فدائیان صدام متحدان استراتژیک مردم عراق!!

فدائیان صدام متحدان استراتژیک مردم عراق!!
مریم رجوی: حاضرم در راه رهبرم صدام حسین بمیرم

امید پویا، سایت مجاهدین، شانزدهم ژوئیه2006
در ادبیات سیاسی واژه اشتراک استراتژیک به وحدت دو جریان سیاسی اطلاق می شود که مطالبات یکسانی را دنبال می کنند. این ائتلاف الزاما به معنی وحدت ایدئولوژیک دو جریان موازی نیست. به عنوان مثال سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق در رژیم گذشته در براندازی رژیم شاهنشاهی و نابودی امپریالیسم امریکا وحدت استراتژیک داشتند. این وحدت الزاما به منزله پذیرش ایدئولوژی یکدیگر نبود. مردم عراق نیز صرفنظر از هر گرایش دینی و اعتقادی در سرنگونی رژیم صدام اشتراک استراتژیک داشتند. کما اینکه شیعیان و اکراد و بعضا اهل تسنن نیز در این استراتژی دارای وحدت و اشتراک بودند. بر این اساس مفهوم تضاد استراتژیک نیز کماکان از دل این تعریف بیرون می آید. در نزاعهای سیاسی میان گروههای عراقی جریانهایی که به حفظ موجودیت صدام تلاش می کردند دارای اشتراک استراتژیک بودند و در نقطه مقابل گروههایی که با هر گرایش سیاسی و اعتقادی بر سرنگونی صدام تاکید داشتند دارای اشتراک استراتژیک بودند. به گمانم فهم این حداقل از تعبیر اشتراک استراتژیک برای هر کس که با الفبای ادبیات سیاسی هم آشنایی داشته باشد کفایت می کند تا در مرزبندی میان جریانهای موازی و متحدهای استراتژیک بتواند نمودهای عینی آن را پیدا کند و بر
اساس این معیار عینی صحت ادعاها را محک بزند. این مقدمه از باب پرداختن به اظهارات دولت نوروزی در مراسم اول ژوئیه سازمان در پاریس بود. ایشان در ابتدای سخنان خود مدعی شدند:
مجاهدین خلق با مردم عراق اشتراک استراتژیک دارند.
این ادعا نخست چیزی جز بهت و ناباوری برای من به همراه نداشت. به گمان من این اظهارات بیشتر از اینکه به یک موضع گیری و تحلیل جدی نزدیک باشد بازی ناآگاهانه با واژه هاست. اتفاقا مجاهدین خلق در این بازی های رسانه ای ید طولانی دارند.
ابتدا به این موضوع اشاره کنم که مجاهدین به اهمیت آمار و ارقام و نقش کلیدی آن در دنیای امروز و سمت و سو دادن سیاستهای غربی به اتکا این اعداد پی برده اند. از این رو تلاش می کنند همه چیز را اصطلاحا آماری و کپسولی روی آنتن ببرند. اما به این مهم توجه ندارند که اصل آماری کردن هر چیز در راستای مستند و عقلانی کردن پدیده ها است نه هوچی گری و تحریف واقعیات.
گو اینکه ظاهرا بر این اعتقاد هستند همین آمار کذایی هم در طول زمان مشمول رشد
حتی صدرصدی می شود. فقط کافی است به موضع گیریهای این سازمان و آمار و به اصطلاح اطلاعات ارائه شده درباره هر موضوعی اعم از داخلی یا مربوط به سازمان به اجمال نظر کنیم. برای مثال مجاهدین در زمان برگزاری میتینگ امجدیه در تهران به استناد آماری که نشریه مجاهد در همان زمان ارائه کرد به تخمین رقم یکصد و پنجاه هزار نفر اکتفا کردند. این در شرایطی بود که اساسا ورزشگاه امجدیه در شلوغ ترین روز خود به استناد فاکتورها و محاسبات ریاضی و مهندسی قادر به پذیرش بیش از سی هزار نفر نیست.
اما در سالگرد سی خرداد در سیمای آزادی این رقم را به بیش از دویست هزار نفر افزایش دادند. یا در خصوص تظاهرات مسلحانه سازمان در سی خرداد سال 1360 بر رقم نیم میلیون نفر اصرار دارند. اما به این مهم توجه ندارند که این رقم فی النفسه اگر مستند باشد چه پتانسیل تخریبی تعیین کننده ای را می تواند به همراه داشته باشد.
نمونه سرراستش همین ادعای حمایت 5200000 هزار نفری مردم عراق از سازمان
جاهدین خلق است که در نوع خود حاوی هزار نکته باریک تر از موی است. مجاهدین
تازه به این رقم هم بسنده نمی کنند.
در آخرین موضع گیری مدعی شده اند چون رای این جماعت حداقل یک خانواده پنج نفری را نمایندگی می کند به راحتی این رقم را ضربدر 5 کرده اند و نتیجه گرفته اند که مورد حمایت بیش از بیست و شش میلیون شهروند عراقی هستند. ( اخبار نیمروزی سیمای آزادی شنبه 17 تیرماه) یادمان باشد سال گذشته در همین مقطع زمانی مجاهدین آمار حمایت 2800000 هزار نفری مردم عراق را روی آنتن رسانه ی خود بردند. ظاهرا رشد صددرصدی این رقم محصول فقط یک سال تعامل مجاهدین خلق با مردم عراق است. یا در خصوص حمایت 300000 هزار شهروند فرانسوی از مجاهدین خلق که با احتساب همان رابطه دینامیکی و اینکه حمایت هر شهروند فرانسوی حداقل سه رای را نمایندگی می کند باز مجاهدین به سهولت می توانند ادعا کنند این رقم نیز در واقع معادل حمایت یک میلیون شهروند فرانسوی است. این شاخص ها از خود مجاهدین است و در
هیاهوی تبلیغاتی رسانه ای اگر نانی برایشان داشته باشد فعلا نان آن را می خورند.
یا در خصوص حمایت مثلا 3000 هزار حقوقدان عراقی و یا آمار انجمن ها و تشکیلات سیاسی داخل عراق که حتی موجودیت این احزاب صرفنظر از کمیت آن مورد تردید جدی است.
و یا آماری که از به اصطلاح آکسیون ها و تجمعات اروپایی خود و این نمونه آخرین مراسم اول ژوئیه ارائه دادند و به رقم سی هزار نفر به عنوان یک رقم گرد عجالتا قناعت کردند. یا ادعای 120000 هزار اعدام اعضای این سازمان که مشخص نیست چگونه رقم بیست هزار سال 1366 یعنی سال ورود رجوی به عراق تا اینک به این رقم حیرت آور افزایش یافته است. یا ادعای 300000 هزار زندانی سیاسی که شبانه روز و سیستماتیک تحت شکنجه واقع بوده اند و هستند
ابراهیم خدابنده در جایی گفته بود وقتی نماینده اروپایی مجاهدین خلق بوده در
ملاقات با پارلمانترهای اروپایی بر اساس آنچه مجاهدین به او دیکته کرده اند
مدعی شده است در ایران 300000 هزار زندانی سیاسی بطور سیستماتیک تحت شکنجه هستند. او می گوید من به این معادله ساده کاری نداشتم که این تعداد زندانی اگر قرار باشد روزانه سیستماتیک فقط یک سیلی به عنوان شکنجه متحمل شوند چه میزان نیروی امنیتی و نگهبان و به اصطلاح شکنجه گر مورد نیاز است. او می گفت این محاسبات بدیهی و اولیه برای اثبات ادعاهایمان کار ما نبود. ظاهرا ریشه این بی التفاتی در اثبات این ادعاها به همان نوع نگاه تحقیر آمیز و عاقل اندر سفیه مجاهدین به مخاطبینشان بر می گردد.
از این نمونه ها می توان در طول این دو دهه شاید صدها مورد مثال آورد. به همین میزان درباره موضع گیری های زیگزاگی و بعضا متضاد سازمان که انگار به زعممجاهدین مخاطبین این آمار و ارقام و موضع گیری ها جمعی بلانسبت آدم ذی شعور و فاقد حداقل فهم و حواس اولیه هستند.
برگردیم به ادعای سیاسی مجاهدین خلق از زبان دولت نوروزی در مراسم اخیر پاریس. می خواهم بگویم مجاهدین در خصوص موضع گیریهای سیاسی خود نیز کماکان همین قاعده و روش تحریف و هجمه هستند. اینکه ادعا می کنم تعبیر دولت نوروزی در خصوص اشتراک استراتژیک مجاهدین خلق با مردم عراق صرفا بازی با کلمات است ادعای گزافی نیست. مجاهدین سالهاست به این گمان هستند که هر گونه اظهار نظر و ارائه آمار در حد همان لحظه ادای سخن و ادعا به بوته فراموشی سپرده می شود. ظاهرا آنها یا حافظه چندان قوی درباره آنچه می گویند و می گذرند ندارند و یا شاید به حافظه مخاطبان خود چندان اعتمادی ندارند.
و گرنه چگونه امکان دارد سازمانی که تا دیروز متحد استراتژیک صدام در سرکوب و تثبیت رژیم بعث عراق و در نقطه مقابل مردم عراق بوده امروز به صراحت و بدون لکنت زبان مدعی باشد با همان مردم اشتراک استراتژیک دارد. مجاهدین از درک مفهوم استراتژی واحد عاجزند و یا احیانا برای فهم ابتدایی آن خیل حقوقدانان و روشنفکرانی که مدعی حمایت آنها از خود هستند چندان اعتباری قائل نیستند. ادعای اشتراک استراتژی مجاهدین خلق با مردم درست حکم این معنی را دارد که مجاهدین خلق در زمان تسلط صدام بر عراق منافع و یا حداقل بخشی از منافعشان با سقوط صدام تضمین می شده است. اشتراک استراتژیک تاکید بر این معناست که مجاهدین خلق همدوش با مردم عراق در مبارزه علیه دیکتاتوری صدام مشارکت داشته اند و صدام را دشمن استراتژیک خود می دانسته اند.
تاکید بر این معنی است که مجاهدین خلق صدام و حزب بعث او را ماهیتا دیکتاتور و سد اصلی مطالبات و حقوق بدیهی مردم عراق می پنداشته اند. تاکید بر این معنا است که مجاهدین خلق نیز مورد ظلم و ستم صدام واقع شده اند. تاکید بر این معناست که مجاهدین خلق ماهیتا یک نیروی دمکراتیک و آزادیخواه هستند. تاکید بر این….
اما کارنامه مجاهدین خلق در عراق می گوید که مجاهدین خلق متحد استراتژیک صدام بوده اند. اثبات این ادعا نیز کار چندان پیچیده و دشوای نیست. هیچ دلیلی که برای اثبات این اتحاد استراتژیک در دسترس نباشد استقرار و تامین تسلیحاتی و مالی مجاهدین خلق در زمان صدام در خاک عراق کفایت می کند. مشارکت مجاهدین خلق در حداقل کنترل شورشهای داخلی عراق و متعاقبا حمایت ارتش عراق در بخشی از عملیات موسوم به فروغ جاویدان بر این اتحاد استراتژیک مهر تائید می زند.
استفاده از خاک عراق برای سازماندهی عملیات تروریستی در ایران و بعضا تعیین اهداف تروریستی توسط حزب بعث و صدام عمق و زوایای پنهان و آشکار این استراتژی موازی را گواهی می دهد. سکوت عامدانه و جانبدارانه مجاهدین خلق در ازای قتلهای دست جمعی مخالفین صدام در عراق وجهی دیگر از این اتحاد استراتژیک را افشا می کند. سکوت و انفعال مجاهدین خلق در ازای جنایتهای صدام حتی پس از سرنگونی او و ابراز حداقل همدردی در قبال مصائبی که بر ملت عراق رفته گواه دیگری بر صحت و صداقت ادعای اشتراک استراتژیک است. در کنار این همه ادله از اظهارات رجوی در خصوص قرابتها و پیوندهای خونی و ایدئولوژیک مجاهدین خلق با حزب بعث و صدام عجالتا در می گذریم. فرض را بر این می گذاریم که این همه فیلم و اسناد تصویری از همکاری های دو جانبه صدام و مجاهدین در سرکوب های داخلی عراق و مبادله اطلاعات و جاسوسی و حیف و میل اموال مردم عراق به پای مجاهدین خلق همه حاصل یک نبوغ رایانه ای است.
اشتراک استراتژیک با مردم عراق لازمه اش اثبات برادری با مردمی است که سالهای متمادی زیر چکمه های دیوانه ای به نام صدام قربانی دادند. مجاهدین اما این برادری را بارها و بارها تا ادعای جانفشانی و فدا در راه صدام به اثبات رسانده اند. مریم رجوی برای اثبات موضع برادری خونی و ایدئولوژیک خود با صدام با حرارت همیشگی و انقلابی اش!! فریاد می کند:
حاضرم جانم را فدا کنم و در راه رهبر کبیرمان صدام حسین بمیرم. *
برای اثبات این برادری باید به گذشته مجاهدین رجوع کرد. این فلاش بک در تمامی صحنه ها خود گواه بر این معنا است که مجاهدین خلق منافع تشکیلاتی و سازمانی خود را تحت هر شرایطی بر منافع هر کس و با هر ملیتی و تحت هر ستم سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ترجیح می دهند. مجاهدین تا دیروز صدام را ابزار مطامع سیاسی و تروریستی خود کرده بودند. اما امروز حتی با دریغ از اندکی تعمق و شرمندگی نسبت به گذشته خود برای حصول به اهداف سیاسی و فرقه ای از کیسه مردم عراق هزینه می کنند. اخلاقیات در ایدئولوژی مجاهدین بر اساس تامین منافع فرقه ای تعریف می شود. برای مجاهدین خلق تفاوت صدام و مردم عراق نه در حقانیت موضع مردم و نامشروع بودن صدام که در میزان بهره برداری سیاسی از آنها تعریف می شود. مابقی قصه و افسانه است.
منبع
* دیلی میل. چاپ انگلستان. 26 مرداد سال 1369

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا