دو روی سکه خشونت

دو روی سکه خشونت
انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي در 7 تير ماه 1360 و خود سوزی هاي 17 ژوئن 2003 در پاریس

محمد حسین سبحانی، بیست و پنجم ژوئن
Sobhani_m_h@hotmail.com
00491756391365
هفته گذشته مصادف بود با روزهایی خاص که برای مردم ایران تجربه های تلخی را به همراه داشته است که در صدر آن می توان به 30 خرداد 1360 اشاره کرد. این روز یادآور آغاز خشونت و ترور در جامعه معاصرایران است. بررسی چگونگی پیدایش و شکل گیری 30 خرداد 1360 نیازمند فرصت کافی می باشد که اتفاقاً می خواستم امسال به بررسی آن بپردازم، اما مسابقات فوتبال جام جهانی و حضور تیم ملی ایران در آلمان مرا به موضوعی دیگر مشغول کرد. ولی آنچه که در این فرصت می توانم یادآوری کنم این است که باید سی خرداد 1360 را آغاز خشونت تلقی کرد که سازمان مجاهدین در این خطای تاریخی نقش محوری ایفا کرد و مبارزات سیاسی اجتماعی مردم ایران را که در یک روند سیاسی و مسالمت آمیز در حال جریان و پیشرفت بود، با یک چالش اساسی مواجه کرد و چند دهه روند پیشرفت دمکراسی را در ایران به تاخیر انداخت که هنوز آثار آن باقی است.
اما در این هفته با توجه به فرصتی که وجود دارد قصد دارم به مقوله خشونت پیدا و پنهان بپردازم که بی مناسبت با چنین ایامی نیست.
شاید در نگاه اول برای خوانندگان این مقاله، خشونت اعمال شده در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر ماه 1360 ، با خودسوزی و به آتش كشيده شدن انسان های مسخ شده در 17 ژوئن 2003 در پاریس، رابطه قوي و منسجمي احساس نشود، اما من به عمد این دو حرکت خشونت طلبانه و تروریستی را پیش هم گذاشته ام ، چرا که آنها”دو روي سكه خشونت” هستند. یک روی سکه اعمال خشونت در تقابل با دشمن، روی دیگر سکه اعمال خشونت برای نجات”خشونت” که در بن بست گرفتار شده بود.
نتیجه هر دوروی سکه یکسان است.”خشونت” زشت و زیبا ندارد، آن کس که دیگری را می کشد، خود را هم می تواند بسوزاند.”خشونت و تروریسم” در هر لباس و شکلی، با هر انگیزه ای، و با کرور کرور صداقت، باز نتیجه ای جز تقویت خشونت و استبداد نخواهد داشت. شاید بتوان با حربه خشونت و تروریسم ، یک حاکمیت استبدادی را تغییر داد، ولی مطمئناً در جوهر و محتوی، استبداد دیگری با خشونت تکامل یافته تر و پیچیده تر جایگزین آن خواهد شد. او که خود را می سوزاند، بدون تردید در سوزاندن و آتش زدن رقیبش درنگ نخواهد کرد.
اگر سازمان مجاهدین در سه سال های گذشته بخاطر ملاحظات بین المللی، در حمایت از خودسوزی های پاریس واهمه ای داشتند و رجوی ها تلاش داشتند آن را یک اقدام غیر تشکیلاتی تلقی کنند، اینک به دلایل مختلف آن را بر گردن مي گیرند و آشکارا آن را تقدیس می کنند. آنها در سايت هاي اينترنتي خود نوشته اند:
“اولین مشعل انسانی، كمند آتش را بر سرو گردن می‌افكند و دومی لباس آتش برتن می‌كند و سومی مشعلی روان می‌شود تا پیام را برساند. خطر استرداد عاشقان آزادی را به‌واكنش واداشته است. بدون قیمت نمی‌توان هیچ مسیری را تغییر داد و صدای اعتراض بیانی قوی می‌خواهد. شعله‌های اعتراض در برن، رم، لندن، اتاوا، آتن و نیكوزیا هم زبانه می‌كشد و…”
شاید اندیشه ای كه به چشم من”خشونت طلب و تروریست” است، از نگاه ديگری”منادی آزادی” باشد. اما شاخص ما برای شناخت انديشه مناديان آزادی و اندیشه خشونت طلب و تروریست چیست؟
آیا باید مبنای قضاوت را صرفاً صداقت و فداکاری افراد و صاحبان اندیشه ها دانست؟
به نظر من صداقت، فداکاری و از خودگذشتگی مبنای کافی برای مشروع بودن حرکتی نیست. بنابراین باید در نخستین گام به ابزار مورد استفاده آنها نگاه و دقت کرد. از ابزار مورد استفاده آنها می توان پی برد که کداميك رزمنده آزادی هستند و کدام خشونت طلبِ تروریست؟ قبل از اینکه هدف اعلام شده مهم باشد، هر چند که مقدس به نظر برسد، وسیله و ابزار بکارگرفته شده برای نیل به هدف اهمیت مبنایی دارد و به آن حرکت مشروعیت می بخشد.
اندیشه ای که بجای قلب و قلم و زبان، در دست اعضاي مسخ شده خود بمب، سلاح، سيانور و مشعل آتش براي خودسوزي قرار می دهد و به بهانه”اعتراض قوی” جان اعضای خود و دیگران را می گیرد، نه تنها پیام آور آزادی نیست، بلکه تروریست و خشونت طلب است که در صورت رسیدن به قدرت استبداد جدید را به ارمغان خواهد آورد.
بکارگیری ابزار خشونت برای دستیابی به هر هدفی، اگر چه به ظاهر يا به واقع مقدس، مجریان آن را به خشونت عادت مي دهد و در روان و روح آنها خشونت نهادینه می شود، تا جاییکه از ابزار خشونت در هر شرایطی، متناسب با منافع خود، براي رسيدن به اهدافشان استفاده می کنند.
این ابزار خشونت می تواند روزی مستشار آمریکایی را ترور کند، روزی می تواند مجید شریف واقفی منتقد و ناراضی را ترور کند، روزی می تواند با بمب دفتر حزب جمهوری اسلامی را به آتش بكشد، روزی می تواند زندان انفرادی در قرارگاه اشرف بسازد، روزی میتواند با کمک مخابرات عراق در زندان ابوغریب اعضای منتقد و ناراضی خود را شکنجه کند و روزی هم میتواند فرمان خود سوزی اعضای خود را در خیابان های پاریس برای رسیدن به هدف صادر کند.
ممکن است شکل و سمت و سوی اهداف بکارگرفته شده در هر كدام از اين اعمال خشونت طلبانه متفاوت باشد، ولی جوهر همه آنها یکسان است. با این تفاوت که هنگامیکه حزب، سازمان و گروهی فرمان خودسوزی اعضای خود را صادر میکند، نشان می دهد که گروه مورد بحث از يك مدار كيفي در ترويج و اعمال خشونت عبور كرده است، چرا كه بطور طبیعی اعمال خشونت نسبت به دشمن، از جمله انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي، سهل تر از اعمال خشونت نسبت به خود و خودسوزي هاي 17‍‍‍ژوئن 2003 در پاريس است. این تفاوت نشان میدهد که پایه های” ترور و خشونت پیدا و پنهان” در سازمان مجاهدین، عمیق تر و پیچیده تر شده است و این برای همه آزادیخواهان هشدار دهنده است. نگرانی عمیق تر آن است که خود سوزی و خشونت را بمثابه پنهان ترین روش تروریسم و آدم کشی، فداکاری و صداقت جا بزنند و عده ای نیز به خاطر پول برای آن اشک بریزند. این تهدید را باید جدی گرفت.


 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا