونه بود؟

–         ما سه نفر بودیم. مأموریت من برقرار کردن ارتباط میان سازمان و سیاستمداران ایتالیایی بود تا حمایت آنها را برای سیاست های خودمان بدست آوریم.

–         دستورات از کجا می آمدند؟

–         من آنها را از طریق تلفن از پاریس دریافت می کردم ، البته نه از دهان خود مسعود رجوی اما از خانمی به نام الهه.

–         در رم. رئیسی نداشتید که مسئول هماهنگی فعالیت های شما باشد؟

–         خیر. مانباید درباره  مأموریت های مربوط به خودمان باهم صحبت می کردیم.

–         از شما چه می خواستند که انجام دهید؟

–         نخست من باید نام بانفوذترین شخصیتهای هر حزب را پیدا میکردم، سپس جریانهای گوناگون سیاسی رامشخص میکردم. این اطلاعات را به پاریس می فرستادم و از انجا به من می گفتند که از میان این افراد کدامهایشان برای برقراری ارتباط در اولویت هستند. به این ترتیب ما بیش از 700 امضاء جهت پشتیبانی ازمجاهدین گردآوری کردیم، از وزرا و معاون وزرا و نمایندگان گرفته تا دیگر شخصیت های سیاسی.

–         نام آنها را به من بگویید.

–         لویجی کریا کودو میتا3، از مسیحیان دمکرات ،بتنیو کراکسی3، دبیر کل حزب سوسیال دمکرات و نخست وزیر سابق،  کلودیو مارتلی5، معاون کراکسی، نیکولازی6 عضو حزب سوسیال دمکرات، الساندرو ناتا7 از حزب کمونیست، سنا ، رئیس کمیسیون در مجلس سنا، انریکو برلینگر8، رئیس فدراسیون رم از حزب کمونیست ، فلامینیو پیکولی9 رئیس حزب دمکرات مسیحی، امانوئل ویلانت10 ،از حزب کمونیست ، آشیل اوشتو11، دبیر حزب کمونیست، ژیاکومو مانسینی12 رهبر سوسیالیست. من شخصاً با تمام این افراد تماس داشتم و آنها را متقاعد به امضا کردن دادخواست ها میکردم.  

–         چگونه موفق به متقاعد کردن آنها می شدید؟

–         تأکید میکردم که مجاهدین برای صلح کار میکنند. به علاوه برای هر حزب من آنچه که مایل به شنیدنش بود می گفتم.  برای کمونیستها مابه دنبال عدالت اجتماعی بودیم. از دید دمکرات مسیحی ها ما مدافعان دمکراسی بودیم.در ایتالیا تا آنجا رسیده بودیم که همه مردان سیاسی، مجاهدین را تنها جنبش اپوزیسیون علیه رژیم ایران بشناسند.

–         چندتا ازتاکتیک هایی که برای کسب این حمایت ها استفاده می شد راذکر کنید.

–         برای نمونه، جهت جلب حمایت حزب کمونیست، خود را به کنگره سالانه دعوت میکردیم و تلاش می کردیم که وقتی جهت سخنرانی بدست آوریم. از این رو از موقعیت بهره می بردیم تا خود را به مهمترین شرکت کننده ها نزدیک کنیم. سپس به کمک حفاظت های آنها ما می توانستیم خود را به اتاق های نمایندگان برسانیم و بااعضای پارلمان تماس بگیریم. در سنا هم به همین شیوه عمل میکردیم.

–         آیا روشهای دیگری نیز استفاده می کردید؟

–         همچنین نشریه ایران لیبراسیون را در میان آنها توزیع میکردیم. این نشریه شامل دستورالعمل هایی برای فرستادن کمک های مالی بود.

–         با مبالغ گردآوری شده چه می کردند؟

–         این مبالغ به کمیته اقتصادی سازمان در ایتالیا واگذار می شد. از آن به بعدش را من حق نداشتم بدانم به کجا می روند.   

–         روابطتان با مراتب بالاتر خود چگونه بود؟

–         خفقان آور و حتی غیراخلاقی بود. هر شب ، پس از نماز، باید متن خودانتقادی مان را می نوشتیم و آن را به مسئولمان تحویل می دادیم. او ما را از خواندن کتاب و حتی اندیشیدن  به افکار خودمان باز می داشت.

–         چرا شما مجاهدین راترک کردید؟

–         به دلیل سیاسی. به مرور زمان متوجه شدم که آنها نه از دمکراسی و نه آزادی و نه استقلال ملی دفاع نمی کنند. به علاوه به خاطر پولی که آنها دراختیارمان می گذاشتند احساس راحتی نمی کردم. نمی دانستیم این پول از کجا می آید. آنها ادعا می کردند که پولها رااز حزب ها و شهروندان اروپایی دریافت میکنند، اما ما می دانستیم که دروغ میگویند وروابطی ویژه باعراق دارند. همچنین آنها روابطی باسازمان های تروریست داشتند.

–         می توانید جزئیاتی از این روابط رابرایم عنوان کنید؟

–         در آنکونا با یک دختر ایرانی که او نیز دانشجوی پزشکی بود ازدواج کرده بودم. در رم او در کمیته خبری مجاهدین کار می کرد. او که وظیفه اش کاوش در مطبوعات بود، مأموریت اصلی اش جستجوی اطلاعاتی در رابطه با تروریسم بود: اطلاعاتی درباره خمرهای سرخ، اعضای IRA در ایرلند، در لبنان و غیره…

–         این اثباتی برای رابطه باسازمان تروریستی نیست.

–         فکر میکنید ما چرا این کار را می کردیم؟ برای کاغذ پرکردن؟ مجاهدین با اهداف سیاسی از فعالیت های این جنبش ها کسب آگاهی میکنند.

–         آیا دلایل دیگری برای تمایل به ارتباط با مجاهدین داشتید؟  

–         من و همسرم نگران امنیتمان بودیم. فهمیده بودیم که مجاهدین دانشجویان پزشکی را به سوی عراق فراخوانده اند تا چنانچه تأکید میکردند مجروحین بستری در بیماستان ها را درمان کنند. در واقع، آنها را به جبهه می فرستادند تا بجنگند. در آن زمان ایران و عراق درحال جنگ بودند.  

–         آیا شواهدی برآنچه میگویید دارید؟

–         دانشجویان کشته شدند. پسری به نام مهدی، فکر میکنم در 1987 پس از رفتن ما بود که به همین شیوه کشته شد. نام خانوادگی اش را نمی دانستم اما شیرازی بود. فردی دیگر، به نام مهدی احمدی فر، در کمیته دیپلماتیک بامن کار می کرد. در1987 در جنگ کشته شد. برخی ها که می دیدند فریب خورده اند، تلاش میکردند به ایتالیا بازگردند. تقاضای گذرنامه شان راکه توسط سازمان ثبت شده بود میکردند. در پاسخ ، کتک می خوردند و به زندان می افتادند و سپس به سرویس جاسوسی عراق سپرده می شدند. بعداً آنها را به ترکیه می بردند و بدون گذرنامه و پول رها می کردند. مجاهدین حتی اجازه اقامت آنها در ایتالیا را لغو می کردند.   

–         من اثبات ها ، اسامی یا شواهد روشن می خواهم.

–         این چیزی است که همه می گویند.

–         چرا آنها گذرنامه هایشان را به مجاهدین می دادند؟

–         این موضوع سیستماتیک بود. هر کس به سازمان وارد می شد، گذرنامه و همه پولی که داشت رابه آنها می داد. گذرنامه ها برای جابجا کردن دیگراعضا به کار می رفتند.

–         آیا این موضوع برای شما و همسرتان نیز رخ داد؟

–         بله، اماسازمان به اصرار ما با بازگرداندن گذرنامه هامان به موضوع خاتمه داد. بااین وجود، ما حق خروج نداشتیم بنابراین به هنگام شب، فرار کردیم. 1986 بود.

–         چرا آنها تسلیم شدند؟ ( گذرنامه هارا بازگرداندند.)

–         بدون شک، برای آنکه ما دو نفر بودیم و قویتر بودیم. به علاوه من برای کمیته دیپلماتیک کار می کردم. من روابطی بااعضای مؤثری از رده سیاسی ایتالیا داشتم. آیا هنوز سئوالاتی دارید؟…

–         تنها آخرین نکته. آیا با مسعود یا مریم رجوی ملاقات کردید؟

–         خیر ، هرگز.

1.      ancône

2.      Nomentana

3.      Luigi Ciriaco De Mita

4.      Bettino Craxi

5.      Claudio Martelli

6.      Nicolazzi

7.      Alessandro Natta

8.      Enrico Berlinger

9.      Flaminio Piccoli

10.   Emanuele Villante

11.   Achille Occhetto

12.   Giacomo Mancini

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا